علی اکبر صالحی: هر ارتشی در جهان دارای چند رکن مهم است که «دلیل» در رتبه نخست این ارکان قرار دارد؛ به این معنا که یک ارتش برای اقدامات خود به دنبال دلیل و سبب است. ارکان دیگر،«اراده و ایمان» تعریف شده است. اگر ارتشی سبب یا دلیل اشاره شده را داشته باشد، ولی اراده ای […]
علی اکبر صالحی: هر ارتشی در جهان دارای چند رکن مهم است که «دلیل» در رتبه نخست این ارکان قرار دارد؛ به این معنا که یک ارتش برای اقدامات خود به دنبال دلیل و سبب است. ارکان دیگر،«اراده و ایمان» تعریف شده است. اگر ارتشی سبب یا دلیل اشاره شده را داشته باشد، ولی اراده ای برای تحقق آن را نداشته باشد، کارایی لازم نخواهد داشت. رکن سوم «ابزار» است که اگر در اختیار ارتش قرار نگیرد عملا کاری از پیش نخواهد برد و در نهایت ضرورت چهارم،«فرماندهی» است. ابزار موردنیاز یک ارتش، در حوزههای زمینی، هوایی، دریایی، فضایی، اطلاعاتی و شناختی است.رویارویی ارتشهای عرب و رژیم صهیونیستی در طول تاریخ را باید با توجه به این تعاریف و ارکان مورد بررسی قرار داد و دلایل شکستها و پیروزی ها را تحلیل کرد.
سیر جنگ های اسرائیل و کشورهای عربی
نخستین جنگ میان اسرائیل و کشورهای عربی سال ۱۹۴۸ رخ داد که اسرائیل تازه اعلام استقلال کرده بود و این جنگ با هدف شکست رژیم آغاز شد ولی نتیجه آن متارکه جنگ، یعنی یک نوع توافق آتشبس موقت بود. در نبرد بعدی هم که سال ۱۹۵۶ روی داد و به جنگ کانال سوئز مشهور است، جمال عبدالناصر رئیس جمهوری مصر کانال سوئز را ملی اعلام کرد و فرانسه، انگلیس و اسرائیل ضد مصر وارد جنگ شدند. در این جنگ هم با ورود نیروهای بینالمللی، توافقنامه آتشبس امضا شد.
در جنگ شش روزه سال ۱۹۶۷که مصر، اردن، سوریه و عراق در آن مشارکت داشتند رژیم اشغالگر صهیونیستی پیروز شدو نتیجه جنگ بعد از شش روز اشغال شبه جزیره سینا در مصر، کرانه باختری در اردن، جولان در سوریه بود که ضربه مهلکی به فلسطین بود و خیانتی که از سوی نزدیکان (داماد) به عبدالناصر به او شد، واقعا غیرقابل باور بود.
جنگ بعدی در سال ۱۹۷۳ بین مصر، سوریه و اسرائیل شروع و درنهایت منجر به توافق آتشبس شد. در این جنگ،زمینی رد و بدل نشد و پس از آن هم زمینه توافق کمپ دیوید فراهم شد. جنگ بعدی سال ۱۹۸۲ روی داد که سازمان آزادیبخش فلسطین به ریاست یاسر عرفات در برابر اشغال لبنان ایستاد، جنگ چند ماه طول کشید، اسرائیلتا سال ۱۹۸۵ در لبنان حضور داشت و درنهایت مجبور به عقبنشینی از بخشی هایی ازلبنان شد اما تا سال ۲۰۰۰ در جنوب لبنان ماند. این جنگ همزمان با تشکیل حزبالله بود و این گروه مشارکت جدی در آنداشت و درنهایت توانست اسرائیل را از جنوب لبنان عقب براندکه از این عقب نشینی می توان به عنوان اولین شکست اسرائیل نام برد.
در حالی که در جنگهای قبلی در سال های ۱۹۷۳، ۱۹۶۷، ۱۹۵۶ و ۱۹۴۸ با اینکه دولتها با اسرائیل جنگیدند، هیچ کدام موفق به شکست یا عقب نشاندن این رژیم نشدند؛یا سرزمین از دست دادند و یا متارکه جنگ کردند. در سال ۲۰۰۰ اسرائیل نه با جنگیدن در برابر دولت که با مقاومت تشکیلات مردمی حزب الله مجبور به عقبنشینی از لبنان شد و این حضور و نقش آفرینی تشکیلات مردمی در مقابل تشکیلات دولتی است به این معنا که وقتی مردم وارد صحنه شدند، افول اسرائیل در جنگ هم آغازشد.
