فکر نان کن که کتاب آب است؟!
فکر نان کن که کتاب آب است؟!

ضمیمه ادب و هنر امروز روزنامه اطلاعات نوشت: مباحثه اوج گرفت. کتاب، موضوع مباحثه بچه‌های کلاس بود. دانشجویان کلاس درس، گاه و بیگاه، صرف نظر از کتاب رسمی و کلاس رسمی‌شان، درس دلخواسته و داوطلبانه را به وادی گفت وگوی جمعی می‌کشاندند. گفت وگویی که نه تنها با آیین درویشی تباینی ندارد، بلکه عین آیین […]

- فکر نان کن که کتاب آب است؟!

ضمیمه ادب و هنر امروز روزنامه اطلاعات نوشت: مباحثه اوج گرفت. کتاب، موضوع مباحثه بچه‌های کلاس بود. دانشجویان کلاس درس، گاه و بیگاه، صرف نظر از کتاب رسمی و کلاس رسمی‌شان، درس دلخواسته و داوطلبانه را به وادی گفت وگوی جمعی می‌کشاندند.

گفت وگویی که نه تنها با آیین درویشی تباینی ندارد، بلکه عین آیین درویشی است. درویش این روزگار، علاوه بر این که علی القاعده دانش پژوه(!) است، گفت و گو یا مباحثه‌ای را هم که با مجادله و منازعه و مشاجره همجنس نیست، تاب می‌آورد. در واقع بیت حضرت حافظ را اینگونه هم با تأکید بر کلمۀ گفت‌وگو می‌توان ساخت و پرداخت: 

«گفت و گو» آیین درویشی بود 
 ای که با ما ماجراها داشتی!

بیژن به بچه های کلاس گفت:«واقعاً فکر می‌کنید در دنیای امروز، ما را می‌توان ملت کتابخوان نامید یا خیر؟ ما کتابخوان که نیستیم، هیچ؛ روزنامه خوان هم نیستیم. دلیلش تیراژ کتاب و تیراژ مطبوعات است.

تیراژ این هر دو، در بسیاری از کشورهای دنیای امروز، واقعاً در محدودۀ میلیون و قریب به میلیون و بیش از میلیون است که ویراژ می‌دهد. در حالی که ما با این همه ادعای تاریخ و تمدّن و دانش و فرهنگ و سابقه و پشتوانه، وقتی فرضاً سه هزار نسخه کتاب و (به قول فارسی زبان‌های غیرایرانی) سه صد هزار نسخه نشریه یا حتی کمتر، در بازار کتاب و مطبوعات مان (به قول برخی از بازاری‌ها) فروش می‌کند، ذوق زده می‌شویم. که معجزه رخ داده است!

سهراب در پی تصحیح سخنان همکلاسی‌اش گفت: 

ـ همۀ کشورها و همۀ ملت ها چنین مراحلی را گذرانده‌اند. ما هم برای جبران همین نقص بزرگ است که هر سال حداقل دو نوبت را به کتاب اختصاص داده‌ایم. یکی نوبت اردیبهشت است که نمایشگاه بین‌المللی دایر می‌شود و هزاران بلکه میلیون ها تن از آن استقبال می‌کنند. دیگری، نیمۀ دوم آبان ماه است که به عنوان هفتۀ کتاب و کتابخوانی انتخاب شده است. برای کتاب خواندن باید زمینه و زمان ایجاد کرد.

و ستار اینگونه نظر داد که:

ـ نیازهای آدمی در وجود وی درجه‌بندی شده است؛ به این معنا که گرچه برای نیازهای فکری و فرهنگی‌اش حقّ تقدّم ارزشی و معنوی قائلیم، اما حق تقدّم زمانی و زمینی با نیازهایی است که جنبۀ فوری و اولیه و مادی دارند.

کسی که این گروه از نیازها را نتواند اصلاً یا کاملاً تامین کند یا در مسیر تأمین و تضمین آنها همۀ اوقات و انرژی و اعصابش هزینه شود، چگونه می‌توانیم از او توقع کتابخوانی داشته باشیم؟

اگر از او در این باب بپرسید، احتمالاً خواهد گفت که کتاب‌خوانی و کتاب‌خری هم ارزانی مرفهان بی‌درد و با درد باد! 

پس در تعلیل جای خالی کتاب در سبد کالای بسیاری از خانواده‌های ایرانی، به نظر می‌رسد یکی از علت‌ها این است که سبد هزینۀ خانوار برای تهیه و تدارک کالاهای اساسی و اولیۀ زندگی کمبود دارد و با این وصف، جای خالی کتاب را دیگر نمی‌تواند پر کند.

وقتی مسؤول خانواده می‌بیند که در اختصاص دادن مبلغ‌‌های مناسب برای هزینه‌های خوراک، پوشاک، سکونت، حمل و نقل، درمان، دارو، بهداشت، تحصیل، مسافرت، تفریح، ورزش، مهمانی، ازدواج و امثال این نیازها، پیوسته با کم و کسر مواجه می‌شود، چگونه می‌توان از او خواست که مستمراً مبلغی را نیز برای سبد معنویّات(!) مانند کتاب و مطبوعات کنار بگذارد؟

جمیل در تأیید کلام ستار، به حدیثی اشاره کرد که منسوب به پیامبر اسلام است:«خدایا، به نان ما برکت بده و میان ما و آن جدایی میفکن. اگر نان نبود، نماز نمی‌خواندیم و روزه نمی‌گرفتیم.»(نه می‌توانستیم نماز بخوانیم، نه روزه بگیریم)۱. وقتی نان به عنوان نماد اقتصاد یا نماد نیازهای مادّی اولیه و اورژانس، می‌تواند خواه و ناخواه اعمال عبادی و معنوی نماز و روزه را با اخلال و اختلال مواجه کند، دیگر نوبت به کتاب و مطبوعات نمی‌رسد. کتاب و مطبوعات، جای خود دارد. به عبارت دیگر، آدمی که محتاج کباب است، محتاج کتاب نیست! 

