رضا رفیع در یادداشتی در ضمیمه ادب و هنر امروز روزنامه اطلاعات نوشت: گفتیم که در طول تاریخ گویا یک جریان نفوذی خاصی از سوی دشمن وجود داشته که قصد تحقیر جایگاه والای کشک را داشته و به اَمثال «سوزنی سمرقندی»ها که اهل هجو و مدح و از این قبیل شعرهای کشکی فرمایشی بودهاند، بالفرض، […]
رضا رفیع در یادداشتی در ضمیمه ادب و هنر امروز روزنامه اطلاعات نوشت: گفتیم که در طول تاریخ گویا یک جریان نفوذی خاصی از سوی دشمن وجود داشته که قصد تحقیر جایگاه والای کشک را داشته و به اَمثال «سوزنی سمرقندی»ها که اهل هجو و مدح و از این قبیل شعرهای کشکی فرمایشی بودهاند، بالفرض، صله میدادهاند تا کشک محبوب را از چشم خلق بیندازند:
شعر من هست چو انجیر، همه نغز و لطیف
و آنِ تو کشک غلیظ است و به از کشک، انجیر
فلذا شاید به جبران همین نگاههای منفی و مخرّب بود که در طنز بعد از انقلاب، در طنز گلآقایی، کشک جدّی گرفته شد. شد یکی از عناصر اصلی دم دست «گلآقا» برای طنزپردازی. هر جا کم میآورد، از کشک مایه میگذاشت. آخرالامر نیز آبدارخانهاش ـ که آن را «مسقطالرأس» عالم میدانست! ـ کشکی کشکی تعطیل شد تا بفهمد کشک خوش سیری چند؟!
دیدهها مشکآلود
سینهها کشکآلود
ماهی کوچک جیبم دیگر
پولکی بر تن پر دردش نیست!
«گلآقا» چنان کشک را جدّی گرفته بود که از اصلیترین ابزار و اسرار طنزپردازی او بود. گاه پیش میآمد که موقتاً طنزپردازی را به قائممقام خودش «شاغلام» عوام میسپارید و خودش میرفت کشکش را بسابد.
بعد از مدتی که برمیگشت (چون پری رو تاب مستوری ندارد!)، شاغلام را در قبال آنچه در این مدت غیبت گفته بود و نوشته بود، مؤاخذه میکرد و سبیل عوامیاش را از جناحین سُبلتین، دود میداد و باز برای مدتی نامعلوم، آن زبان بسته را پی سابیدن کشکش دنبال نخودسیاه میفرستاد؛ و اینگونه بود که کشک، حضوری سرشار از معنا و مفهوم در طنز او داشت.
حتی اگر طنزش به قاعده دو بند انگشت اشاره (سبابۀ سابق) بود. محض نمونۀ آزمایش شده، به همین طنز کوتاهی که در سال ۱۳۷۲ نوشته شده، توجه بفرمایید. عنوان طنز را «کشک»
تیتر زده است:
«وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی اعلام کرد: از این پس با اخلالکنندگان در سیستم توزیع دارو برخورد جدّی خواهیم کرد.» ـ روزنامه ابرار
«وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در مورد مصرف کشک به مردم هشدار داد.» ـ روزنامه جمهوری اسلامی
حالا فهمیدید چرا عنوان طنز بالا را گذاشته است: کشک؟! البته حضور کشک در جای جای دو خبر فوقالذکر مستتر است؛ اما لطف کار گلآقا به بیرون کشیدن این کشک مخفی از نگاه ظاهربین مردم و چسباندن آن بر پیشانی مطلب است. دمش گرم که نیست ببیند هنوز نیز کماکان، در بر همین پاشنه میچرخد: کشکی!
ابایی از نشان دادن کشک هم نداشت آن داعیهدار طنز فراجناحی؛ ولیکن دوست با هر دو جناح! چنانکه سال ۱۳۸۱ وقتی که نمایشگاه کتاب و مطبوعات دائر بود، برخی از خبرگزاریها چنین تیتر خبری زدند که: «گلآقا در نمایشگاه کتاب و مطبوعات امسال، با کشک از بازدیدکنندگان، پذیرایی میکند.»
خدابیامرز از ارتباطات تنگاتنگ کتاب و کشک و مطبوعات (به عنوان رکن چهارم دموکراسی) باخبر بود. اگر الآن در قید حیات میبود، به دو چشم برزخی خود مشاهده میفرمود که لوازم چاپ و انتشار کتاب و روزنامه، چنان قیمتش سر به فلک کشیده است که عملاً کتاب و رسانۀ مکتوب یعنی کشک!