از دیدن این نماینده‌های مجلس احساس حقارت می‌کنم/ نهاد مجلس معیوب شده‌!
از دیدن این نماینده‌های مجلس احساس حقارت می‌کنم/ نهاد مجلس معیوب شده‌!

اطلاعات نوشت: دکتر حسن سبحانی، استاد تمام اقتصاد دانشگاه تهران و نماینده دوره‌های پنجم، ششم و هفتم مجلس شورای اسلامی است. با او در آستانه انتخابات پیرامون برخی از کارکردهای مجلس و جایگاه آن در ساختار جمهوری اسلامی در دفتر کارش در دانشگاه تهران به گفتگو نشستیم. او معتقد است، اگر نهاد مجلس، معیوب است […]

- از دیدن این نماینده‌های مجلس احساس حقارت می‌کنم/ نهاد مجلس معیوب شده‌!

اطلاعات نوشت: دکتر حسن سبحانی، استاد تمام اقتصاد دانشگاه تهران و نماینده دوره‌های پنجم، ششم و هفتم مجلس شورای اسلامی است. با او در آستانه انتخابات پیرامون برخی از کارکردهای مجلس و جایگاه آن در ساختار جمهوری اسلامی در دفتر کارش در دانشگاه تهران به گفتگو نشستیم.

او معتقد است، اگر نهاد مجلس، معیوب است ریشه در مسائل زیادی دارد، نگاه فقه به نقش مردم، نظارت به عدول از قانون در مسائل استصوابی، محرومیت‌های محلی، وعده وعیدهایی که مردم را خوشحال می‌کند، نبودن احزاب که باعث می‌شود نخبگان حضور نداشته باشند، خط و نشان کشیدن برای نمایندگان که ترس را بر آنها غالب می‌کند، همه و همه سیستمی را تشکیل داده  است که اگر بخواهیم اصلاح شود باید به همه آن عوامل بپردازیم تا در بلند مدت مجلس قوی ای داشته باشیم .

آنچه در ادامه می خوانید ماحصل گفت وگوی سمیه میرزایی با دکتر حسن سبحانی است:

در ساختار جمهوری اسلامی، مجلس دارای جامعیتی کلی در پرداختن به همه امور است و نقشی اساسی در اصلاح امور دارد. در تمام ادوار گذشته مجلس، نظام قانونگذاری کشور تا چه اندازه اصل «حاکمیت قانون» را نهادینه ساخته و به واقع در همه امور از قانونگذاری تا اجرا، دارای جامعیت بوده است؟

قبل از پاسخ به این پرسش مایلم درباره «مجلس» در قانون اساسی صحبت کنم. مجالس شکل گرفته در یازده دوره گذشته مانند هر پدیده دیگری با آنچه در نظر و قانون آمده، متفاوت هستند؛ از آنجا که برای اظهارنظر درباره مجلس ملاکی داشته باشیم و آن ملاک، اصول قانون اساسی است، اشاره به بعضی از اصول قانون اساسی ضروری است، در اصل۷۱ آمده است که مجلس در عموم مسائل در حدود مقرر در قانون اساسی می‌تواند قانون وضع کند و چون ساختار جمهوری اسلامی دارای یک مجلس است، در حقیقت، مجلس، تک قانونگذار هم هست. از سوی دیگر، براساس اصول نانوشته، مجلس را هیچ نهادی نمی‌تواند منحل کند. یعنی انحلال مجلس در قانون اساسی ایران پیش‌بینی نشده است.

مجلس در تمام امور کشور می‌تواند تحقیق و تفحص داشته باشد و نمایندگان   مجلس در برابر تمام مردم مسئول هستند. به همین دلیل همه نمایندگان به صحت اعتبارنامه تک تک نمایندگان رأی می‌دهند و به واسطه همین مسئولیت هم در تمام مسائل داخلی و خارجی حق اظهارنظر دارند.

کمااینکه در قانون اساسی در اصل ۸۶ آمده است که نمایندگان مجلس در مقام ایفای وظایفشان در اظهارنظر و رأی خود کاملاً آزادند و نمی‌توان آنها را به سبب نظراتی که در مجلس اظهار کرده‌اند یا آرایی که در مقام ایفای وظایف داشته اند، تعقیب و توقیف کرد.

