عصر ایران در ادامه آورده است ، اولی، قصه کاظم رجبی صدیقی است؛ تولیت حوزه علمیه امام خمینی در منطقه ازگل تهران است و دومی، حکایت علیرضا پناهیان است و حرف های سخیف و زننده اش درباره رسول الله (ص) و امیرالمؤمنین(ع). کاظم صدیقی ، زمین هزار میلیارد تومانی حوزه را به نام موسسه شخصی […]
عصر ایران در ادامه آورده است ، اولی، قصه کاظم رجبی صدیقی است؛ تولیت حوزه علمیه امام خمینی در منطقه ازگل تهران است و دومی، حکایت علیرضا پناهیان است و حرف های سخیف و زننده اش درباره رسول الله (ص) و امیرالمؤمنین(ع).
کاظم صدیقی ، زمین هزار میلیارد تومانی حوزه را به نام موسسه شخصی خود و پسران سند زد و هنگامی که پرده برافتاد، ابتدا از روش مالوف، یعنی حمله و طلبکاری وارد شد و در اولین واکنش، در گفت و گو با صدا و سیما، افشاگران و منتقدانش را متهم کرد که الم شنگه راه انداخته اند، می خواهند اعتقادات مردم را تضعیف کنند، مدعی شد که امضایش را در تاسیس موسسه جعل کرده بودند و تهدید به پیگیری قضایی کرد.
فشارها که فزونی یافت، باز هم همان حرف ها را با چاشنی عذرخواهی از “زعمای امت و زعیم عالیقدر” تکرار کرد و “انتقال مال غیر” را – که در حقوق “جرم انگاری” شده – صرفا غفلتی شمرد که ناشی از بدکاری کسی بوده که به او اعتماد داشته است.
و شاید شاهکار صدیقی در آن سخنان این بود که گفت: وجدان مردم از این ماجرا به درد آمده است! تو گویی مردم باغ بیت المال را به نام خود و پسرانشان کرده اند که باید وجدانتان درد بگیرد!
در این سو، پناهیان که گویا سهامدار عمده آنتن زنده تلویزیون است، با خونسردی تمام، نسبت زشت و زننده و ناروای گوشت تلخی به حضرت محمد(ص) و حضرت علی(ع) داد و چون اعتراضات مردم و علما بالا گرفت، همه آنها را متهم کرد که برداشت خودشان غلط بوده است و مدعی شد در تمام مدتی که آن حرف ها را می زده، داشته از زبان حسودان سخن می گفته است.
صدیقی و پناهیان، درگیر دو ماجرا با دو ماهیت متفاوت شدند ولی قصه هایشان در دو نقطه تلاقی کرد که اتفاقاً این دو نقطه، جاهایی هستند که سرنوشت ملت ها در آنها تغییر می کند؛ همانند تابلوهایی که بر سر دو راهی ها نصب می شود و بسته به این که مسافران کدام تابلو را بپسندند و به کدام مسیر بپیچند، مقصدهایشان دیگر گونه خواهد بود:
صدیقی تنها یک یا چند نفر از اعضای موسسه را متهم به جعل کرد
۱ – نقطه اول، عدم پذیرش خطا و اعتراف به آن است. حتی صدیقی هم که از زعما (و نه مردم) عذرخواهی کرد، به این دلیل پوزش نخواست که جرمی مرتکب شده است بلکه گفت که دیگری جرم جعل انجام داده و او را اغفال کرده و بابت این متوجه نشده که دارند گولش می زنند، عذر خواست و الا دامن او که از چنین جرائم و خطاهایی مبراست ولو آن که حالا همه می دانند که او همگام با کسی که به ادعا و اعتراف خودش می دانسته جاعل است به دفتر اسناد رسمی رفته و باهم سند انتقال را امضا کرده اند!
صدیقی تنها یک یا چند نفر از اعضای موسس موسسه اش را متهم به جعل کرد تا با انداختن تمام تقصیرها بر گردن آن فرد یا آن چند فرد نزدیکش، خود را از مهلکه برهاند. اما پناهیان، همه میلیون ها نفری که حرف هایش را بعضا در تلویزیون و اکثرا در رسانه های دیگر و شبکه های اجتماعی شنیدند – و در میان شان علمای دین نیز وجود داشتند – متهم کرد که حرفش را درست نفهمیده اند و او در حالی به فارسی چیزهایی می گفته که میلیون ها فارس زبان یا مسلط به فارسی، فکر کردند او چیزهای دیگری می گفته است!
در واقع، او به جای پذیرش خطای خود، همه را خطاکار شمرد و ادبیات فارسی را هم شرمنده کرد که وقتی می خواهند به وسیله آن “الف” بگویند، “ب” را منتقل می کند! پناهیان حتی بعد از موضع گیری تند و صریح حجه الاسلام شیخ حسین انصاریان علیه او و توصیه اش مبنی بر دلجویی از دوستداران اهل بیت(ع) صرفا با واژه “اگر” حاضر به عدرخواهی شد و گفت: ” شما شرایط استودیو را می دانید، همه اش با انگشت اشاره می کنند و اواخر بحث با عجله می شود. من به توصیه پدرانه ایشان از همه اهل علم و حوزه که که دچار سوءتفاهم شدند، نه سوءتفاهم دچار ناراحتی شدند به خاطر به کار بردن این تعبیر، عذرخواهی می کنم از همه مومنین ودلسوزان و استغفار هم می کنم اگر به ساحت امیر المومنین جسارت شده باشد حتی در حد بی اعتنایی کردن.”