افول به این مفهوم که نه دیگر میتواند سرزمینی را اشغال کند و نه به آن اهدافی که تعیین کرده بود، دست یابد. جنگ ۳۳ روزه سال ۲۰۰۶ با حزبالله لبنان هم تاکید دیگری بر شکست هیمنه اسرائیل بود. گرچه تعریف شکست می تواند متفاوت باشد اما اسرائیل به هیچ کدام از اهداف خود در این جنگ ها نرسید و در نهایت به پذیرش آتش بس و استقرار نیروهای بینالمللی در مرز لبنان تن داد. در جنگ ۲۲ روزه با حماس بین سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۰۹ هم بار دیگر اسرائیل دست خالی از میدان خارج شد.
از سال ۲۰۰۰ که رژیم صهیونیستی از جنوب لبنان عقبنشینی کرد، حتی با وجود درگیریهایی که بهطور مرتب با نیروهای حزبالله و جنبش امل وجود داشت، اسرائیل معنای عقبنشینی را فهمید و جهان هم عرب متوجه شد که اسرائیل دیگر آن هیمنه و تصویری که از او ساخته بودند، نیست و می توان این رژیم را شکست و در بن بست قرار داد. این تفکر از همان سال سبب شد که رژیم صهیونیستی در هر درگیری خود چه با حزب الله، چه حماس و چه در کرانه باختری، همواره به یک نوعی عقبنشینی کند. به این مفهوم که به هیچ کدام یا دستکم بخش عمده ای از اهداف خود نرسد.
شکست چهار کشور عربی از رژیمی کوچک و فاقد عمق استراتژیک در جنگ ۱۹۶۷بسیار سوال برانگیز و البته متاثرکننده بود. در پاسخ به این پرسش باید بار دیگر به ارکان اشاره شده در ابتدا بازگردیم. واقعیت آن است که در آن مقطع طرفین برای جنگیدن دلیل داشتند؛ اعراب برای آزادی سرزمین اشغال شده خود می جنگیدند و اسرائیل مدعی بود که این سرزمین آباء و اجدادی اوست، بنابراین هردو طرف برای خود دلیل داشتند. مردم یهود باور داشتند که فلسطین سرزمین آباء و اجدادی آن هاست و بایدبه آن برگردند.
بیانیه یا وعده بالفور هم ناشی از همین تلاش ها برای ساخت خانه ای امن برای اسرائیلیها در فلسطین است.
در جنگ مورد اشاره تسلیحات در اختیار ارتش کشورهای عربی شاید به اندازه ارتش اسرائیل که از سوی غرب با مدرن ترین تسلیحات تجهیز شد، نبود اما آن ها هم به اندازه کافی تسلیحات و ارتش قوی در اختیار داشتند و دست برتر را نداشت. بنابراین هر دو در ارکان دلیل و ابزار جنگی تقریبا به یک اندازه بودند اما ابزارهای اطلاعاتی که با کمک سیستم اطلاعاتی غرب به دست می آمد و ابزارهای شناختی اسرائیل بسیار قوی تر بود که حتی در ارتش مصر هم نفوذ اطلاعاتی یافته، ضربه مهلک را به این ارتش وارد کرده و عملا بخش عمدهای از نیروی هوایی مصر را نابود کردند.
فرماندهی اسرائیلیها هم در این جنگ برتر و مجهز به سیستم اطلاعاتی مصونشدهای بود که برخلاف عربها در ارتش آن ها نفوذ کرده و اشراف اطلاعاتی بیشتری داشت. در نهایت اراده و ایمان که اساس رکن مهم ارتش را تشکیل می دهدکه آحاد تشکیلدهنده آن ارتش، دارای اراده و ایمانی باشند و بتوانند بر ترس فائق بیایند.
غربیها از همان ابتدا و به این دلیل که ارتش اسرائیل وابستگی شدیدی به آن ها داشت، نگران این رکن بودند و به همین دلیل به منظور سست کردن این اراده در ارتش کشورهای عربی، به چند رکن از ارکان جامعه آن ها هجوم بردند. ایمان، امید، اعتماد، آگاهی عمومی، اراده این جوامع را با تبلیغات و روشهای گوناگون متزلزل کردند و افکار عمومی جهان عرب و دولتمردان را تحت تاثیر خود قرار دادند.یکی از مصادیق فروریزی و شکست ارتشهای عربی از دست رفتن آن رکن اراده و ایمان و غلبه ترس بر آنهابود. اگر ترس بر ارتشی که در حال جنگ است غلبه کند، قطعا آن ارتش شکست خواهد خورد.
تاثیر انقلاب اسلامی
با انقلاب اسلامی که سال ۱۹۷۹ به وقوع پیوست، موضوع فلسطین وارد شرایط تازه ای شد. یکی از ویژگیهای بارز امام خمینی (ره) این بود که از تمامی عناصری که میتوانست در راستای تحققبخشی به وحدت امت اسلامی در درازمدت کمک کند، بهره می برد و دقیقا به همین دلیل انقلاب ایران را انقلاب اسلامی و نه انقلاب شیعی نامگذاری کرد.