یعنی قانون بدون نام بردن از مصونیت سیاسی، نمایندگان را دارای مصونیت دانسته و این به واسطه اهمیت کار نمایندگان مجلس است. البته ناگفته مشخص است که مقید بودن به چارچوب‌های اخلاقی در اینجا یک امر بدیهی است. با این ملاحظات در مقایسه با سایر ارکان قدرت این نهاد از شأنیت بالایی به لحاظ نظری برخوردار است و از این حیث آن را در رأس امور خوانده اند.

اما در پاسخ مشخص به سئوال شما، جامعیت یک مجلس موفق در گرو لحاظ بعضی از مسائل است که برخی از آنها در درون مجلس و برخی در ساختار خارج از مجلس قرار دارند و بدون درنظر گرفتن این مسائل، اظهارنظر در مورد عملکرد جامع یا موفق عمل کردن مجلس اگر نگوییم صحیح نیست، حداقل کامل نیست.

یکی از مهمترین عوامل تاثیر گذار بر عملکرد مجلس، نگاه سیستمی حکمرانی به مسائل کشور است. مجلس، نهادی دارای شأن بالا است ولی نهادهای دیگری هم هستند که اگر در اداره کشور نگاه سیستمی نداشته باشند، عملکرد مجلس با اختلال روبرو می‌شود. برآیند کار تمامی نهادها در ارتباط با مجلس باید مثبت بودن تأثیر قوانین مجلس باشد، یعنی تمام سیستم باید در ارتباط با یکدیگر یکپارچه عمل کنند.

بنابراین وقتی «سیستمی» بودن رعایت نشود و نهادهای متفاوتی ایجاد شوند که گاهی قدرت وضع قانون هم دارند و حتی مجلس نتواند مصوبه‌ای برخلاف مصوبات آن نهادها داشته باشد، این بدان معناست که امکان قانونگذاری مجلس در همه امور زیر سئوال است.

این همان نهادهای موازی است که در ادبیات سیاسی مورد اشاره است؟

بله، به عنوان مثال شورای عالی انقلاب فرهنگی در تمام طول عمر انقلاب فعال بوده ولی نه در قانون اساسی وجود دارد و نه به موجب قانون عادی شکل گرفته است، علیرغم این، مصوبات آن را در حکم قانون تلقی کرده‌اند و گفته‌اند که مجلس نمی‌تواند خلاف مصوبات این شورا، مصوبه داشته باشد.

این مسأله ناقض موضوع دخالت مجلس در همه امور است .یعنی عمل، نظر را رد می‌کند و در جامعیت کار مجلس تأثیرگذار است در حالی که این اختلال به خود مجلس هم ربطی ندارد. توجه داشته باشید که شورای عالی انقلاب فرهنگی در امور مهمی مانند آموزش، فرهنگ عمومی، آموزش عالی و مسائلی از این دست،‌ تصمیم‌  می‌گیرد، شوراهایی از این قبیل باز هم داریم.

یکی دیگر از عواملی که بر برآیند کار مجلس تاثیر دارد، شورای نگهبان است. نگاه این شورا به مصوبات مجلس این است که مجلسی‌ها در حوزه کار رهبری به آنها مراجعه کنند.

در صورتی که مصوبات آنها مورد تایید ایشان باشد امکان وضع قانون را دارد. مثلاً مجلس در حوزه ارتش یا نیروهای مسلح قانونی را وضع می کند، چون فرماندهی کل قوا را رهبری به عهده دارد، شورای نگهبان از مصوبه مجلس ایراد می‌گیرد و تأکید دارد که حتماً قید شود که این مصوبه پس از اذن رهبری قابل اجراست.

یکی دیگر از مسائلی که تأثیر زیادی برعملکرد مجلس دارد، درجه«توسعه یافتگی»یا به عبارتی بهتر توسعه نیافتگی سیاسی کشوراست. مجلس ازنهادهای دنیای مدرن محسوب می‌شود که ما هم در جمهوری اسلامی آن را قبول کرده ایم.

کارکرد مجلس، مستلزم رعایت موازینی است از جمله آنکه مردمی که نمایندگان را انتخاب می‌کنند از آنان همان وظیفه‌ای را بخواهند که وظیفه مجلس به لحاظ ذاتی است. توسعه نیافتگی سیاسی سبب می‌شود درک مناسبی ازکارکرد مجلس نداشته باشیم وکارکرد آن را به آنچه خودمان دوست داریم، تقلیل وتنزل دهیم. اکنون نمایندگان مجلس درحوزه‌هایی که انتخاب می‌شوند قول آبادانی و حل مشکلات را می‌دهند و عمده مردم هم در طول چهار سال از نمایندگان سئوال نمی‌کنند که برای کارهای کلان کشور چه کرده اید؛ بلکه می پرسند برای شهر و مشخصا  یک حوزه انتخابیه چه کرده اید؟

یکی از سئوالات ما هم همین است که دادن وعده‌هایی در حد محلی و منطقه‌ای و دیدن منافع در این سطح، آیا واقعاً وظیفه یک نماینده مجلس است؟

ریشه این کار توسعه نیافتگی سیاسی و محرومیت فراوان، انباشت نیازهای پاسخ داده نشده مردم و تبعیض‌های زیادی است که در جامعه بوده و اکنون عمیق‌تر هم شده است.