لابد شهروندان کشورهای دیگری که نام شان در حوزۀ کتاب‌خوانی و کتاب‌خری، گاه و بی‌گاه مثال زده می‌شود، بودجه‌‌‌ای که برای کتاب هزینه می‌کنند، با درآمد کلی زندگی‌شان همخوانی و سازگاری دارد؛ وگرنه آنان هم مثل اینان!

فرزانه با اشاره به علت یا عامل دیگری یاد‌آوری کرد: 

ـ فقط درآمد و بودجه و هزینه نیست که مهم است. ممکن است کسی در مسیر انباشت پول، واقعاً صاحب خزینه (یا خزانه) شده باشد و خزینه را بتواند هزینه کند، اما وقت مطالعه نداشته باشد. 

دو همسایه، ساعتی در کوچه و در جهت خلاف یکدیگر قدم زده بودند. یکی‌شان از دیگری علت پرسید. وی پاسخ داد: غذا آماده است، قدم می‌زنم تا اشتها پیدا کنم. سؤال‌کننده گفت: برعکس، اشتهای من آماده است، قدم می‌زنم تا غذا پیدا کنم! حالا اگر کتاب را غذای روح بدانیم، نیازمندمان پول ندارد که بخرد، بی‌نیازمان وقت ندارد که بخواند.

افشار، موضوع وقت را پی گرفت:

ـ روزگار کنونی، روزگار وقت‌کشی است. فقط همین ترافیک را در کلانشهرها نگاه کنید. همین یک قلم برای کشتار کافی است. این همان کشتاری است که به چشم نمی‌آید. متهم و مجرم ندارد، دیه و قصاص هم ندارد، اما قتل است. 

قتل وقت، شاید بدتر از قتل شخص باشد. سرگردانی و وقت‌گذرانی در ادارات و سازمان‌های عریض و طویل اجتماعی، دومین قاتل وقت است. همان وقتی که طلا نیست، طلاآفرین است. زندگی در شهرهای شلوغ ماشین‌زده، زندگی نیست، دوندگی است. زندگی نیست، بازندگی است.

به قول حضرت شاعر: 
ای چرخ فلک، دوندگی ما را کشت 

بر درگه خلق، بندگی ما را کشت 
از محنت روزگار، وَز تهمت خلق 
ای مرگ بیا که زندگی ما را کشت!۲

حمید حاشیه زد:

ـ در ولایت خراسان، ضرب‌المثلی است که می‌گوید: چوپان اگر نی زن باشد با همان چوب چوپانی‌اش هم می‌تواند بزند. زمانی را به یاد دارم که یکی از بزرگان به من گفت: هر شب یک ربع تا نیم ساعت قبل از غلبۀ خواب، بخشی از کتاب معروف «الاغانی» ابوالفرج اصفهانی را می‌خواندم و نمی‌گذاشتم که این مقدار از زمان، به وقت مرده تبدیل شود. به همین ترتیب توانستم دورۀ کامل این دایره‌المعارف موسیقایی و ادبی را مطالعه کرده، تمام کنم.

در اینجا سلیمان، حاشیه زدن بر حاشیه را روا دانست:

 ـ من هم در ممالک راقیه(!) با همین چشم‌های گنهکار خودم دیده‌ام که زن و مرد و دختر و پسر و جوان و پیر، در همان حال که بر روی صندلی اتوبوس و ترن و تراموا و هواپیما نشسته‌اند، کتاب می‌خوانند. حتی شنیده‌ام (اگر چه ندیده‌ام) که آنان بر روی صندلی فرنگی استراحتگاه شان(!) وقت را غنیمت شمرده، راحت و ریلکس یا چشم به کتاب می‌دوزند یا گوش به هدفون. درحالی که ما اگر پول اضافه و وقت اضافه هم داشته باشیم، باز ممکن است بر اثر اغتشاشات ذهنی، از مطالعه باز بمانیم.

مسعود گفت: در تأیید فرمایشات(!) شما… برادر من، خواهر من، فکر نان کن که کتاب آب است! ما در مطالعۀ کتاب زندگی خودمان درمانده‌ایم که هدفمندش کنیم یا نکنیم و اگر هدفمندش کنیم، چه کسی با شنیدن فریاد هل من ناصرمان، دست یارانه به طرف ما دراز خواهد کرد؟ آن‌وقت، شما ما را به کتاب‌خوانی و کتاب‌خری دعوت می‌کنید و نفس تان از جای گرم….

سلیمان حرف همکلاسی را برید: 

ـ سابقاً هم بنده دوست دیگری داشتم که هر وقت می‌خواست برای حرف‌زدن و گوهر پراکندن وقت بگیرد (یعنی وقت را به زور از دست دیگران بگیرد!)، ابتدا همین عبارت را بر زبان می‌آورد که: «در تأیید فرمایشات شما»؛ و آنگاه گلاب به روی تان، به محض این که دیگران ساکت می‌شدند، ایشان هرچه را که دلش می‌خواست، در جهت مخالفت(!) اظهار می‌فرمود.
ــــــــــــــــــــــــــــ
پی‌نویس: 
۱ـ اللّهم بارک لنا فی‌ الخبز، ولا تفرّق بیننا و بینه، فلولاالخبز ماصیلنا و لاصمنا(کتاب کافی، نقل از حیاه استاد حکیمی با ترجمه احمد آرام).
۲ ـ (احتمالاً) فرخی یزدی.

منبع: اطلاعات انلاین