ماجرای حمله به شاهنامه چه بود؟
ماجرای حمله به شاهنامه چه بود؟

حمله و هجوم و اهانت به شاهنامه و تحریف آن هم در دستور کار بیگانگانی است که از پیوند دیرینه اقوام و همزیستی نژاد‌ها و ادیان در ایران آشفته‌اند و داد و ستد و اشتراک فرهنگ‌ها و زبان‌های متکثر و همپیوند را وارونه، تعریف و تحریف می‌کنند تا شکستی بر این واحد ملی و گسستی در این پدیده تاریخی و فرهنگی وارد سازند.

 

سید مسعود رضوی: ارزش و جایگاه بلند فردوسی و شاهنامه را فقط با ستایش و خوانش آن نمی‌توان دریافت. در این روز و روزگار به قاعدۀ «تعرف الاشیاء باضدادها» باید از بدخواهان و بدخوانان شاهنامه آموخت که چرا سرشت و سرنوشت ایران و ایرانی با این دفتر در پیوندی ناگسستنی است؟

بلندآوازگی و بزرگی شاهنامه، ایران را به نماد کثرت در وحدت و وحدت در کثرت، یعنی همزیستی اقوام و زبان‌ها و نژادها و آیین‌ها و ادیان اعتلا بخشیده و استمرار تاریخی و قدرت آن را به روشنی بیان کرده‌است.

شاهنامه، حقیقت بی چون و چرای سرگذشت کهن‌ترین ادوار تمدن و کشاکش نیاز و آز، داد و بیداد و نور و ظلمت است. افزون بر زیبایی ادبی و شکوه حماسی، فردوسی آموزه‌های اخلاقی و انسانی را در مسیر وحدت ملی و استمرار تاریخی اقوام ایرانی بیان کرده‌است. او راه همزیستی و مدارا را هموار کرده و از مسیر آمیزش اقوام و آموزش اخلاق، به مخاطبانش درس انسانیت می‌آموزد.

بی‌گمان حکیم فردوسی، عاشق ایران و اقوام و ملل و آیین‌های آن بوده‌است. دوستدار زبان دری و آموزگار سروده‌های پارسی است. به همین دلیل از سیستان تا کردستان، از خراسان تا لرستان، از آذربایجان تا فارس و گیلان و طبرستان و بلخ و بخارا، شاهنامه‌خوانی رواج داشته و نقل و نقالی داستان‌های آن، هنری مرسوم و محبوب بوده‌است.

هیچ شاعر و اندیشمندی به اندازه فردوسی مورد استناد و ستایش نبوده مگر مولانا در میان عارفان و درویشان و حافظ به دلیل انحصارات اعجازگر غزل‌هایی که سروده و مقبول طبع مردم صاحب‌نظر واقع شده‌است. با این همه فردوسی، جانمایه ادب و فرهنگ ما را استوار کرده و تکیه‌گاهی امن است که اقوام و طوایف مختلف از درس و سرود آن بهره می‌گیرند و راه و روش همزیستی و پیوند و سختکوشی را می‌آموزند.

این چند نکته و جستار را از آن رو بازگفتم که بر اهمیت شاهنامه تأکید کنم و نقش تاریخی و فرهنگی آن را در وحدت ملی ایرانیان دوباره گوشزد نمایم.

این که بسیاری از پیشگامان ملیت در ایران که با روش ناسیونالیستی بر کوه بلندی همچون شاهنامه تکیه زده‌اند، اغلب از اقوام گرانمایه و دیرینه آذربایجان و کردستان بوده و هستند، دلایلی دارد که در اینجا به اندکی اشاره می‌کنم؛ ازجمله، درک روشن و عینی ایشان از پیوستگی هویت و تاریخ ملی در برابر طمع و توطئۀ بیگانه و دشمنان دور و نزدیک! از تقی‌زاده و کسروی تا مرحوم دکتر منوچهر مرتضوی و بابک امیرخسروی و محمدامین ریاحی و جواد طباطبایی و استاد ژاله آموزگار در تبریز و آذربایجان، جملگی در ایران‌شناسی و شاهنامه‌شناسی و تأکید بر هویت ملی و یادآوری ریشه‌های فرهنگ مشترک کوشیده‌اند.