این موارد مانع می‌شود که مردم از نمایندگانشان کارکردهای اصلی را مطالبه کنند. مردم برای تأمین همان نیازهای عاجل خود به این مرحله رسیده‌اند که کسی را به اسم یک کاری انتخاب کنند، ولی عملاً کارهای دیگری از او بخواهند و هرکسی آن خواست های جانبی و غیرمرتبط را انجام ندهد، برای دور بعد، از نظر عمده مردم لایق نمایندگی نخواهد بود چون نتوانسته است اصطلاحا حقشان  را از  قدرتمندان بگیرد.

یعنی همین وضعیتی که حق مردم به ساختن یک جاده، تأمین آب آشامیدنی برای یک روستا، ساخت تعدادی خانه و خواست ‌هایی از این دست تقلیل یافته است. توجه داشته باشید این موارد حق مردم است ولی مجرای رسیدن به آن این نیست که نماینده مجلس این کار را انجام دهد. نمایندگان باید با چنان دانایی و فهم، مملکت را از نظر قانونگذاری اداره کنند که وقتی دولت آن قوانین را اجرا کرد، مسکن و  آب و آموزش و بقیه نیازهای مردم تأمین شود.

این نوع نگاه، به علت توسعه نیافتگی و انبوه مشکلاتی است که با آن مواجهیم. اگر شما می‌بینید مجلس جامعیت ندارد به دلیل این است که محیط درونی و بیرونی حاکم بر نمایندگان دارای چنین فضایی است.

این فضا، نماینده را منفعل می‌کند یعنی او می‌داند که اگر امور حوزه انتخابیه خود را حل نکند، دفعه بعد به احتمال زیاد انتخاب نمی‌شود. پس باید به جای انجام کار مجلس  و قانونگذاری، کار بخشدار و رئیس اداره آب و گاز و راه را انجام دهد.

اینکه کارکردها پایین است و افراد در قانونگذاری‌های جامع شرکت نمی‌کنند بدین علت  است که محیط توسعه نیافته آنها را به انجام امور دیگری وادار می‌کند. توسعه نیافتگی یکی از آفت‌های انحراف مجلس از وظایف اصلی خویش است.

 در واقع می توان گفت که توسعه نیافتگی از یک سو سبب می‌شود نمایندگان به وظایف اصلی خود عمل نکنند و از سوی دیگر ابزار توجیهی برای عدم رسیدگی به وظایفشان را در اختیارشان می‌گذارد.

همین طور است، البته منظور من از توسعه نیافتگی تغییرات بلند مدتی است که در کشور باید اتفاق بیفتد به نحوی که درآمد سرانه مردم سال به سال افزایش پیدا کند و مردمی که نیازهای اولیه ای مثل مسکن و خوراک و پوشاک و مدرسه و بهداشت و درمانشان را رفع کرده اند، از طریق دانش، تحصیلات، اختراعات و ابداعات، تغییرات تجربه کرده خود را به نمایش بگذارند.

منظور من از توسعه یافتگی، عمران نیست. توسعه یافتگی به معنای تغییرات مداوم در طول زمان در ذهن، افکار، بینش و نگرش است؛ بنابراین تا زمانی که توسعه نیافتگی حاکم باشد، عدم جامعیت هم وجود خواهد داشت.

سهم مجلس در طول دوران بعد از انقلاب در این توسعه نیافتگی چقدر است؟

سهم زیادی داشته است. بحث در مورد تاثیر متقابل مجلس و توسعه یافتگی بر یکدیگر، همان موضوع، اول مرغ بوده یا تخم مرغ است. این محیط است که نماینده ای را انتخاب می کند که محلی فکر می کند و نماینده ای هم که محلی فکر می کند، نمی تواند قانونگذاری جامع داشته باشد ، لذا به هر چیزی غیر از اولویت ها بیشتر توجه دارد و منابع کشور را درست تخصیص نمی دهد.

