روایت مرحوم پهلوان عباس حریری از زورآزمایی با غول نامدار ترکیه
روایت مرحوم پهلوان عباس حریری از زورآزمایی با غول نامدار ترکیه

عباس حریری کشتی گیر مطرح کشورمان در سال های ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۹ در ۱۳ فروردین ۱۴۰۳ در ونکوور کانادا جان به جان آفرین تسلیم کرد.  متن گفت وگوی وی در شهریورماه ۱۳۸۳ با اطلاعات را می خوانید: -آقای حریری عزیز با سپاس از فرصتی که برای این گفت و گو در اختیارمان گذاشتید لطفا در […]

روایت مرحوم پهلوان عباس حریری از زورآزمایی با غول نامدار ترکیه

عباس حریری کشتی گیر مطرح کشورمان در سال های ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۹ در ۱۳ فروردین ۱۴۰۳ در ونکوور کانادا جان به جان آفرین تسلیم کرد. 

متن گفت وگوی وی در شهریورماه ۱۳۸۳ با اطلاعات را می خوانید:

-آقای حریری عزیز با سپاس از فرصتی که برای این گفت و گو در اختیارمان گذاشتید لطفا در ابتدا کمی در باره خود و خانواده تان و اینکه چطور شد که ورزش کشتی روی آوردید بگویید.

پهلوان عباس حریری: من  متولد ۱۳۰۳ تهران هستم. پدرم محمد صادق از تاجران معروف تهران بود که با انگلستان تجارت داشت. مادرم اختر معزی از نواده های قاجار بود. متاسفانه در کودکی پدرم را از دست دادم و مادرم ناگزیر شد به تنهایی وظیفه سرپرستی من و دو برادر و خواهرم را بر عهده بگیرد.

از بچگی به ورزش به ویژه دو و میدانی علاقمند بودم. در دوران دبیرستان در دوی صدمتر، پرش ارتفاع، پرش طول و پرتاب وزنه و دیسک نفر اول مدرسه بودم. از آنجایی که عضو باشگاه تاج بودم به درخواست این باشگاه در مسابقات نهایی کشور که میان سه باشگاه تیر و راستی و تاج انجام می شد، شرکت کردم و ۴۰ امتیاز از ۷۰ امتیاز حاصله را به شخصه برای باشگاهم به دست آوردم و موجب برنده شدن این باشگاه در سطح کشور شدم.

اما رویکردم به کشتی بسیار اتفاقی پیش.آمد روزی پس از پایان تمرینات دو و میدانی ام در امجدیه راهی خانه بودم که به چند کشتی گیر برخوردم که داشتند بر سر بستنی با هم قرار مسابقه می گذاشتند. گویا به دو گروه تقسیم شده بودند اما یک گروه ۷ نفره بود و گروه دیگر ۶ نفره و از این رو به یک نفر دیگر برای تکمیل گروه شش نفره احتیاج داشتند. در آن میان آقای ناصر جاوید که از قهرمانان معروف کشتی بود مرا صدا زد و از من خواست که جای نفر خالی را پر کنم من هم پذیرفتم. پس از شروع کشتی من همان چند دقیقه اول حریفم را چند بار روی پل بردم و بعد هم با امتیاز بالا برنده شدم.

در هنگام کشتی بر حسب تصادف آقای محمدپور که به تازگی از کشور ترکیه برای تعلیم کشتی فرنگی استخدام شده و  به ایران آمده بود و سرهنگ افخمی رئیس فدراسیون کشتی هم وارد سالن شده و کشتی مرا دیدند.

پس از پایان مسابقه آنها از من خواستند که برای تمرین کشتی هر شب به سالن پارک شهر بروم پذیرفتم که بروم. اما از آنجایی که خانواده ام با این کار موافق نبودند پنهانی به تمرین کشتی می رفتم.

البته پس از حدود دو ماه که در همان سال ۱۳۲۳ قهرمان کشتی آزاد و فرنگی و چهار وزن باستان شدم دیگر امکان مخفی نگهداشتن این کار نبود.موضوع را با خانواده در میان گذاشتم و آنها هم به ناگزیر پذیرفتند.

در آبان ماه همان سال در مسابقات پهلوانی ایران شرکت کردم و بر همه حریفان قوی پنجه پیروز شدم.و در بازی نهایی با آقای مصطفی طوسی که از قهرمانان سابق کشتی ایران بودند، مسابقه دادم. ایشان اول و من هم نفر دوم مسابقات شدم.

– آقای حریری موضوع کشتی گرفتن شما با اسماعیل قربان در جریان مسابقات پهلوانی و جنجالی که به دنبال داشت از چه قرار بود؟

– من در سال ۱۳۲۴ در وزن ششم قهرمان کشتی آزاد و فرنگی شدم و همان سال هم در کشتی بی وزن پهلوانی شرکت کردم.مسابقات پهلوانی ایران ابتدا به صورت استانی برگزار می شد. پس از برگزاری یک سری مسابقات در هر استان کسی که نفر اول شده بود به عنوان پهلوان آن استان انتخاب می شد. پس از آن مسابقات میان پهلوانان استانها برای تعیین پهلوان کشور صورت می گرفت. این پهلوانها اغلب بسیار زورمند بودند اما فنی نبودند.

