خاطره‌ای از شهید آرمان علی وردی
خاطره‌ای از شهید آرمان علی وردی

آرمان علی‌وردی طلبه بسیجی بود که در اغتشاشات پاییز ۱۴۰۱ توسط آشوبگران شکنجه شده و سپس به شهادت رسید. داستانی که می‌خوانید، خاطره‌ای از شهید آرمان علی‌وردی است که در کتاب «آرمان عزیز» به قلم محمدعلی جابری آمده است: «داشت یکی یکی وسیله‌هایش را جمع می‌کرد تا از حوزه بزند بیرون. مهدی هم روی بالکن […]

- خاطره‌ای از شهید آرمان علی وردی

آرمان علی‌وردی طلبه بسیجی بود که در اغتشاشات پاییز ۱۴۰۱ توسط آشوبگران شکنجه شده و سپس به شهادت رسید.

داستانی که می‌خوانید، خاطره‌ای از شهید آرمان علی‌وردی است که در کتاب «آرمان عزیز» به قلم محمدعلی جابری آمده است:

«داشت یکی یکی وسیله‌هایش را جمع می‌کرد تا از حوزه بزند بیرون. مهدی هم روی بالکن مسجد راه می‌رفت و به او نگاه می‌کرد. با خودش فکر می‌کرد: «یعنی آرمان کجا می‌خواهد برود؟ توی این شلوغی‌ها که کسی جرأت بیرون رفتن ندارد. آرمان چرا نمی‌نشیند درسش را بخواند؟»

پیش خودش حدس زد که شاید می‌خواهد برود کمک نیرو‌های انتظامی. از همان بالکن مسجد آرمان را صدا زد: «آرمان! داری کجا می‌ری؟»

آرمان همان طور که وسیله‌هایش را جمع می‌کرد، گفت: «احتمالاً امشبم خیابونا شلوغ می‌شه. می‌خوام برم کمک نیرو‌های انتظامی تا اغتشاشگر‌ها مزاحم مردم نشن. تو هم بیا تا امشب با هم بریم.»

مهدی همین طور که روی بالکن این طرف و آن طرف می‌رفت گفت: «آرمان بشین درست رو بخون! این کار‌ها وظیفه من و تو نیست.»

آرمان کمی مکث کرد؛ نگاهش را برگرداند سمت مهدی و گفت: «آدم نباید سیب زمینی باشه.»

مهدی سری تکان داد و گفت: «خب حداقل از این به بعد کم‌تر برو.»

آرمان جواب داد: «باشه، امشب رو که برم بعدش دیگه کم‌تر می‌رم.»

رفت و برای همیشه دوستانش را تنها گذاشت.»

منبع: فارس

+