حرف من این است جامعه ای که به لحاظ توسعه ای مشکل دارد، در انتخاب های خود خوب دقت نمی کند. افرادی هم که در نتیجه این انتخابها وارد مجلس می شوند، به توسعه فکر نمی کنند. البته نهاد های دیگری هم در کشور هستند که باید به توسعه فکر کنند.

شما اشاره داشتید که مجلس در طول بقیه نهاد ها و دریک همکاری سیستمی با بقیه نهادهای کشور کار می کند. یکی از مهمترین وظایف مجلس نظارت بر عملکرد قوه مجریه کشور است. این همان شأن نظارتی مجلس است که از شأن قانونگذاری آن بالاتر است. منتقدان اعتقاد دارند که تا اندازه زیادی این وظیفه دستاویز ملاحظات سیاسی قرار گرفته است. شما در این مورد چطور فکر می کنید؟

در قانون اساسی ما اصلا از نظارت مجلس صحبت نشده است. برخلاف آنچه که می گویند مجلس دو وظیفه قانونگذاری و نظارت  دارد، در اینجا از نظارت صحبت نشده است. البته ابزارهایی شبیه نظارت در اختیار مجلس است مثل سئوال، تذکر و تحقیق و تفحص و امثالهم. کارایی این ابزار ها هم بالا و  موثر  نیست، به دلیل اینکه این نظارت به مجازات ختم نمی شود.

گفته می شود که شما می توانید تذکر دهید، شما به وزیری تذکری می دهید یا از او سئوال می کنید، ولی اینکه بعد از آن چه خواهد شد، این مساله پیش بینی نشده است.

مجلس ضمانت اجرایی مثل آنچه که در قوه قضائیه است را در اختیار ندارد. در مورد تحقیق و تفحص هم همینطوراست.به همین دلیل است که نظارت اساسی بر عهده قوه قضائیه و دولت است. قوه قضائیه پنج مسئولیت اصلی دارد که یکی از آنها نظارت بر حسن اجرای قوانین است که از طریق سازمان بازرسی و دیوان اداری اتفاق می افتد.

در قوه قضائیه نظارت اگر به نقطه ای برسد که تخلفی اثبات شود، می تواند به مجازات ختم شود، اما مجلس نمی تواند مجازات کند. جنس نظارت مجلس به این شکل است. البته اگر یک یا ۱۰ نماینده از یک وزیری و رئیس جمهوری بازخواست کنند بدون اینکه به مجازات ختم شود یا تاثیرات اجرایی داشته باشد، نفس آن بازدارندگی به همراه دارد. بنابراین من نمی خواهم این مساله را کمرنگ کنم بلکه می خواهم انتظار از نظارت را به طوری که در قانون اساسی وجود دارد،گفته باشم.

البته بازدارندگی در نهایت می تواند استیضاح و برکناری به دنبال داشته باشد.

بله، درقانون هم کلمه نظارت وجود نداردبلکه استیضاح وجود دارد؛ ولی این که چرا وضع به این صورت است، چون ضمن احترام به نمایندگانی که منتخب مردم هستند، افرادی وارد مجلس می شوندکه لزوما تحصیلکردگان کلان نگری نیستندکه به تاثیر قانون و بازخورد آن ازسوی مردم فکر کنند.

شما عده ای را می‌بینید که به عنوان نماینده پیگیرکارهای حوزه انتخابیه خودشان هستند.چه کسی شغل ندارد یا چه کسی وام می خواهد و غیره.اینها نمایندگان درخواست کننده‌اند ونه بازخواست‌کننده. من همیشه از اینکه می دیدم نمایندگانی کنارصندلی هایی که مقامات دولت روی آن می نشینند، زانومی زنند و نامه هایشان را به آنها نشان می دهند که از مسئول اجرایی برای نیازی در خواست کنند، احساس حقارت می کردم و رنج می بردم؛ زیرا این نمایندگان  به جای اینکه بازخواست کنند، درخواست می کردند.

وقتی شأن نمایندگی به لحاظ همان ملاحظات محلی از بازخواست به درخواست تنزل داده می شود، برای درخواست کننده جایی در نظارت، سئوال، تذکر و استیضاح باقی نمی ماند. در بعضی از روزهای هفته که مجلس تعطیل نیست،آسانسور های برخی وزارتخانه ها را مملو از نمایندگانی می بینید که به دیدار مقامات اجرایی می روند تا از آنها چیزی بخواهند.

