عصر ایران به نقل از واشنگتنپست نوشت: خبرنگاران اینبار متوجه تغییر جدیدی در رویدادهای انتخاباتیِ “دونالد ترامپ” شدهاند و میگویند این رویدادها به “جلسات مذهبی” شباهت یافتهاند. “زمانی تجمعات ترامپ، سرشار از “بداهه و سخنان بیاساس” بود، ولی حالا پایانبندیِ منسجمی دارد، جدیتر، مصممتر و آمیخته به مذهب است. پانزده دقیقۀ پایانیِ جلسات، ” ندای […]
عصر ایران به نقل از واشنگتنپست نوشت: خبرنگاران اینبار متوجه تغییر جدیدی در رویدادهای انتخاباتیِ “دونالد ترامپ” شدهاند و میگویند این رویدادها به “جلسات مذهبی” شباهت یافتهاند.
“زمانی تجمعات ترامپ، سرشار از “بداهه و سخنان بیاساس” بود، ولی حالا پایانبندیِ منسجمی دارد، جدیتر، مصممتر و آمیخته به مذهب است. پانزده دقیقۀ پایانیِ جلسات، ” ندای خطابِ انجیلی را در محراب تداعی میکند” و مملو از اشاراتی به خداوند است.
ترامپ به خطیبِ زیرکی برای حامیانش بدل شده و به وضوح بر آنچه دادهها نشان میدهند، تسلط دارد. مسیحیان تبشیریِ سفیدپوست که حدود ۱۴ درصد از جمعیت را تشکیل میدهند، یکچهارمِ رأیدهندگان در انتخابات ۲۰۲۰ هستند و حدود سهچهارمِ آنها قبلاً به دونالد ترامپ رأی دادهاند. جالبتر اینکه از میان رأیدهندگان سفیدپوست که ماهی یک بار یا بیشتر در مراسم مذهبی شرکت میکنند، ۷۱ درصد در انتخابات ۲۰۲۰ به ترامپ رأی دادهاند و در مقابل، سیاهپوستان آمریکایی با گرایش مذهبیِ مشابه، با نسبت ۹ به ۱ به جو بایدن رأی دادهاند. کلید فهمِ ائتلاف ترامپ، شدت حمایت از او در میان سفیدپوستانی است که ادعا میکنند “مسیحیِ مؤمنِ انجیلی” هستند.
این پدیده را باید در چارچوب یکی از مهمترین تحولاتِ زندگی آمریکایی در دو دهۀ گذشته نگریست؛ مقصودم “سکولاریزاسیون” چشمگیر و پرشتاب در آمریکا است که در کتابم با عنوانِ «عصر انقلابها: پیشرفت و پسرفت از سال ۱۶۰۰ تاکنون» به آن پرداختهام. ایالات متحده، مذهبی باقی مانده بود و در میان کشورهای صنعتیِ پیشرفته قرار داشت، اما در حدود دهۀ ۱۹۹۰ دستخوش تغییر شد و آمار و ارقام پس از سال ۲۰۰۷ دگرگون شد.
همانطورکه “رونالد اینگلهارت” [دانشمند علوم سیاسی و نویسندۀ کتابِ “تحول فرهنگی” که در سیاست تطبیقی تبحر داشت] نشان داده است، از سال ۲۰۰۷، “شاخص کاهش اعتقادات مذهبی” در آمریکا در بین ۴۹ کشور، همواره بالاترین و مورد بررسی بوده است و حالا میتوان گفت ایالات متحده دوازدهمین کشور “شُلمذهبِ” جهان است. طبق نظرسنجی عمومیِ اجتماعی در سال ۱۹۹۰، کمتر از ۱۰درصد آمریکاییها هیچ وابستگی مذهبی نداشتند و این میزان، اکنون حدود ۳۰ درصد است.
اینکه چرا این اتفاق میافتد، به راحتی قابل درک نیست. علت میتواند این باشد که پیشرفت علم و عقلانیتِ شکاکانه در اکثر کشورهای ثروتمند به سکولاریسم دامن زده است و از سویی انتخابهای خاصی که مسیحیان آمریکایی در چند دهۀ گذشته داشتهاند نیز میتواند دخیل باشد. “جیمز دیویسون هانتر” (جامعهشناس) در اثر مهم خود «انجیلیگرایی آمریکایی: مذهب محافظهکار و معضل مدرنیته» به این نکته اشاره میکند که مسیحیت انجیلی در مطابقت با فرهنگ آمریکایی [که بسیار کمتر از قبل متدین است]، پیروان خود را افزایش داده است. بنیادگرایی پروتستانیِ قدیم، مملو از هشدارهایی در مورد گناه، بدعت، کاتولیسیزم، زنا، طلاق، مادیگرایی و هرگونه انحراف از اخلاقیات سختگیرانۀ مسیحی بود؛ اما واعظانی همچون “جری فالول”(حقوقدان آمریکایی، مدیر علمی و عضو برجستۀ جامعۀ مسیحیت انجیلی و رئیس دانشگاهِ لیبرتی در لینچبرگ)، این دین را کاربر پسندتر و از نظر اعتقادی پرکششتر ساختند. آنچه جای تعالیم دینی را پر کرد، سیاست بود.