پناهیان تقصیر را به گردن عوامل برنامه انداخت که همه اش با انگشت اشاره می کنند
یعنی در همین عذرخواهی هم حاضر نشده خطای خود را بپذیرد و آن را در کلی مفهوم دیگر پیچیده است: اول این که تقصیر را به گردن عوامل برنامه انداخت که همه اش با انگشت اشاره می کنند که وقت تمام است و او دچار عجله شده است! ثانیاً عذرخواهی را برای حجه الاسلام انصاریان فاکتور کرده و گفته به توصیه او این کار را می کند، ثالثاً عذرخواهی را به خاطر سوء تفاهم و ناراحتی علمای حوزه انجام داده (نه به خاطر حرف خودش) و آخر سر هم درباره سخنان خودش گفته “اگر” جسارتی شده باشد استغفار می کنم! واقعاً “اگر”؟! و واقعاً یک عذرخواهی این همه نیازمند پیچاندن و تبصره است؟!
یکی از دو راهی هایی که انسان ها را در سطح فردی و ملت ها را در تزار کلان از یکدیگر متمایر
می کند، همین “پذیرش خطا” و ” قبول تاوان خطا”ست. بسیار خوانده ایم که در فلان کشور توسعه یافته، مقامی که خطای مختصری داشته، در حضور رسانه ها و مقابل دوربین ها بدان اعتراف و از سمتش استعفا کرده و خود را به دست قانون سپرده است. در مقابل، بسیار دیده ایم که در جهان سوم، صاحبان نام و منصب، خطا می کارند و پاداش درو می کنند و طلبکار هم می شوند.
حال روز ملت های گروه اول و دوم، پیش روی همگان است.
۲ – ماجرای صدیقی و پناهیان در تقاطع قبیله گرایی هم به هم رسید.
قبیله گرایی یا ارزش گرایی، دو راهی دیگری است که ملت ها را از هم متمایز می کند. برای قبیله گرایان، هم قبیله ای ها، از هر کسی و هر چیزی مهم ترند. آنچه از اعضای قبیله سر می زند، یا واقعاً زیباست یا باید زیبایش جلوه دهند و به هزار توجیه خطایشان را بپوشانند.
میان اعضای قبیله، قانون نانوشته ای وجود دارد: تو جرم و خطای او را بپوشان و خیالت راحت باشد که او نیز خلاف تو را لاپوشانی خواهد کرد.
اما ارزشگرایان، اصولی مانند قانونگرایی و راستگویی دارند که چونان سنگ محک، عملکرد افراد را با آن می سنجند. آنها در عمل به اصول، بر نزدیکان خود سختگیری بیشتری دارند چرا که می دانند فساد پیرامونی، دامن خودشان را هم می گیرد.
در کمتر از یک ماه اخیر، دو مصداق بارز قبیله گرایی را در دو قصه کاظم صدیقی وعلیرضا پناهیان دیدیم. همه شاهد بودند که نه در موضوعات فرعی که در اصولی مانند حفظ بیت المال و حرمت پیامبر (ص) و امام (ع)، هم قبیله ای های سیاسی صدیقی و پناهیان که عمری درباب بیت المال و رسول الله(ص) و ولی الله (ع) سخن گفته اند، همه را پشت سر نهادند و به یاری آنها شتافتند و گاه، در توجیه، بر خود آنان نیز سبقت گرفتند!
در همین ماجرای پناهیان، ماست مالان قبیله، قبل از این که خود پناهیان در دفاع از خود چیزی بگویند، به توجیه برخاستند و جالب این که چیزهایی گفتند که وقتی پناهیان خواست از خود دفاع کند، آنها را نگفت! مثلاً گفتند که پناهیان در پیامبر اسلام (ص) و حضرت علی(ع) در حراست از بیت المال – نعوذبالله – “گوشت تلخ” نامید ولی خود پناهیان ادعای دیگری کرد و گفت که این نسبت ناروا را از قول حاسدان به آن دو بزرگوار نقل کرده است!
این در حالی است که اگر همان حرف ها را واو به واو ، فردی از قبیله دیگر می گفت، با ماجرای زمین ۱۰۰۰ میلیاردی صدیقی درباره فردی “غیر” رخ می داد، اکنون همان توجیه کنندگان، جلوی دادستانی بست نشسته بودند که وا اسلاما! چرا اینان را به صلابه نمی کشید؟!
البته در این دو نقطه، فقط صدیقی و پناهیان به هم نرسیده اند؛ این دو جا، اتفاقاً از تقاطع های پر ترافیک سپهر سیاسی ایران امروز هستند و دوربین تاریخ معاضر ایران، خاطرات زیادی از وقایع مشابه را به ثبت رسانده است، از هر طیف و قبیله ای! و این است یکی از دلایل عدم توسعه ایران!