تمام صحبت من باز با شما کشک است!
تمام صحبت من باز با شما کشک است!

رضا رفیع در یادداشتی در ضمیمه ادب و هنر امروز روزنامه اطلاعات نوشت: موارد کشکی زندگی بسیار است. بلاتشبیه، به سبک ده فرمان، ۱۰ موردش را در نوبت‌های پیشین، به قلم مبارک خودمان احصاء کردیم و برشمردیم؛ الباقی را خود شما زحمت بکشید و از اطراف زندگی و جامعه آرمانی و ایدئال خودتان جمع کنید […]

- تمام صحبت من باز با شما کشک است!

رضا رفیع در یادداشتی در ضمیمه ادب و هنر امروز روزنامه اطلاعات نوشت: موارد کشکی زندگی بسیار است. بلاتشبیه، به سبک ده فرمان، ۱۰ موردش را در نوبت‌های پیشین، به قلم مبارک خودمان احصاء کردیم و برشمردیم؛ الباقی را خود شما زحمت بکشید و از اطراف زندگی و جامعه آرمانی و ایدئال خودتان جمع کنید و به ما یا دیگران اعلام بفرمایید. مثل همین رفیق شفیق طنزپرداز ما جناب «حسین گلچین» که در قالب یک شعر کشکی، چند کشک دیگر را گلچین کرده و در تغار طبع طنز خویش ساییده است:
ردیف بامزه شـعر طنـز ما کشـک اسـت
نه بیت اول آن، کلّ بیت‌ها کشک اسـت 
ردیــف‌های زیـادی به ذهــن مـن آمـد
ولی ردیف‌تر و تـازه و رسا کشک اسـت 
همین که مصـرع قبلــی به انتـها برسـد 
دویده مصرع بعدی رسیده تا کشک است
سه بیت گفته‌ام و راضی از خودم هسـتم 
سه بیت دیگر از این شعر مانده با کشک است
به بیت پنجــم بنـده خـوش آمدیـد، اما
تمام صحبت من باز با شما کشک است
مگیر خرده که پس محتوای شعرت کو؟
مپرس اینکه: «ته بیت‌ها چرا کشک است؟»
نخست شاعر ایران منـم که در غزلـش 
از ابتدا سخنش تا به انتها کشـک اسـت!

بگذارید بدون درد و خونریزی، دامنه این حرف‌های کشکی را برچینم و دست از این کشکیّات بردارم. نشریه کشکیات که نیست. خدا رحمت کند طنزپردازانی، چون زنده‌یادان: «منوچهر محجوبی» و «منوچهر احترامی» را (و هر دو شاعر و نویسنده و طنزپرداز)، که وقتی در سال ۱۳۴۳ به همراه استاد «غلامعلی لطیفی» (کاریکاتوریست)، از مجلۀ فکاهی «توفیق» انشعاب دادند و خارج شدند؛ رفتند نشریه طنز «کشکیات» را به عنوان ضمیمه ماهنامه «تهران مصوّر» درآورند که برخلاف اسم کشکی‌اش، حسابی با استقبال خلق‌الله مواجه و باعث افزایش تیراژ مجله شد.

اما زمانی که خواستند آن را به صورت یک نشریۀ مجزّا و مستقل منتشر کنند، به هر دلیل، میسر نشد. شاید هم نگذاشتند. انگیزۀ کشک‌سابان کاربلد از دست رفت و در نتیجه انتشار کشکیّات متوقف شد. یعنی توقف از این کشکی‌تر نمی‌شد! حیف شد.
چه شود کسی بگوید به من:‌ای جناب شاعر!
 بگـذار شاعـری را و بکن تو کشـک‌سابی

(بیت مقطع شعر طنزی از «حمید آرش آزاد» با عنوان «شاعری یا کشک‌سابی؟» که با اجازه جناب شاعر، به جای اسم «آرش» در پایان مصرع اول، در اینجا، کلمۀ کلّی «شاعر» را گذاشته‌ایم. باشد که بر ما ببخشایند و روح عزیزشان شادتر شود. آقای آرش آزاد (۴ دی ۱۳۲۷ ـ ۲۳ مرداد ۱۳۸۹)، شاعر و نویسنده و طنزپرداز ترک‌زبان ایرانی و از پیشکسوت‌های مطبوعات و طنز ایران بود. در «گل‌آقا»  هم که بودم، شاهد شعر‌های طنزآمیزش به زبان ترکی و از جمله «قالب بایاتی» بودم که از تبریز می‌فرستاد و چاپ می‌شد. با اسامی مستعاری چون: قزلباش، گول اوغلان، بیگلر بیگی، وروجک تبریزی، و. خدایش بیامرزاد!)

خب حالا با این همه صغری ـ کبری چیدن و رطب و یابس به هم یافتن، بهتر از من، اشراف و اطلاع دارید که «کشک» از چه بار طنزی در فرهنگ و ادبیات ما فارسی‌زبان‌ها برخوردار است که حتی امثال حقیر از آن جایگاه و پایگاه، برخوردار نیستم!

حالا گیریم که در طول تاریخ ـ چنان‌که گفته شد ـ یک جریان نفوذی خاصی از سوی دشمن، قصد تحقیر این جایگاه را داشته و به اَمثال «سوزنی سمرقندی»‌ها که اهل هجو و مدح و از این قبیل شعر‌های کشکی فرمایشی بوده‌اند، بالفرض، صله می‌داده‌اند تا کشک محبوب را از چشم خلق بیندازند. ملاحظه بفرمایید چه گفته است ایشان:
شعر من هست چو انجیر، همه نغز و لطیف 
و آنِ تو کشک غلیظ است و به از کشک، انجیر 

منبع: اطلاعات انلاین