شهیدی که در تابوت قرآن تلاوت کرد
شهیدی که در تابوت قرآن تلاوت کرد

هیچ زمانی مزار شهید عبدالمهدی مغفوری را خالی از زائر ندیدیم، همیشه تعداد زیادی از افراد با سر و شکل‌های متفاوت، پشت سر هم ایستاده اند تا دستی بر سنگ مزارش برسانند و نیت کنند تا با دل پاک و آسمانی‌اش حاجتشان را از خدا بخواهد. زائران گلزار شهدا در واقع او را واسطه بین […]

- شهیدی که در تابوت قرآن تلاوت کرد

هیچ زمانی مزار شهید عبدالمهدی مغفوری را خالی از زائر ندیدیم، همیشه تعداد زیادی از افراد با سر و شکل‌های متفاوت، پشت سر هم ایستاده اند تا دستی بر سنگ مزارش برسانند و نیت کنند تا با دل پاک و آسمانی‌اش حاجتشان را از خدا بخواهد. زائران گلزار شهدا در واقع او را واسطه بین خود و خدا قرار می‌دهند تا شاید به واسطه این بنده پاک، خدا نظری به آنان همه بیندازد.

شهیدعبدالمهدی مغفوری سال ۱۳۳۵ در کرمان به دنیا آمد. وی مسئولیت روابط عمومی لشکر ۴۱ ثارالله کرمان و در دوران دفاع مقدس را بر عهده داشت. وی عاقبت در سال ۱۳۶۴ و در عملیات کربلای چهار به فیض شهادت نائل آمد.

سردار محمدرضا حسنی سعدی مدیر گلزار شهدای کرمان که خود از همرزمان شهدا و حاج قاسم است از شهید مغفوری با عنوان الگو یاد می‌کند و می‌گوید: این شهید عارف که دی ماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای چهار در بمباران هواپیما‌های دشمن به شهادت رسید یکی از بندگان مقرب خدا بود به طوری که افراد زیادی نقل می‌کنند بعد از گذر چند روز از شهادت ایشان، شهید در تابوت قرآن تلاوت می‌کرد.

(به نقل همسر شهید: مادرم می‌گوید: زمانی پیکر مطهر شهید عبدالمهدی مغفوری را آوردند، حال مساعدی نداشتم، نشسته بودم و گریه می‌کردم. در حزن و اندوه غوطه ور بودم که ناگهان صدایی شنیدم که می‌گفت: شهید قرآن می‌خواند. یکی از روحانیون محل هم که آنجا بالای سرجنازه بود، قسم خورد که او هم تلاوت قرآن شهید را شنیده است. با خود گفتم، خدایا این چه شهیدی است و نزد تو چه قرب و مقامی دارد که این کرامت را به او عنایت کرده‌ای و از جنازه اش پس از چند روز که شهید شده، صدای تلاوت قرآن می‌آید؟ از جا بلند شدم که خودم هم از نزدیک این اعجاز را مشاهده کنم. وضو گرفتم، بالای سرش رفتم و روی او را کنار زدم، رنگش مثل مهتابی نور می‌داد و بوی عطر عجیبی از پیکرش به مشام می‌رسید. وقتی گوشم را به صورت و دهانش نزدیک کردم، مثل کسی که به او برق وصل کرده باشند، در جا خشکم زد، چون من هم از او تلاوت قرآن شنیدم. درست به خاطر دارم در همان لحظه که گوشم نزدیک دهان او بود، شنیدم که این آیه را می‌خواند: انااعطیناک الکوثر …)

سردار شهید حسنی سعدی می‌گوید: شهید مغفوری در آخرین لحظات حیات از همرزمش آقای پورعبدالله سئوال کرده بود کجا می‌توانم آب پیدا کنم؟ او دنبال این بود که غسل شهادت کند.

