به گزارش زیرنویس، من هلیا هستم ۵ سال بیشتر نداشتم که پدر و مادرم از هم جدا شدند چند سالی نزد مادر بزرگم زندگی میکردم تا اینکه او به خاطر بیماری که داشت فوت کرد و من نزد پدرم و حضور پرستار خانگی زندگی را ادامه دادم روزهای سختی را تجربه کردم پدرم بداخلاق بود […]

به گزارش زیرنویس، من هلیا هستم ۵ سال بیشتر نداشتم که پدر و مادرم از هم جدا شدند چند سالی نزد مادر بزرگم زندگی میکردم تا اینکه او به خاطر بیماری که داشت فوت کرد و من نزد پدرم و حضور پرستار خانگی زندگی را ادامه دادم روزهای سختی را تجربه کردم پدرم بداخلاق بود و هیچ وقت حوصله مرا نداشت بزرگتر که شدم وقتی علت جدایی مادرم را پرسیدم؟ پدرم گفت او زن بدی بود و با مردان غریبه رابطه داشت … من او را بسیار تحمل کردم به خاطر تو اما دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و او را طلاق دادم.

این جملات باعث شده بود تصویر بدی از مادرم در ذهن ساخته شود طوری که از مادرم کینه به دل داشتم و از او متنفر بودم…. اما بعدها متوجه شدم که این پدرم بوده که به مادرم خیانت کرده است وقتی پی به حقیقت ماجرا بردم دیگر تاب زندگی با پدرم را نداشتم از او تنفر داشتم و دیگر علاقه ای به درس خواندن نداشتم به طوریکه باعث شد افت تحصیلی پیدا کنم پدرم هربار مرا به شدت سرزنش می‌کرد دعواهای ما هر روز بیشتر می شد در این مدت به پسری بنام فرید در راه مدرسه دوست شده بودم او به حرف هایم گوش می‌کرد و محبت می‌کرد تا اینکه یک روز بعد از درگیری که با پدرم داشتم قید همه چیز را زدم و ازخانه فرار کردم و به خانه فرید رفتم.

او ۲۷ سال بود آنطور که خودش می گفت  تنهایی زندگی می‌کرد و در یک پیتزا فروشی پیک موتوری بود وخانواده اش در شهرستان زندگی می‌کردند.

دیگر به خیال خودم از دست پدرم فرار کرده بود و نجات پیدا کرده بودم در این لحظات که دل پری از پدرم داشتم و فرید را تنها پناهگاه می‌دانستم اما خبر نداشتم که فرید در ذهن خودش چه افکار شیطانی دارد.

او نیمه شب که من درخواب بودم به من دست درازی کرد وحشت زده از خواب بلند شدم ترس تمام وجودم را گرفته بود نمی‌دانستم چکار کنم آن شب لعنتی گذشت فردای آنروز وقتی با دوستم پریا که همکلاس ام بود هم صحبت شدم و ماجرا را به او گفتم و در این مدت که پدرم به دنبال من بود به خانه پریا رفته بود و او به مادرم گفته بود که من در خانه دوست پسرم هستم….پدر به سراغم آمد.

حالا دیکر من هیچ احساس خوشایندی ندارم  دل خوشی از پدرم ندارم وحاضر نیستم با او زندگی کنم من مادرم را می‌خواهم پدرم محبت مادرانه را از من گرفت دلم به مادرم تنگ شده از شما خواهش میکنم دیگر مرا به خانه پدرم نفرستید.

نگاه کارشناسی

فتانه ورمزیار کارسناس ارشد روانشناسی

کیس حاضر به دلیل تجربه افسردگی و اضطراب درمان نشده در دوره کودکی و  ورود به دوره نوجوانی که در آن به سر می برد، در مقابل بر ملا شدن دروغ های پدر و آشکار شدن ماجرای طلاق والدین به دلیل عدم  بازداری هیجانی ، بلوغ عاطفی و فکری ، به صورت تکانشی  تصمیم گرفته و بدون ارزیابی شرایط،و حل مساله، اقدام به فرار از منزل و پناه بردن به مکانی که ممکن است امنیت جسمی و جنسی وی را به خطر اندازد می کند.

اوبه دلیل در معرض مشاجره و تعارضات والدین قرار گرفتن، تجربه ای از شادی و امنیت در دوره کودکی ندارد.بعد از طلاق والدین در ۵ سالگی، توسط مادر بزرگ پدری حمایت می شود.اما به دلیل فوت مادر بزرگ در کلاس دوم و ناتوانی پدر در نگه داری از فرزند، او را به پرستار سپرده .دوره ابتدایی را با تنش ها و اضطراب ناشی از دست دادن مادر و مادر بزرگ طی می کند.از لحاظ جسمی نیز دچار کم خونی می باشد. در دوره نوجوانی و متوسطه اول از لحاظ تحصیلی دچار افت می شود که با سرزنش پدر مواجه می شود همین امر باعث شدت گرفتن افت تحصیلی می گردد.در دوره متوسطه دوم و در سن ۱۶ سالگی با پسری به نام بهنام دوست و وارد رابطه می شود بعد از متوجه شدن نسبت به دروغ های پدر، ارتباط خود را با دوست پسر، به عنوان فردی نجات دهنده و فراهم نمودن امنیت برای وی، پر رنگ تر می کند به طوری که از وی درخواست می کند به جایی دور تر رفته و با هم زندگی کنند.بعد از پذیرفتن این درخواست از جانب دوست پسر و قبل از اقدام به عمل، توسط همکلاسی به پدر اطلاع داده می شود و به منزل باز می گرداند.

از لحاظ روانشناسی هلیا به خاطر اضطراب درمان نشده در دوره کودکی، اختلال سوگ درمان نشده در دوره کودکی،احساس خشم و غم نهفته

احسای تنهایی، ضعف در عزت نفس

نوجوانی و عدم ثبات هیجان، نوجوانی و اخذ تصمیم هیجان مدار، ضعف در بلوغ عاطفی و فکری

ضعف در مهارت های زندگی و اجتماعی وابستگی

افت تحصیلی، عدم علاقه به تحصیل، خشم نسبت به دروغ پدر، روابط دوستی با جنس مخالف در سن حساس رشد، محرومیت هیجانی بی اعتمادی مشکل جسمی( کم خونی)درمعرض چنین مشکلاتی قرار گرفته است.

منبع خبر: رکنـا