این گروه خطرناک کار‌های بزرگتری هم می‌کنند
این گروه خطرناک کار‌های بزرگتری هم می‌کنند

کبرا بابایی در ضمیمه آفتاب مهتاب امروز روزنامه اطلاعات نوشت: کسی را می‌شناختم که مهم‌ترین سؤال زندگی‌اش این بود: «مامان ناهار چی داریم؟» خوب پاسخ هم چند لحظه بیشتر منتظرش نمی‌گذاشت چون یا مادرش به دادش می‌رسید یا بوی غذا خودش را لو می‌داد!یا اما آدم‌هایی را هم می‌شناسم که سؤال‌های مهم و اساسی دارند. […]

- این گروه خطرناک کار‌های بزرگتری هم می‌کنند

کبرا بابایی در ضمیمه آفتاب مهتاب امروز روزنامه اطلاعات نوشت: کسی را می‌شناختم که مهم‌ترین سؤال زندگی‌اش این بود: «مامان ناهار چی داریم؟» خوب پاسخ هم چند لحظه بیشتر منتظرش نمی‌گذاشت چون یا مادرش به دادش می‌رسید یا بوی غذا خودش را لو می‌داد!یا اما آدم‌هایی را هم می‌شناسم که سؤال‌های مهم و اساسی دارند. از سؤال‌های علمی تا دلیل اتفاق‌های عاطفی برایشان مسئله است.

آن‌ها این‌طوری جهان را عمیق‌تر می‌کنند. مثل شناگران ماهری جست می‌زند توی عمق مفهوم و مرواریدهای درخشان صید می‌کنند. خیلی وقت‌ها ما از ذوق دیدن همین مرواریدهای زیباست که دنیا را قشنگ‌تر می‌بینیم.

این آدم‌ها پژوهش گرند. طلوع خورشید وزیدن بادها برایشان معنا دارد. رشد جوانه ها زندگی‌شان را زیرورو می‌کند. شناخت آدم‌ها و درک مفاهیم مهم‌ترین کارشان است. آن‌ها سقف دنیا را بلندتر می‌کنند. باور نمی‌کنید یک دوست پژوهشگر پیدا کنید… یا نه… مهم‌تر از آن…. پا به دنیای پژوهش بگذارید… خوش آمدید… 

اسم پژوهش که می‌آید خیلی‌ها سریع خودشان را جمع‌وجور می‌کنند. رویشان را برمی‌گردانند و همین‌طور که سوت می‌زنند نشان می‌دهند که هیچ چیزی نشنیده‌اند. چون فکر می‌کنند لذت پژوهش به دردسرش نمی‌ارزد. عده‌ای هم چشمشان برق می‌زند و انگشت مبارک‌شان را می‌گردانند تا با کمک گوگل و دکمه copy و بعد از آن past خودشان را باسواد و اهل جست‌وجو نشان بدهند. تازه دارند انتظار دارند به‌عنوان پژوهشگر برتر در همه جشنواره‌ها هم تندیس بلورین بگیرند.

یک عده هم انگار که مسئله را اشتباه فهمیده‌اند. این‌ها همین همان‌هایی هستند که از پنجره تعداد مهمان‌های همسایه‌ی طبقه‌ی پایین را می شمارند. گوش می‌چسبانند تا دلیل دعوای همسایه واحد کناری را بفهمند. قیمت کیف و کفش و لباس و دفتر شما برایشان بی‌نهایت مهم است و تا کشف نکنند ماهانه چقدر پول تو جیبی می‌گیرید شب‌ها خوابشان نمی‌برد.

این گروه خطرناک کارهای بزرگ‌تری هم می‌کنند. مثلاً عجیب نیست اگر یک روز دفتر خاطرات قفل‌دارتان را کاملاً رمزگشایی شده توی دستشان ببینید یا ریزترین اتفاقات زندگی شخصی دوستتان را از زبانشان بشنوید. آخر سر هم می‌گویند ما کنجکاویم. ذهنمان جست‌وجوگر است.
 شکی نیست که شما خوب می‌دانید که این مدل پژوهش کردن به‌جای فایده چه ضررهایی دارد؟ اصلا سرتاسر ضرر است. 