رعایت حجاب اولویت شهید مغفوری

وی روز سه شنبه و همزمان با شهادت شهید مغفوری با بیان اینکه رعایت حجاب اولویت شهید مغفوری بود اظهار داشت: شهید مغفوری فوق دیپلم برق و الکترونیک بود و دوران سربازی خود را در تهران در لشکر گارد گذرانده بود، با انقلابیون ارتباط داشت و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی متوجه شده بودند، شهید مغفوری یکی از افرادی بود که اگر انقلاب پیروز نمی‌شد در لیست اعدامی‌ها قرار داشت.

حسنی سعدی گفت: پدر شهید مغفوری از روضه خوانان محلی و سنتی بود و به‌شدت به مسائل مذهبی و روضه امام حسین (ع) و ائمه اطهار (ع) اعتقاد داشت؛ شهید مغفوری نیز حافظ ۲۰ جزء قرآن بود.

وی افزود: شهید مغفوری در دوران خدمت سربازی در یک مقطع پمپ‌های برق و چاه‌های آب را تعمیر می‌کرد. وی برای برادرش تعریف کرده، یک بار یک زوج برای تعمیر پمپ چاه کشاورزی‌شان به من مراجعه و عنوان کردند اگر پمب آبشان امروز تعمیر نشود محصولات باغشان خشک می‌شوند؛ شهید مغفوری به این افراد می‌گوید بروید یک ساعت دیگر بیایید. بعد از اینکه این افراد مجدد مراجعه می‌کنند، شهید دوباره آنان را برای یک ساعت دیگر وعده می‌دهد از وی سئوال می‌کنند چرا دائم وعده یک ساعت دیگه را می‌دهید و شهید صادقانه به مرد می‌گوید:، چون همسرت حجاب ندارد با شما نمی‌آیم لذا همسر مرد حجاب کرد و شهید می‌گوید بعد از این اتفاق با آنان برای تعمیر پمپ رفتم.

نماز در جلسه شورای تامین

وی می‌گوید: شهید مغفوری به عنوان نماینده سپاه در جلسه شورای تامین استان کرمان زمانی که صدای اذان ظهر بلند می‌شود در حالی که هنوز مذاکرات مسئولان ادامه داشت، مهر نمازش را از جیب در می‌آورد و بدون توجه به مسئولان نماز ظهرش را می‌خواند.

سردار حسنی سعدی ادامه داد: سید کمال موسوی یکی از همرزمان و استاد شهید مغفوری می‌گوید من از اینجا تا نجف رفتم، اما کسی را مانند شهید مغفوری ندیدم.

آیت الله بدون عمامه

«آیت الله سید یحیی جعفری امام جمعه فقید کرمان نیز می‌گفت، شهید مغفوری یک آیت الله بدون عمامه بود. وی ادامه داد: شهید مغفوری بسیار اهل پرهیز از حرام بود».

سردار حسنی سعدی به نقل همسر شهید مغفوری گفت: یک روز در اتاق نشسته بود با آنکه بسیار خسته بود پاهایش را دراز نمی‌کرد به او گفتم پاهایت را دراز کن، اما ایشان گفت می‌ترسم پدرم بیاید و پاهایم جلو ایشان دراز باشد.

وی اظهار داشت: این شهید بزرگوار و عارف به پدر و مادرش بسیار احترام می‌گذاشت.

حسنی سعدی به نقل از همسر شهید ادامه داد: یک روز موضوعی پیش آمد و پدر شهید با ایشان تند صحبت کرد. اما شهید مغفوری اصلا جواب پدرش را نداد، بعد از او پرسیدم شما که برای کارت دلیل داشتی چرا جواب پدرت را ندادی که شهید مغفوری گفت ایشان پدرم هستند. شما هم همسرم هستید جواب شما را هم نمی‌توانم بدهم.

وی به کتاب “به رنگ خدا” شامل خاطرات همسر شهید مغفوری اشاره کرد و به نقل همسر شهید افزود: یکی از دوستان همسرم به خانه ما آمد در حیاط منزل نشست، خانم ایشان داخل آمد، من موقع رفتن چادر پوشیدم و برای خداحافظی به حیاط رفتم. شب شهید را خواب دیدم که گفت امروز فلانی آمد خانه، رفتی خداحافظی کنی، چرا جوراب نپوشیده بودی؟.