این است که توسعه نیافتگی منجر به انتخاب نمایندگان غیر مقتدر می شود و وقتی شما غیر مقتدر باشید در قبال اقتدار دولت دچار انفعال می شوید.

لذا اگر سئوال  کنیدیا تذکری بدهید به محض اینکه با شما تماس بگیرند و بگویند که خواست  شما را برطرف می کنند، سئوالتان را پس می گیرید. شما بارها می بینیدکه  نامه تحقیق و تفحصی امضا می شود ولی پس از مدتی می گویند که امضاها از حد نصاب افتاد. دلیل آن این است که شخص را راضی می کنند تا امضای خود را پس بگیرد.

این موضوع اصل استقلال مجلس را زیر سئوال نمی برد؟

همین طور است، مجلس مستقل خوب است، ولی باید عملیاتی شود ؛یعنی باید امکانپذیر باشد. استقلال مجلس نکته خوبی است ولی باید شرایط آن ایجاد شود.

استقلال مجلس از جامعه و نمایندگان مجلس حاصل می شود. در کشورهایی مثل ایران همیشه مجالس متاثر از دولت ها هستند. کمااینکه  با یک بررسی، متوجه خواهید شد که هر دولتی سرکار است، مجلس بعدی متاثر از آن دولت است و همیشه این گونه بوده است.

معمولا وقتی یک مجلس اصلاح طلب وجود دارد، دولت اصلاح طلب سرکار است و اگر مجلس اصولگرا باشد متاثر از یک دولت اصولگر  است. این مساله  به این معناست که دولتی ها موثرند و قدرت اجرا از قدرت قانونگذاری بیشتر است.

در نظام های دموکراتیک «انتخابات» یعنی یک بستر قانونی که تحت این بستر نخبگان جامعه بتوانند در قالب نمایندگان مردم در مجلس فرصت بروز و ظهور پیدا کنند. انتخاباتی که چنین تحت نظارت شورای نگهبان باشد یا به قول شما تحت تاثیر دولت ها باشد، معنای واقعی خودرامی‌یابد وتاثیر لازم رادارد ؟

انتخابات دموکراتیک نیازمندی هایی دارد که در توسعه نیافتگی این نیازمندی ها تامین نمی شود. به عنوان مثال احزاب سیاسی از نیازهای انتخابات دموکراتیک هستند. می دانید که فلسفه تاسیس احزاب سیاسی این بوده که در گذشته مردم به دلیل آنچه  که می خواستند و تعارض منافعی که با هم داشتند با یکدیگر می جنگیدند.

بعدها گفته شد که به جای جنگیدن، با هم همکاری و تعارض ها را تبدیل به همبستگی می کنیم و بر اساس قرارداد اجتماعی هم اکثریت و اقلیتی ایجادشد. بنابراین حزب سیاسی در حقیقت محل اجتماع اشخاصی  است که برای رسیدن به قدرت مبارزه می کنند و تلاش دارند تا وقتی به قدرت رسیدند، تغییر ایجاد کنند.

یعنی اگر گروه وحزبی به قدرت برسد و نتواند تغییرات ایجاد کند از نظر مردم و کسانی که به آن رای داده اند هیچ کاری نکرده است. در کشور ما به دلایلی، تغییرات توسط کسانی که به قدرت می رسند ممکن نیست.

فرقی نمی کند کدام حزب بیاید و البته اکنون حزب کارآمد و موثر نداریم. بنابراین فرقی نمی کند کدام هیات بیاید. همه بایدسیاست های کلانی را در کشور رعایت کنند.

ساختار ما به این شکل است و من در اینجا به خوبی و بدی آن کاری ندارم. ساختار چنین است که سیاست های کلانی اعلام می شود و هر حزبی هم که بیاید باید همان سیاست ها را اعمال کند، بنابراین تغییری رخ نمی دهد.

وقتی تغییری رخ ندهد حزب معنایی ندارد و وقتی حزب معنایی نداشته باشد، افراد نخبه و   سیاسی و عاقل و عالم به مسائل و منافع ملی، محل ظهور و بروز پیدا نمی کنند.

فردی که نخبه باشد با خودش می گوید که من برای چه چیزی به مجلسی بروم که حزبی نیست و باید انفرادی کار کنم، سیستمی هم نیست و مردم هم تمام توقعات و نیاز های پاسخ داده نشده خودشان را از من می خواهند و من به دلیل فقدان حزب در مجلس نمی توانم تصمیم درست اتخاذ کنم.