اما خب شما فرهیخته‌تر از این حرف‌ها هستید و حتماً می‌دانید که هیچکدام از این‌ها پژوهش نیست! پژوهش جستجو کردن است. کشف چیزهایی ارزشمند است که پیش‌از این نمی‌شناختیم. پیدا کردن دلیل اتفاقاتی است که برایمان مهم است. می‌تواند کمکمان کند بهتر زندگی کنیم.

پژوهش کار ذهن پرسشگر است. ذهنی که پدیده‌ها را بی‌دلیل باور نمی‌کند. برای هر اتفاق دنبال یک دلیل محکم و قانع‌کننده است. فکر می‌کند، می‌سنجد و بعد سؤال جدید را می‌پرسد: «چرا؟» کلید پژوهش همین کلمه است:«چرا؟؟؟؟» و این‌طوری است که سفر قهرمانی آغاز می‌شود.

اولین چرا را که پرسیدی راه می‌افتی! دنبال جواب! دنبال دلیل! دلیل را خوب بررسی می‌کنی. درک می‌کنی. می‌فهمی و کشف می‌کنی. آن‌وقت چه می‌شود؟ خب معلوم است! ذهنت سؤال بعدی را می‌پرسد! سوالی که بزرگ‌تر، کامل‌تر، مهم‌تر و اساسی‌تر است و بعد سؤال‌های دیگر را…

 این یک جورچین کوچک است که در ذهن تو بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود و در آخر به یک تصویر کامل و جذاب می‌رسد. تصویری که به حقیقت و واقعیت نزدیک‌تر است و کاشف آن خودِ خودِ خودِ تو هستی.

توی ذهن من پر از فکر و سوال است. گاهی از خودم سوال می‌کنم یعنی اولین پژوهشگر تاریخ چه کسی بوده‌است؟ اولین سؤال را چه کسی از خودش پرسیده است و بعد چطور پی جواب رفته است؟ به انسان‌های اولیه فکر می‌کنم! به آن‌ها که روی دیواره غارها تصویر می‌کشیده‌اند تا سختی و شیرینی‌های دنیا را ثبت کنند. تا سؤال‌هایشان را با زبان تصویر بپرسند و به آن‌ها جواب‌های روشن بدهند.

 به میلیون‌ها دانشمند روی کره زمین فکر می‌کنم که در همه این قرن‌ها تلاش کرده‌اند جواب پرسش‌های خودشان و دیگران را کشف کنند و خیلی‌هایشان با هزاران هزار سؤال دنیا را ترک کرده‌اند. به خودم فکر می‌کنم وقتی از حل یک مسئله ساده یا کشف یک معنی جالب، این‌همه لذت می‌برم و احساس می‌کنم دنیا جای آشناتری برای زندگی شده‌است. بعد خدا را به‌خاطر نعمت سؤال شکر می‌کنم. می‌دانم اگر پرسش نبود هیچ اشتیاقی برای گل گفتن و شنیدن باقی نمی‌ماند و آدم‌ها باید مدام از چیزهایی حرف می‌زدند که برایشان تکراری است. آن‌وقت چه جای ملال‌آوری می‌شد جهان!

 خوب بعد از همه‌ی این حرف‌ها! تو خودت را چقدر پژوهشگر می‌دانی؟ چقدر نسبت‌به اطراف و اتفاق‌های دور و برت حساس هستی؟ چقدر آدم‌ها ارتباطات پدیده‌ها و دنیا برایت مهم است؟ چقدر سؤال داری و چقدر به جواب سؤالاتت فکر می‌کنی؟ سؤال‌ها برای تو جرقه‌های کوچک کم‌رمق هستند یا وقتی به ذهنت می‌رسد رهایت نمی‌کنند تا دنبال جوابشان بگردی؟ راستی مهم‌ترین سؤال تو چیست؟

منبع: اطلاعات انلاین