سردار حسنی سعدی گفت: شهید مغفوری سه فرزند دارد، اولین فرزند ایشان دختر است وی به نقل از همسر شهید می‌گوید، ایشان برای نامگذاری فرزندمان قرآن را باز کرد، چون سوره مریم آمد، اسم فرزندمان را مریم گذاشت” مصطفی و فاطمه ۲ فرزند دیگر شهید هستند.

وی گفت: مصطفی فرزند شهید مغفوری در قم دانشجو بود، همسر شهید نقل می‌کند هر روز به فرزندم زنگ می‌زدم، اما هر بار همکلاسی‌هایش می‌گفتند الان در خوابگاه نیست تا اینکه شهید مغفوری را خواب دیدم و گفت «مصطفی سه روز در بیمارستان قم بستری است برو مصطفی را ترخیص کن و برای مداوا او را به تهران ببر. زنگ زدم به دوستانش و گفتم پسر من سه روز بستری است و شما از من پنهان می‌کنید، پرسیدند چه کسی به شما گفته؟ گفتم دیشب پدرش به من خبر داد».

حسنی سعدی به نقل از فاطمه دختر شهید مغفوری می‌گوید: روزی که فرزندم را برای جراحی به اتاق عمل برده بودند، حاج قاسم آمد و مثل ما پشت در اتاق عمل منتظر ماند، من که دیدم حاج قاسم کار دارد از او خواستم برود و گفتم ان شاءالله بچه من خوب می‌شود، اما حاج قاسم گفت”عموجان من بابای شما را جای خودم فرستاده ام”.

وی از کتاب “کوچه پروانه ها”، “مردان آفتاب”، “به رنگ خدا” و مغفوری به عنوان کتاب‌هایی نام برد که در مورد شهید مغفوری نگاشته شده اند و تاکید کرد: شهید مغفوری یکی از شهدای شاخص و فرمانده بسیج استان کرمان و بسیار مخلص بود، حاج قاسم زمانی در برج میلاد صحبت می‌کرد، گفت «ما افتخار می‌کنیم شهید مغفوری امامزداه شهر ماست».

از زمان شهادتش باخبر بود

همچنین مادر همسر شهید مغفوری نیز نقل کرده است: زمانی که شهید می‌خواست برای آخرین بار به جبهه برود به او گفتم، من زهرا را می‌برم پیش خودم، چون تنها می‌ماند، شهید گفت شما صاحب اختیارید، اما زهرا باید به تنهایی عادت کند، پرسیدم، مگر چند روز می‌خواهی در جبهه بمانی؟ گفت، این دفعه اگر بروم دیگر نمی‌آیم، مرا می‌آورند، بعد خندید، خداحافظی کرد و رفت.

شهیدعبدالمهدی مغفوری سال ۱۳۳۵ در کرمان به دنیا آمد و سمت‌های مختلفی مانند مسئول روابط عمومی در لشکر ۴۱ ثارالله کرمان و در دوران دفاع مقدس به عهده داشت. شهید در خانواده‌ای مذهبی رشد کرد و در دوران رژیم پهلوی به مبارزه بر ضد رژیم ستم شاهی پرداخت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به کسوت لباس پاسداری درآمد.

شهید مغفوری در دوران دفاع مقدس در مقاطع مختلف حضور اثر گذاری در لشکر ۴۱ ثارالله کرمان داشت و عاقبت پس از جهادی بی وقفه در سال ۱۳۶۴ و در جریان عملیات کربلای۴ به فیض شهادت نائل آمد و امروز مزار این شهید عارف امروز محل زیارت و توجه مردم است به طوری که هرزمان به گلزار شهدا مراجعه می‌کنید، گروهی از شهروندان در کنار مزار وی نشسته اند و به این واسطه از خدایشان طلب حاجت می‌کنند.

منبع: ایرنا

+