مسابقه فینال کشتی پهلوانی میان من و آقای اسماعیل قربان برگزار شد. اسماعیل قربآن اهل میدان بود و بسیار هم زورمند بود و طرفداران زیادی در میدان و جنوب شهر داشت.

او آن قدر پرزور بود که می گفتند یک بار سنگین هندوانه را به تنهایی بلند می کرد و بر روی شتر می گذاشت. بدنی بسیار ورزیده و زیبا داشت. 

وقتی در ضمن کشتی دست مرا می گرفت حس می کردم که دستم در یک گیره فلزی گیر کرده است. حدود ۲۰ هزار نفر که بیشتر از هواداران آقای اسماعیل قربان بودند برای تماشایی مسابقه به امجدیه آمده بودند.

۵ دقیقه ای از کشتی میان من و او نگذشته بود که با استفاده از فرصتی که پیش آمد و کاربرد فن حمال بند توانستم به طور ناغافل و در میان ناباوری تماشاچیان او را ضرفه فنی کنم. 

کار که به اینجا رسید، تعداد زیادی از هواداران و نوچه های پهلوان اسماعیل قربان با فریادهای خشم آلود به سمت من و دوستانم که برای تشویق دورم را گرفته بودند، حمله آوردند. تعدادی از دوستان – از جمله سرهنگ کاوسی – مرا سوار اتومبیلی کرده و از مهلکه فراری دادند و به باشگاه آهن که مربی مان حبیب الله بلور سرپرستی آن را بر عهده داشت، بردند. 

البته در حین فرار تمام شیشه های اتومبیل توسط افراد مهاجم خرد شد. 

بعد از مدتی به خانه رفتم. اما هواداران او دست بردار نبودند و اطراف خانه می پلکیدند و به دنبال من می گشتند و به این ترتیب آسایش و امنیت را از من سلب کرده بودند. 

چند روز از خانه بیرون نیامدم و بعد هم چند بار پنهانی از راه پشت بام از خانه بیرون رفتم. 

ادامه این وضعیت ممکن نبود و باید فکری برای رفع این قائله می کردم. یک روز به هر زحمتی بود خودم را به زورخانه پهلوان اسماعیل قربان رساندم و داخل شدم. چند تا از نوچه های او خواستند به سرم بریزند که پهلوان جلوی شان را گرفت و بعد از من پرسید که برای چی آمده ای اینجا. رفتم پیشش و از او عذرخواهی کردم و گفتم پهلوان من کی باشم که بخواهم شما را بزنم. شما که زمین خوردید من هم از فرصت استفاده کرده و جسارتی کردم. شما مرا به بزرگی خودتان ببخشید. 

پهلوان قربان به نوچه هایش گفت که کاری با من نداشته باشند و باعث آزارم نشوند. 

خلاصه با این کار قائله خوابید. اما به هر حال من دیگر به عنوان برنده مسابقه و بازوبند پهلوانی پایتخت در سال ۱۳۲۵ شناخته شده بودم. 

چند وقت بعد هم طی مراسمی شاه بازوبند پهلوانی را به بازویم بست. من در سال ۱۳۲۵. ۱۳۲۶ و ۱۳۲۷ همچنان مقام قهرمانی را حفظ کردم. 

– آقای حریری از چه زمانی در مسابقات بین المللی شرکت کردید؟ 

– اولین تماس ما با تیم ترکیه در سال ۱۹۴۶ میلادی بود که برای مسابقه به ایران آمده بودند. آن ها در دنیا در سطح بالایی بودند و قهرمانان معروفی داشتند. از ایران ۲ تیم برای مسابقه با ترک ها آماده شده بود. یکی  تیم اول و اصلی و دیگری تیمی از نفرات دوم. تمام نفرات تیم دوم از حریفانشان شکست خوردند. از تیم اول هم بیشترشان باختند. 

من با یاشار دوغو قهرمان بسیار نامدار ترکیه کشتی گرفتم. در دقیقه ۵ این مسابقه توانستم با اجرای توام دو فن لنگ و تندر او را روی پل ببرم اما مثل فنر چرخید و رو آمد. 

من تنها کسی بودم که تا آن زمان توانسته بود یاشار دوغو را به روی پل ببرد. در ادامه به علت درد دست من که البته خیلی جدی نبود – مسابقه را واگذار کردم.

من در سال ۱۳۲۷ – یعنی ۱۹۴۸ میلادی – جزو گروه ورزشکارانی بودم که به المپیک لندن اعزام شدند. در سالهای ۱۹۴۰ و ۱۹۴۴ به علت جنگ جهانی مسابقات المپیک برگزار نشده بود. هیئت اعزامی ایرانی به لندن متشکل از بیش از هشتاد ورزشکار و سرپرست و مربی بود و تیمهایی در رشته های کشتی، وزنه برداری، بوکس، دو و میدانی و یکی دو رشته ی دیگر در مسابقات شرکت داده شده بودند.