همچنین کسانی چون دکتر سنجابی و مرحوم فروهر از مردم کردستان و ایرانگرایانی سیاسی و رادیکال بودند که همواره با بلندی و احترام از فردوسی یاد می‌کردند، و نیز شعرا و هنرمندان و نویسندگانی چون استاد یدالله بهزاد کرمانشاهی و شاگرد هنرمندش استاد شهرام ناظری که شاهنامه‌خوانی را به ظرافت و زیبایی، در روزگار پویشی معاصر بخشیدند و نمونه‌های بسیار دیگر که موجب تفصیل سخن و فرسایش هنگام خواهد بود.

درست به همین دلایل، حمله و هجوم و اهانت به شاهنامه و تحریف آن هم در دستور کار بیگانگانی است که از پیوند دیرینه اقوام و همزیستی نژادها و ادیان در ایران آشفته‌اند و داد و ستد و اشتراک فرهنگ‌ها و زبان‌های متکثر و همپیوند را وارونه، تعریف و تحریف می‌کنند تا شکستی بر این واحد ملی و گسستی در این پدیده تاریخی و فرهنگی وارد سازند.

تحریف شاهنامه و حتی تفسیر واژگونه از اشعار حکیم نظامی گنجه‌ای، یکی از شگردها و شعبده‌های این جریان است؛ جریانی که باید به تفصیل و با دقت و نمایاندن نمونه‌های جعل و باژگونگی، به‌درستی فهمیده شود و پیش از آنکه قادر به پیش‌بردن ایده استعماری پان و نژادگرایی و حتی ایده‌های تکفیری و سلفی شود، به‌درستی شناخته شود.

جریانی که با هیاهو و جنجال و استنادات مجعول، قصد ساختن ذهنیتی تخیلی برای مردم سرزمین‌ قفقاز و برخی جوانان آذربایجان و کردستان و دیگر اقوام ایرانی را دارد. به قول دکتر مجید تفرشی، سرآغازی بر تجزیه ایران و جداکردن ریشه‌های ایرانیان از یکدیگر!

سخنی که از دکتر تفرشی، مورخ و نویسنده معاصر ایران گفته شد، مضمون سخنی بود که در یک مناظره زنده در تلویزیون بی بی سی میان ایشان و آقای بهروز چمن‌آرا بیان شد.

موضوع سخن در کلیت «ایران‌شناسی»  بود و مجری برنامه پرگار پرسید: «آیا تاریخ‌نگاری ایران ناسیونالیستی است؟» در این پرسش، نوعی جهت‌گیری هست.

هیچ زبان فراگیر و فرهنگ دیرپا و حتی نوپایی را نمی‌شناسیم که فاقد تاریخ‌نگاری باشد و در تاریخ‌نگاری نیز مکتب‌هایی بر اساس جهان‌بینی، ایدئولوژی، منافع قومی، روش‌شناسی و مسایل دیگر در کنار آن حضور طبیعی دارند.

ولی پرسش این است که چرا پیوسته حساسیت‌های مصنوعی و غیر واقعی نسبت به زبان فارسی تا این حد بزرگنمایی شده و در «پرگار»، مورد توجه خواص و جهت‌گیری‌های سیاسی قرار می‌گیرد؟ و چرا بلافاصله در هر بحث سیاسی، زبانی، فولکلور، ادبی و نژادی،  لهجه‌ها و زبان‌های قومی، یک سویه و پیوند مشکوک به زبان فارسی می‌یابند و سپس به شاهنامه ارتباط داده می‌شود؟ چرا با دادن اطلاعات نامربوط و تفسیر ناتندرست، کوشش می‌شود شاهنامه اثری محلی در ردیف قصه‌های فولک نواحی و لهجه‌های پرشمار اقوام در شمار آید؟

در این باره  توضیح خواهم داد و این یادداشت مقدمه بحث مهمی است که یک سر آن در غفلت ما و جانب دیگر در سیاست و شیطنت بدخواهان و ناخویشان نهفته است.

منبع: اطلاعات انلاین