طی چند سال گذشته، این روند حتی بیش از این گسترش یافته است و کسانی که خود را مسیحیِ مؤمن میدانند، ایمان مذهبی را در مخالفت با سقط جنین، ازدواج همجنسگرایان و حقوق تراجنسیتیها یعنی در چارچوبهای سیاسی تعریف میکنند. این امر به نوبۀ خود منجر به جدایی بزرگِ دموکراتها از کلیسا شده است.
بنا به گزارشِ مؤسسۀ گالوپ [یکی از بزرگترین شرکتهای افکارسنجی و نظرسنجیِ جهان]، عضویت کلیساهای دموکرات در سال ۲۰۲۰ چهل و شش درصد بود که در قیاس با نرخ دو دهۀ قبل (۷۱ درصد) کاهش یافته است. “دیوید کمپل” (محقق دانشگاه نوتردام) به آسوشیتدپرس گفته است: «آمریکاییها به طور فزایندهای دین را به حزب جمهوریخواه گره میزنند و اگر خودشان جمهوریخواه نباشند، از مذهب رویگردان میشوند.» پدیدۀ به خدمتگرفتن و حتی تسلیحکردن دین، منحصر به آمریکا یا مسیحیت نیست. شما میتوانید دین سیاسیشده را در برزیل، السالوادور، ایتالیا، اسرائیل، ترکیه، هند و خیلی جاهای دیگر نیز ببینید.
سکولاریزاسیون میتواند اجتنابناپذیر باشد، اما به نظر میرسد برای خیلیها معادلِ “از دست دادن” است؛ از دست دادنِ ایمان و “همبستگی اجتماعی” که میتواند به پوچی و تنهایی منجر شود و بسیاری از مردم، این روزها آن را تجربه میکنند. در کتابم از “والتر لیپمن” [روزنامهنگار و مفسر سیاسی آمریکایی و یکی از نخستین کسانی که مفاهیم “جنگ سرد” و «کلیشه» را روی کار آورد. لیپمن در ستون مطبوعاتی و چندین کتاب از جمله “فلسفۀ اجتماع” و “دیدگاه عمومی” (۱۹۲۲) به نقد رسانه و دموکراسی پرداخته است. نظرات او پیرامون “نقش روزنامهنگاری در دموکراسی” (مباحث لیپمن-دیویی) بسیار معروف است. او دوبار برندۀ جایزه پولیتزر شده و با عناوینی همچون «تأثیرگذارترین روزنامهنگار قرن بیستم» و «پدر روزنامهنگاری مدرن» از او یاد میشود.] نقل کردهام. او معضلِ دین سیاسی را در سال ۱۹۲۹ معرفی کرد و نوشت «آدمها از این دریافتِ یقینی محروم شدهاند که چرا به دنیا آمدهاند، چرا باید کار کنند، چه کسی را باید دوست داشته باشند، چه چیزی را دوست دارند، چرا باید شریف زندگی کنند. این حالت میتواند ما را به منجلاب یأس و اندوه و شکست فرو ببرد.»
در کتابم نوشتهام: «به قعر این خلأ پا بگذار و پوپولیسم، ناسیونالیسم و اقتدارگرایی را نابود کن». نیروهای سیاسیِ مدرن به مردم ایمانِ جدیدی میدهند و هدفی برتر از خودشان دارند که میتوان وقف آن شد “ویکتور اوربان” (نخستوزیر مجارستان)، سال گذشته در گفتگو با “تاکر کارلسون” (روزنامهنگار و مجری فاکسنیوز) گفت: “چیزهای خاصی وجود دارند که مهمتر از نفسِ من هستند؛ مقصودم خانواده، ملت و خداوند است.”
دین سیاسی، چالشِ بزرگ عصر ماست. لیبرال دموکراسی به مردم آزادی بیشتری نسبت به گذشته میدهد و سرکوب و کنترل را در همۀ ساحتها (سیاست، مذهب و جامعه) در هم میشکند؛ اما همانطورکه “سورن کییرکگور” [فیلسوف مسیحی دانمارکی و پدر اگزیستانسیالیسم] میگوید: «اضطراب، سرگیجۀ آزادی است». نقلقول او نشان میدهد ما به خاطر آزادی و انتخاب، دچار اضطراب میشویم [اشاره به مفهوم اضطراب اگزیستانسیال]. این حالت نتیجۀ مواجهه با موقعیتهای مرزی و دلواپسیهای وجودی است. جامعۀ مدرن به ما ثروت، تکنولوژی و استقلال میدهد، اما این چیزها نمیتوانند حفرۀ قلب ما را که زمانی در احاطۀ خدا و ایمان بود، پر کنند. پر کردن این حفره با سیاست خطرناک است، اما به نظر میرسد آیندۀ سیاسی، چنین سمتوسویی دارد.