در حالی که اگر حزب وجود داشته باشد، دفتر سیاسی حزب از نمایندگانش برای ایجادتغییر پشتیبانی می کند. در ساختاری که حزبی نیست، از نظر افراد فهیم ورود به آن، تغییری ایجاد نمی کند؛ لذا پس از مدتی این ساختار از کارآمدی تهی می شود. کمااینکه از همان اوایل از تعداد نخبگان و انقلابیون موثر درحوزه های مختلف ازجمله مجلس  کم و کمتر شده اند.

نحوه اعمال دانایی، مجاری ای می خواهد که حزب از جمله آن  است. احزاب باید کارکرد داشته باشند نه اینکه دو ماه مانده به انتخابات فعال شوند که اصلا مردم آنها را نمی شناسند.

منظور من احزابی است که مطمئن باشند که اگر به قدرت برسند می توانند تغییرات ایجاد کنند از ویژگی های این احزاب آن است که نمایندگان این احزاب در طی این چهار سال در تمام مسائلی که برای کشور پیش می آید از جمله مسائل سیاسی، فرهنگی، نظامی، اقتصادی به تناسب اظهار نظر می کنند.

در کشور ما گروهی اصلاح طلب هستند و گروهی اصولگرا. سئوال اینجاست که مجلس و دولت یکدست چقدر توانسته است گره‌گشای مشکلات مردم باشد؟

یکدستی لزوما بد نیست ولی کافی نیست. یکدستی که منشور داشته باشد و معلوم باشد که مواضع، دیدگاهها و اولویت هایش در مسائل مختلف چیست می تواند خوب باشد حتی اگر یکدست باشد.

مشکل ما این است که اصولا کسانی که به قدرت می رسند نمی دانند به دنبال چه هستند. نکته اینجاست که هیچیک از دو دسته ای که نام بردید در انتخابات جز اعلام چند اسم، برنامه مشخص دیگری ندارند. مثلا نمایندگان آنها در حوزه هایی مانند فرهنگ و سیاست چه کاری انجام می‌دهند؟

من به تناوب به جلساتی دعوت می شدم که ۳۰ نفر دور یک میز می نشستند و می خواستند تیم نمایندگان تهران باشند، اما تعداد قابل اعتنایی از آنها یکدیگر را نمی شناختند یعنی افراد به شکل سهمیه ای در جلسات حضور داشتند و عمدتا نمی دانستند دیگری چگونه فکر می کند. این افراد وقتی به قدرت می رسند چطور می توانند یکپارچه و هم‌نظر در یک مساله اقتصادی یا آموزشی عمل کنند. یعنی افراد عمدتا مواضع تعریف شده ای ندارند و این عین توسعه نیافتگی است. ساز  و کاری که در آن افراد با سهمیه و بدون داشتن مواضع مشخص وارد مجلس می شوند.

 واحتمالا مواضعشان مربوط به اقلیتی در جامعه است و دیدگاه اکثریت در آن حضور ندارد.

فرض بر این است که کسانی که به مجلس رفته اند، اکثریت آرا شرکت کنندگان رابه دست  آورده اند. مساله این است که این افراد از تعدادی که مشارکت کرده اند، اکثریت  آراء را به دست آورده اند. مثلا در انتخابات شورای شهر تهران حول و حوش۱۰ درصد مردم مشارکت داشته اند، آن عده ای که انتخاب می شوند اکثریت آراء شرکت کنندگان را کسب کردند،۹۰ درصد اصلا شرکت نکرده اند که بگویند اقلیت یا اکثریت کدام است .

در آستانه انتخابات دائم می شنویم که انتخابات با تضمین امنیت ملی و پایداری کشور مساوی است.اما در دوره های اخیر مشارکت کمتر شده است .اثرات کاهش مشارکت چه خواهد بود؟

جامعه باید سرمایه اجتماعی داشته باشد و این یک اصل است. سرمایه اجتماعی به معنای اعتماد متقابل مردم و حکمرانی است. در واقع فرمایش شما این است که سرمایه اجتماعی پایین آمده و کم شده است.

البته سرمایه اجتماعی می تواند ترمیم شود، اما ارتقای اعتماد مردم به حکمرانان وامدار تحقق کارهای خیلی کلیدی است که فقط به مجلس بر نمیگردد ؛ به بسیاری از شئون  مرتبط می شود. یکی از آنها، «تلقی فقه و فقها از نقش مردم» است. این یک بحث تئوریک است که به فقها برمی گردد و طی ۴۰ سال گذشته اعمال شده است.

