ضمیمه آفتاب مهتاب امروز روزنامه اطلاعات نوشت: بعضی از آدمها به دنیا میآیند تا زندگی برای دیگران شیرینتر باشد. بعضی از آدمها به دنیا میآیند تا دنیا جای قشنگتری شود. بعضی از آدمها زندگی میکنند تا دیگران بیشتر و بهتر بدانند، بیشتر و بهتر یاد بگیرند، بیشتر و بهتر همه چیز را بفهمند و جهان […]
ضمیمه آفتاب مهتاب امروز روزنامه اطلاعات نوشت: بعضی از آدمها به دنیا میآیند تا زندگی برای دیگران شیرینتر باشد. بعضی از آدمها به دنیا میآیند تا دنیا جای قشنگتری شود. بعضی از آدمها زندگی میکنند تا دیگران بیشتر و بهتر بدانند، بیشتر و بهتر یاد بگیرند، بیشتر و بهتر همه چیز را بفهمند و جهان را کشف کنند.
دکتر علی شریعتی یکی از این آدمها بود. او دوم آذر ماه ۱۳۱۲ در مزینان نزدیک سبزوار به دنیا آمد. پدرش استاد محمدتقی شریعتی، مردی معتقد و استاد دانشگاه مشهد بود.
شریعتی در دانشگاه رشته ادبیات فارسی خواند و از آنجا که شاگرد اول دانشگاه شده بود، به عنوان جایزه او را برای ادامه تحصیل به دانشگاه سوربن فرانسه فرستادند. دکتر در فرانسه در کنار ادبیات، جامعه شناسی، تاریخ علم، تاریخ ادیان و … را هم خیلی خوب یاد گرفت. آنقدر که یک صاحب نظر و ایده پرداز به تمام معنا شد.
پس از برگشت به ایران سالها دبیر درس انشا و معلم دبیرستان بود. بعدها استاد دانشگاه شد و شاگردان زیادی تربیت کرد. سخنرانیهای تاثیرگذار دکتر علی شریعتی در حسینیه ارشاد هرگز فراموش نمیشود. سخنرانیهایی با نگاهی تازه و متفاوت که همه را به فکر میانداخت. به خاطر همین سخنرانیها بود که رژیم شاه حسینیه ارشاد را تعطیل و دکتر علی شریعتی را ۱۸ ماه زندانی کرد. دکتر شریعتی بعد از آزادی از زندان به انگلیس سفر کرد و روز ۲۹ خرداد سال ۱۳۵۶ از دنیا رفت. آرامگاه او در کنار حرم حضرت زینب کبری سلام الله علیها در شهر دمشق است.
او رفته اما هنوز خیلیها کتابهایش را میخوانند و فکرهایش را تحسین میکنند. خیلی ها با خواندن کتاب های او به دنیا دقیقتر و عمیقتر نگاه میکنند. دین و کشورشان را بهتر میشناسند و به هویت خودشان افتخار میکنند.
دکتر شریعتی در کنار همه کتابهای بزرگش، دو کتاب مهم با زبان ساده نوشته است که برای نوجوانان مناسب است. بخشی از کتاب «یک جلوش تا بینهایت صفرها» را با هم میخوانیم:
معنی عالم همینه:
شماره تمام چیزهای جهان،
چه آشکار و چه نهان،
چه در زمین، چه آسمان،
جمادها، نبات ها،
جانوران، آدمیان،
ستاره ها، خورشید ها، منظومه ها،
شمارۀ تمام هستی همینه:
«یک»
جلوش،
تا بی نهایت –
صفر ها.
ببین:
فقط «یک» عدده،
ببین:
فقط «یک عدد»ه، به غیر «یک»، هر چه که هست،
چه ده، چه صد، هزار، هزار،
چه میلیون، چه میلیارد،
چه بیشمار-
شماره نیست، هیچ نیست،
هستند، اما نیستند،
نیستند، اما هستند،
«صفر»ند! یعنی «خالی»اند،
«هیچ»اند،
«پوچ»اند،
بی»معنی»اند، یک «عدد» خشک و خالی هم نیستند،
«نیستند»!
زیرا، فقط «یک» عدده،
چونکه، فقط «یکعدد»ه،
اما همین «صفر»، جلو «یک» نشست … !!؟؟
وقتی صفر ها، جلو «یک» می نشینند،
«یک» را صد ها و میلیون ها و بیلیون ها می کنند،
اما صد ها و میلیون ها و بیلیون ها،
فقط «یک»اند.
صد ها «یک»، میلیونها «یک»، بیلیونها «یک» …
زیرا،
فقط «یک» عدده،
دو و سه و چهار و پنج و شش و هفت و هشت و نه،
یعنی:
دو تا یک، سه تا یک، چهار تا یک، پنج تا یک، شش تا یک،
هفت تا یک، هشت تا یک، نه تا یک،
ده، یازده، دوازده، سیزده، چهارده، پانزده، شانزده،
هفده، هجده، نوزده، بیست،
سی و چهل و پنجاه و شصت و هفتاد و هشتاد و نود و صد …
دویست و سیصد و چهارصد و پانصد و ششصد و هفتصد و
هشتصد و نه صد و هزار، میلیون و بیلیون و تریلیون … و همه
فقط
«یک» است و بقیه صفر!
…
… اگر جلو «یک» بشینی …؟
اگر بخوای فقط برای «یک» باشی،
از پوچی و از تنهائی در بیای،
همنشین «یک» بشی … !؟ باید برای دیگران زندگی کنی
عمر تو، مثل یک خط افقی پیش می ره،
مثل راه،
مثل رود،
وقتی بخواهی از «خودت»، دور بشی،
از آخر، به آبادی می رسی، مثل راه
از آخر، می ریزی، به دریا، مثل رود
اما اگر جلو «یک» بنشینی،
اگر بخوای فقط برای «یک باشی،
از پوچی و از تنهائی در بیای،
همنشین «یک» بشی،
باید برای دیگران بمیری،
عمر تو، مثل یک خط عمودی، بالا می ره،
مثل موج،
مثل طوفان،
مثل یک قله بلند مغرور،
تو تپه ها،
مثل درخت سرو آزاد،
تو خزه ها،
که به روی خورشید می رویه،
به آسمان قد می کشه –
مثل یک انسان بزرگ، یک «شهید»،
یک امام،
تو گرگ ها، تو روباه ها، تو موش ها، تو میش ها،
که «پا میشه»، که «می ایسته»،
بپا خیزی، بایستی،
تو صفر ها،
مثل «یک»!
بله،
فقط «یک» عدده،
زیرا:
فقط «یکعدد»ه،
شمارهء ستاره ها و ماه ها، ذره ها، منظومه ها،
زمین ها، آسمانها،
جماد ها، نباتها،
جانوران، آدمیان،
دیده ها، ندیده ها،
پست و بالا،
زشت و زیبا،
خوب و بد ها،
هر چی که هست
هر چی که توی این دنیاست
هر چی که دنیا توش است
شماره ء تمام چیزهای عالم،
«یک»،
جلوش تا
– بی نهایت –
صفر ها!
«یک»ی هست،
«یک»ی نیست،
غیر از «خدا»،
هیچ کس نیست،
غیر از «خدا»،
هیچ چیز نیست.