گزارش روزنامه اعتماد درباره گفتگو با یکی از نزدیکان حادثه آتش‌سوزی کمپ اعتیاد لنگرود را بخوانید: در بخشی از این گزارش آمده است: پای صحبت نزدیکان قربانیان این حادثه تلخ نشستیم و فردی که برادرش را در این آتش‌سوزی از دست داده بود، گفت: «از طریق یکی از اقوام از آتش‌سوزی باخبر شده است. به […]

گزارش روزنامه اعتماد درباره گفتگو با یکی از نزدیکان حادثه آتش‌سوزی کمپ اعتیاد لنگرود را بخوانید:

روایت تلخ خانواده یکی از کشته‌شدگان حادثه لنگرود

در بخشی از این گزارش آمده است:

پای صحبت نزدیکان قربانیان این حادثه تلخ نشستیم و فردی که برادرش را در این آتش‌سوزی از دست داده بود، گفت: «از طریق یکی از اقوام از آتش‌سوزی باخبر شده است. به محض اطلاع با کمپ تماس گرفته و کسی پاسخگوی تلفن نبوده و حدود ساعت ۹ صبح خود را به ساختمان کمپ رسانده و به گفته خودش چیزی از آنجا باقی نمانده بود و پس از آن به بیمارستان شهید حسین‌پور لنگرود مراجعه کرده که شاید بتواند خبری از برادرش بگیرد.

لیستی را به آنها نشان داده‌اند و گفته‌اند اگر در این لیست نیست احتمالا به بیمارستان دیگری منتقل شده است اما اسم بیمارستان دیگر را نمی‌گفتند؛ شاید خودشان می‌دانستند فوت شده‌اند و شاید به خاطر اینکه حادثه دیگری رخ ندهد در ابتدا اسم بیمارستان را نگفته‌اند.»

او درباره نحوه آگاهی از ادامه پیگیری تعریف کرد:

«ساعت ۶ غروب از آگاهی لنگرود با من تماس گرفتند و من رفتم اداره آگاهی و آنجا یک فرم به من دادند و گفتند اگر اسم برادرت در این فرم باشد، فوت کرده؛ اسمش در آن لیست بود.» به این طریق از فوت برادرش باخبر شده است و بعد از آن فرمی به آنها داده‌اند تا به پزشکی قانونی رشت مراجعه کنند. برادر او شش روز قبل برای دومین دوره در این کمپ پذیرش شده بوده و به گفته برادرش برای یک دوره ۲۱ روزه سه میلیون و سیصد هزار تومان هزینه کمپ بود به ‌همراه لیستی شامل ۱۸ قلم از وسایل ضروری (از تیغ یکبار مصرف تا بشقاب استیل و انواع شوینده و…) که همزمان با پذیرش به آنها داده‌اند و تهیه کرده‌اند. یک میلیون و سیصد هزار تومان را زمان پذیرش گرفته بودند و قرار بود هفته بعد، الباقی پرداخت شود که این حادثه رخ داد.

از شرایط کمپ سوال کردم و این‌طور تعریف کرد:

«وقتی شما یک عزیزی را مثلا سالمندی را می‌خواهید به آسایشگاه بسپارید، اول آن مکان را به دقت بررسی می‌کنید اما به ما اصلا اجازه ورود به کمپ را نمی‌دادند. اصلا امکان ورود به اتاق‌ها نبود. فقط داخل حیاط و یک دفتر پذیرش داشتند که امکان ورود به آنجا بود.»

او که در مسیر رشت به لنگرود بود در ادامه گفت:

«امکان تشخیص جنازه وجود نداشت و روز گذشته از من تست دی‌ان‌ای گرفتند و بین ۳ تا ۶ روز دیگر جواب خواهند داد.»

همراهان دیگرش در ماشین، پدر و دامادی بودند که پسر خانواده در این کمپ بستری بود. پدر، گریه امانش نداد و نتوانست صحبت کند و با داماد خانواده صحبت کردم.

چطور از حادثه باخبر شدید؟

خواهر خانمم تماس گرفت و با توجه به اینکه همسرم بیمار است اول به من گفت. به همسرم گفتم کمپ آتش گرفته و او هم با یک جست‌وجو در شبکه‌های اجتماعی از ماجرا باخبر شد. برای اینکه هول نکند گفتم بعضی‌ها فرار از آتش کرده‌اند برادر تو هم فرار کرده، اما انگار که حس کرده بود. پدر خانمم بعد از شنیدن خبر این اتفاق حالش بد شد و بردیمش بیمارستان شهید حسین‌پور، بستری شد، اما روز گذشته برای تست دی‌ان‌ای فعلا مرخصش کردیم تا بیاوریمش شهر رشت.

هادی خدابیامرز مادرش فوت شده و این پدر از شکمش می‌زد تا پول کمپ را جور کند، چون ما خانوده‌مان را دوست داشتیم، سپردیمش آنجا، دوست نداشتیم اعتیاد در خانواده ما باشد. اما آخرش این وضع شد. نمی‌دانم واقعا یک کارشناس مسوول نداشت! برای روشن کردن سیگار در کل کمپ فقط یک فندک گذاشته‌اند اما به این فکر نکردند که این بخاری خودش هزار تا فندک است! مددجو بیمار است باید وسایل آسایشش فراهم باشد!

شما هم همان مبلغ ۳ میلیون‌و ۳۰۰ هزار تومان را پرداخت می‌کردید؟

این مبلغ در ظاهر بود. مثلا یک‌بار پدرخانمم آمد منزل ما، یک خروس را کشته بود و به خانمم گفت هادی زرشک‌پلو با مرغ دوست داره، براش درست کن، گفته به خواهرم بگو ماکارونی هم درست کنه… بردیم تا با دوستانش بخورند. من یک قناد سراغ دارم برای خیرات هفته‌ای ۱۰ کیلو شیرینی به آنجا می‌داد… اگر کمپ‌های دیگر یا مدارس دیگری است که با بخاری و خطرات آن روبه‌رو هستند، همین‌جا را مثال بزنیم تا دوباره حادثه پیش نیاید. دیگر نمی‌دانم چه بگویم…

+