این مسابقات بیش از یک ماه به طول انجامید .حاصل کار برای ایران تنها یک مدال برنز بود که توسط آقای جعفر سلماسی در رشته وزنه برداری به دست آمد و این اولین مدال ایران در بازی های المپیک بود.

تا پیش از شرکت در المپیک لندن ما هیچ ایده و تجربه ای در زمینه مسابقه در سطح بین المللی نداشتیم و این موضوع برایمان بسیار غریب بود. اما شرکت در این مسابقات درسهای زیادی به ما آموخت.

سال بعد یعنی ۱۹۴۹ میلادی – تیم کشتی ایران به مسابقات جهانی استانبول ترکیه اعزام شد. به رغم تجربه بین المللی بسیار اندکمان تیم ایران توانست در این مسابقات به مقام سوم جهان دست پیدا کند.

پس از آن در سالهای آینده قهرمانان ایرانی با تجربه و اعتماد به نفس بیشتری در عرصه های بین المللی ظاهر شدند و مدالهای طلا و نقره و برنز متعددی در بازی های جهانی و المپیک به دست آوردند.

سال ۱۳۲۹ (۱۹۵۰ ) میلادی برای مسابقات کشتی به فنلاند رفتم. در همان سال به علت دیسک کمر و عمل جراحی ای که روی آن انجام شد از کشتی کناره گرفتم و شادروان غلامرضا تختی در همان وزن به جای من در تیم به فعالیت مشغول شد.

_ پس از کناره گیری از کشتی به چه کاری پرداختید؟

– بعد از آن به عضویت کمیته ملی کشتی ایران انتخاب شدم. از سال ۱۳۴۰ هم سرپرستی کشتی فرنگی کشور را به عهده داشتم تا سال ۱۳۵۷ که انقلاب در ایران روی داد. با در نظر گرفتن اینکه جامعه بسیار آشوب زده بود و همینطور با توجه به خواست همسرم تصمیمان بر این شد که به خارج برویم. در آن سال همراه همسرم و پسر ده ساله،ام سام راهی آمریکا شدیم. از آنجایی که گرین کارت آمریکا را نداشتیم وکیلی برای تسهیل اقامتمان در آن کشور گرفتیم و پنج سال را در آنجا سپری کردیم. پس از این مدت تصمیم گرفتیم به کانادا بیاییم . بنابر این به کنسولگری کانادا در جورجیا رفتم و درخواستمان را ارائه دادیم خوشبختانه کارمان در عرض یک ماه درست شد و کارت اقامت کانادا را دریافت کردیم و سه نفری به تورنتو رفتیم. بعد هم از آن جا به شهر زیبای ونکوور آمدیم و در این جا ساکن شدیم.

– آقای حریری گرامی، آیا پس از خروجتان از کشور در سال ۱۳۵۷ به ایران سفر کرده اید؟

– همسر و پسرم به ایران نرفته اند اما من چند باری رفته ام و در ضمن این سفرها هم به دارایی هایمان در آنجا رسیدگی کرده ام و هم با دوستانم دیدار تازه کرده ام. به ایران که میروم دوستان از جمله آقای عطاء الله بهمنش عزیز و همینطور علاقمندان کشتی استقبال خوبی از من میکنند. در سفرهایم به ایران چند بار هم مصاحبه های تلویزیونی با من انجام شده است.

– آقای حریری آیا با کشتی گیران ایران در تماس هستید و از وضعیت آنها خبر دارید؟

– در ده دوازده سال اخیر خبر زیادی ندارم جز اینکه گاهی با بعضی از دوستانم تماس تلفنی میگیرم اغلب آنها از اوضاع شکایت دارند و از عدم توجه و رسیدگی به خواست هایشان می نالند.

-آیا در طی سالهایی که در کانادا اقامت داشته اید هیچگاه به شما پیشنهاد شد که مربیگری تیم کشتی ای در این کشور را بر عهده بگیرید؟

– در تورنتو از من خواستند که به عنوان مربی فعالیت کنم اما من نپذیرفتم و عذر خواستم.با این حال در مسابقات مختلفی که برگزار میشد هر وقت از من خواستند که بروم و در اهدای مدال به برندگان شرکت کنم، پذیرفتم و رفتم.

– آقای حریری گرامی در حال حاضر ایام بازنشستگی را چگونه می گذرانید؟

– بیشتر وقتم با خانواده می گذرد و بخشی از اوقاتم را هم با اینترنت تماشای تلویزیون، خواندن روزنامه و کتاب و قدم زدن پر می کنم. گاهی هم با دوستانم در زندگی خوب و آرامی را در ۹۰ سالگی میگذرانم و از خداوند بخاطر لطفش که همیشه 

 پهلوان حریری گرامی بار دیگر از فرصتی که برای این گفت و گو در اختیارمان گذاشتید از شما تشکر میکنم

– من هم به نوبه خودم از شما و نشریه خوب فرهنگ متشکرم.

 

منبع: اطلاعات انلاین