فقها بر اساس نظر غالب، رای والی یا رای رهبر را فراتر از قانون اساسی و عادی می دانند و این را گاهی می گویند و گاهی هم نمی گویند، اما در حوزه های علمیه عمدتا این بحث پذیرفته شده است. فقها اینطور فکر می کنند. در کنار این برداشت، اصل ۱۱۰ قانون اساسی هم وظایف و اختیارات رهبر را مشخص می کند.

چون مسائل کشور خیلی زیاد است، اصلا فرصتی برای فکر کردن به مسائل بنیادی نیست.

نزدیک انتخابات از مردم انتظار مشارکت می‌رود.این  انتظار از مردم  با توجه به برخی ضعف های کارکردی چگونه جنبه عملی می گیرد؟

درموضوع مجلس، انتخابات به حوزه های انتخابیه تقسیم می شود و در حوزه های کوچک چون توسعه نیافتگی و جزء نگری شهری بیشتری وجود دارد، معمولا مشارکت پایین نیست.

در حوزه های بزرگتر هم شرایط متفاوت است ،به ویژه اگر هر دو جناح شرکت کنند. در این حوزه ها انتخابات می تواند شور و حالی را تجربه کند زیرا جناح ها روی نکات کلیدی طرف مقابلشان تکیه می کنند لذا مشارکت می تواند شکل بگیرد نه به دلیل اینکه این افراد اوضاع را بهتر می کنند، بلکه افرادی انتخاب می شوند تا دیگری انتخاب نشود.

یعنی شور انتخابات نه به دلیل انتخاب فردی در چارچوب  منویات خود بلکه برای به قدرت نرسیدن رقیبی است که خطرناک می نماید.به نظر من مشارکت در انتخابات  به معنای اعلام حیات سیاسی رای دهنده است وقتی رأی سفید می‌دهم یعنی فردی که منویات مرا تأمین کند، نمی‌یابم و این نقضی است که در کار وجود دارد ضمن آنکه نوعی اعتراض است و توان فکری سیاسی مردم را به داخل و خارج نشان می‌دهد.

نباید فراموش کنیم که کشور پدیده‌ای نیست که ملعبه دیدگاههای مبتنی بر خشم و کینه و نارضایتی حتی به حق افراد قرار بگیرد. شأن کشور بالاتر از اینهاست و باید افق های بلند مدت را از نظر دور نداشت.

البته مخاطب این حرف بیشتر برخی مسئولان هستند تا مردم، چون مردم این ضرورت را در مواردی خیلی بهتر از برخی مسئولان درک می‌کنند.

در هر حال من معتقدم که مشارکت کردن و حتی رأی سفیددادن هم، ضرری ندارد و هم خاصیتش از مشارکت نکردن بیشتر است. مهم این است که رای دهنده در این برهه زمانی چگونه عمل می کند. اینکه دیگران از عملکرد من چه برداشتی خواهند داشت، مسأله دیگری است که جای انتخاب من نمی نشنید.

یک بار در انتخاب وزیر آموزش و پرورش، مجلسی‌ها در واکنش به مخالفت من می گفتند اگر به این وزیر رأی ندهیم، رئیس جمهوری وقت یکی ضعیف‌تر را معرفی خواهد کرد. من می گفتم تشخیص ما یک مساله و اقدام رئیس جمهوری، مساله دیگری است این دو را نباید با هم خلط کرد .
 

در یک جمع‌بندی در مقام مقایسه، پیرامون مجالس در دوره های مختلف چه خواهید گفت؟

آنچه مسلم است در طول زمان به دلایلی که به برخی از آنها اشاره شد و به بسیاری هم اشاره‌ای نشد، از قرب و منزلت مجالس کاسته شده است. هم از تأثیر و کارایی آن در حاکمیت کاسته شده و هم در بین افکار عمومی در مواردی هم به ناحق، مجلسی‌ها، انسان‌های فرصت‌طلب وکسانی که فقط به دنبال منافع شخصی خود هستند، معرفی می‌شوند.

در سالهای نخست شرکت‌کنندگا‌نی بودند که فردی را انتخاب می‌کردند و معتقد بودندکه به لحاظ شرعی تلاش کرده اند  تا نماینده اصلح‌  را انتخاب کنند که مسائل و مشکلات کشور را حل کند، اما امروز افکار عمومی معتقد است که افراد وارد مجلس می‌شوند تا به اصطلاح بار خود را ببندند والبته  این نگاه بسیار ناصحیح  است.