در دیدگاه بنیانگذار انقلاب اسلامی، یکی از محورهایی که جهان اسلام می توانست حول آن و بدون حساسیت و تعصبی جمع شود، بحث فلسطین به عنوان قبله نخست و سرزمین مقدس مسلمین بود. امام برای مساله فلسطین قاعده روز قدس را ساختو این موضوع را به مساله ای دائمی برای جهان تبدیل کرد. تا زمان تحقق پیروزی بر رژیم صهیونیستی، این روز قدس پابرجا خواهد بود و جهان اسلام باید دائم به دنبال تحقق این هدف باشد. این یکی از بزرگترین تصمیمات استراتژیک و راهبردی امام (ره) بود.
امام مساله فلسطین را از یک امر تاکتیکی خارج و به یک امر استراتژیک تبدیل و از صبغه ناسیونالیسم آن کاست. امام موسی صدر اولین کسی بود وضعیت شیعههای جنوب لبنان و رابطه اش با جنبش آزادیبخش را بهبود بخشید و به مساله فلسطین صبغه مکتبی و اسلامی داد و آن را از یک مساله صرفا عربی خارج و ثابت کرد که عرب زیرمجموعهای از امت اسلام است و نه برعکس.
پس از انقلاب اسلامی مردم ایران،دولتهای عربی که مقهور آن هیمنه ساختگی اسرائیل شده بودنداحساس کردند که به بنبست رسیدند و آرمان آزادی قدس شریف و سرزمینهای اشغالی فلسطین را فراموش کردند و کار را به پیمان های صلح رساندند.
به این ترتیب مسئولیت مقابله با رژیم صهیونیستی از دوش دولتهای عربی برداشته و روی شانه مردم عرب و جهان اسلام گذاشته شد و در نبردهای پس از آن، این بار دیگر ارتش مردمی جهان اسلام، قرآن در دست داشتند و از دین و ایمان و باورهایشان رها نبودند؛ حال آنکه در ارتش اسرائیل شرایط برعکس شده بود.از دیدگاه نیروهای مقاومت شهادت در مسیر مجاهدت فی سبیل الله پیروزی است و سرباز مسلمان دیگر ترسی در این زمینه نداردو با یک اراده قوی پیش می رود. به این ترتیب دو مکتب در مقابل هم یعنی مکتب اسلام و مکتب طرف مقابل با عناصر دینباوری و ایمان سستتر وجود دارد. واقعیت آن است که اگر اراده نباشد و ترس مستولی شود، توان جنگیدن حتی با وجود تجهیزات خوب هم امکان ندارد.
اشتباه تاریخی دولتهای عرب در قبال انقلاب ایران، ایستادگی در برابر آن بود، آنها دوراندیشانه عمل نکردند و خود را از انقلاب جدا کردند اما خلأ آنها از سوی مردم پر شد. منظور از مردم هم حرکتهای آزادیبخشی است که به انقلاب نزدیک شدند و توانستند در یمن، لبنان و فلسطین اشغالی تحت چتر حمایتی، معنوی و ارشادی جمهوری اسلامی قرار بگیرند و آن رکن اراده و ایمان را در خود تقویت کنند و برای آرمان و هدفی بجنگند که دنیا و آخرت آن ها را تامین کند.
اسرائیل در تمام نبردهای پیش از سال ۲۰۰۰ از طریق ایجاد رعب، ترسی که در دل دولتمردان کشورهای عربی با تبلیغات و هوچیگری قرار میداد اینگونه القا میکرد که ارتش فناناپذیر، جاودان و شکستناپذیر در اختیار داردکه آمریکا هم از آن حمایت میکند، بنابراین دولتهای منطقه چارهای جز صلح ندارند. پس از جنگ ۳۳ روزه و نیز جنگ حماس، این افسانه آرامآرام فرو ریختو استراتژی ایجاد ترس در مقابل کثرت، شکست خورد. در جنگ غزه هم با وجود فجایع دردناک، مردم همچنان پایداری میکنند.
این مقاومت از آن جهت انجام میشود که مردم غزه دیگر چیزی برای از دست دادن ندارندو در برابر اسرائیلی هستند که سالها در آسایش زندگی کرده و به تعبیر قرآن طاقت مشکل ندارد. اسرائیل امروز با سالهای ۴۸و ۶۷ قابل قیاس نیست و جوانهایش آن اراده و ایمان و باور پیشین را ندارند. مردم غزه اما معتقدند در راه مبارزه با این رژیم اگر شهید هم شوند بازهم پیروز هستند. این جنگ ارادههاست و قطعا پیروزی با جبهه مکتب اسلامی است.
این یادداشت در ضمیمه طوفان الاقصی روزنامه اطلاعات منتشر شد.