ممکن است در برخی موارد چنین باشد ولی به یک نهاد این‌گونه نگریستن مرگ آن نهاد را دامن می‌زند. نماینده مجلس بودن در ذهنیت عده فراوانی قرب و منزلتی ندارد،در حالی که در ذات قضیه، نماینده ملت بودن افتخار بزرگی است. افکار عمومی باید بداند که اهمیت یک نهاد نباید مساوی کارکرد افرادی اندک از آن نهاد تلقی شود.

از افکار عمومی چه انتظاری می‌توان داشت وقتی برداشت مردم این است که مجلس باید در مقابل فساد و انحرافات بایستد ولی عملاً در بسیاری موارد مانند همین فساد اخیر «چای دبش» چنین نمی‌شود و اصلاً صدایی از مجلس بلند نمی‌شود  ؟

چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید/ گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست

این ما هستیم که چنین انتخابی داشته‌ایم. ما باید سختگیرانه انتخاب کنیم و البته که سهم مقامات از مردم بیشتر است. حرف من این است که ما باید به نقش خودمان هم توجه داشته باشیم.

البته ممکن است که عده‌ای بگویند ما رأی نداده ایم که آن هم محل اشکال است. من همچنان معتقدم که می‌توان به سمت ترمیم وضع موجود حرکت کرد. وقتی از نظارت صحبت می‌کنیم، نظارت مبتنی بر قوانین وضع شده در مجلس مدنظر است. جامعه ما به جای این حجم نقد از نظارت استصوابی باید از عدم اجرای نظارت استصوابی شکایت داشته باشد.

شورای نگهبان، رفتار نمایندگان را در طول دوره نمایندگی رصد می‌کند تا برای دوره و دوره‌های بعد آن را در تائید یا رد صلاحیتشان، منظور کند. این نوع نظارت، استصواب مطابق قانون نیست، این مقید کردن نمایندگان به این است که کاری نکنند که به قولی بهانه‌ای به دست شورای نگهبان دهند تا آنها را رد صلاحیت کند.

نهاد نظارتی باید مطابق قانون عمل کند. همانطور که سن نماینده حدود مشخصی دارد و قابل سنجش است از نظر تقید به دین هم باید سنجش‌پذیر عمل کند.

ضمن آنکه این نظارت نباید پس از انتخاب نماینده، دائم ایفای مسئولیت او را زیر سئوال ببرد. نماینده‌ای که از این جامعه با این همه وعده و وعید بیرون می‌آید، قدر این انتخاب را می‌داند، نباید دائم نگران بیان نظراتش باشد تا در دوره‌های بعدی از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت نشود.

اگر آقایان شورا نظارت خودشان را قانونی  و برای تکه‌تکه شدن قانون اساسی چاره اندیشی کنند، باز هم جامعه فهیم ما می‌تواند تشخیص دهد که اوضاع را رو به بهبودی ببرد. من نمی‌خواهم از ناامیدی صحبت کنم.

 در برهه‌ای هستیم که رشد سیاسی مردم  در گذر زمان بهتر شده است ولی این بهتر بودن به معنی کمال آن نیست. نهادهایی هم که هستند جدای از این مردم نیستند. وقتی از توسعه‌نیافتگی صحبت می‌کنیم یعنی هر کسی سهمی در توسعه‌نیافتگی دارد. به همین دلیل مجلس و دولت و قوه قضائیه و شورای نگهبان هم توسعه‌نیافته عمل می‌کنند. اگر  به اجرای قانون برگردیم که البته کار سختی هم هست، همچنان اوضاع قابل بهتر شدن است. 

جمله آخر اینکه اگر نهاد مجلس، معیوب است ریشه در مسائل زیادی دارد، نگاه فقه به نقش مردم، نظارت به عدول از قانون در مسائل استصوابی، محرومیت‌های محلی، وعده وعیدهایی که مردم را خوشحال می‌کند، نبودن احزاب که باعث می‌شود نخبگان حضور نداشته باشند، خط و نشان کشیدن برای نمایندگان که ترس را بر آنها غالب می‌کند، همه و همه سیستمی را تشکیل داده  است که اگر بخواهیم اصلاح شود باید به همه آن عوامل بپردازیم تا در بلند مدت مجلس قوی ای داشته باشیم . 

 

منبع: اطلاعات انلاین