فاطمه هاشمی رفسنجانی در گفتگویی مفصل با روزنامه اعتماد در خصوص گم شدن برخی اسناد گاوصندوق آیت الله هاشمی نکاتی مطرح کرده که در ادامه میخوانید: وصیتنامه اصلی آقای هاشمی سرانجام به کجا رسید؟ آیا توانستید آن را پیدا کنید؟ آن شبی که بابا فوت شد، محسن دنبال وصیتنامه میگشت؛ چون من بیشتر در […]
فاطمه هاشمی رفسنجانی در گفتگویی مفصل با روزنامه اعتماد در خصوص گم شدن برخی اسناد گاوصندوق آیت الله هاشمی نکاتی مطرح کرده که در ادامه میخوانید:
وصیتنامه اصلی آقای هاشمی سرانجام به کجا رسید؟ آیا توانستید آن را پیدا کنید؟
آن شبی که بابا فوت شد، محسن دنبال وصیتنامه میگشت؛ چون من بیشتر در خانه با بابا و در جریان کارهایش بودم، به من گفت که وصیتنامه در گاوصندوق و چمدان کوچکی که بابا داشت، نیست. گفتم به مجمع برویم، چون بابا یک گاو صندوق و دو تا کشو هم در مجمع داشت که کلیدهای کشوها همیشه دست خودش بود. ولی کلید گاوصندوق نه؛ آن را خود محافظین بلد بودند که باز کنند. وقتی به مجمع رفتند، آنجا چیزی نبود. خیلی چیزها را برده بودند و کشوها خالی بوده است.
یعنی در ساعات اولیه تخلیه شده بود؟
بابا وقتی که به عراق میرفت، وصیتنامهاش را نوشت؛ اما دو بار وصیتنامهاش را از نو نوشت. این وصیتنامه هم که محسن خواند، مربوط به ۲۰ سال پیش بود! آن آخرین وصیتنامه نبود و نفهمیدیم کجا رفت و هنوز هم پیدا نشده است. اگر شما کاری سر آقای هاشمی نیاوردهاید، چرا به دفتر کارش رفتهاید؟
متوجه نشدید که چه کسی یا کسانی رفتهاند؟
خیر، یک بار از بچههای حفاظت فیزیکی مجمع سراغ من آمد و گفت زمانی که ما هنوز نمیدانستیم ایشان فوت کرده و همان موقع دو نفر آمدند و به اتاق حاجآقا رفتهاند.
یعنی قبل از اینکه خبر فوت اعلام شود؟
نمیدانم، چون اینها بر سر پست هستند و شاید اعلام شده بوده و اینها متوجه نشده بودند. بابا ساعت ۴ عصر از مجمع بیرون آمده بود. بعد هم خودشان گفتند رادیواکتیو بوده که فکر کنم ما را سر کار گذاشتند، چون رادیواکتیو بلافاصله کسی را نمیکشد و زمان میبرد.
به آقای شمخانی گفتم که این رادیواکتیو از کجا وارد بدن مادرم شده است؟
شما هم داشتید.
الکی گفتند؛ مادرم را مدام این دکتر و آن دکتر بردم؛ حتی در منزل دستگاه نصب کردند و از این بازیها! بعد گفتند آلودگی رادیواکتیو مامان ۳ درصد بیشتر از حد معمول است و من هم یک درصد. پرسیدند چه کسی با بابا بیشتر غذا میخورده است؟ گفتم من و مادرم با بابا غذا میخوردیم؛ همهمان با ایشان غذا میخوردیم؛ حتی محافظین با بابا غذا میخوردند یا از همان غذایی که بابا میخورده، میخوردهاند. اما از آنها تست نگرفتند. من، مادرم را به خارج از کشور بردم که این آزمایشها را انجام دهند و گفتند که هیچ آلودگی ندارد. این میزانی که وجود دارد مربوط میشود به مسائل محیطی و غیره که همه همینها را دارند. گزارش آزمایشهای ما را که ابتدا نمیدادند؛ بعد گفتیم که میخواهیم بدانیم اگر مادرمان هم آلوده است یک کاری کنیم. به زور گزارش را گرفتیم و گفتند به هیچ کس نباید نشان دهید. من گزارش را که در خارج از کشور نشان دادم، گفتند اصلا این اعداد بیربط هستند!
آقای روحانی چطور؟ ایشان هم پیگیری کرد؟
من که خودم با آقای روحانی صحبت نکردم، اما گزارشی که آقای شمخانی برای آقای روحانی فرستاد را آقای روحانی قبول نکرده است. زیرش پاراف کرده و فقط میدانیم که قبول نکردهاند و گویا سوالی مطرح کردهاند. آقای شمخانی هم مستقیم گفتند که ادامه نمیدهم. اول گفتند ادرارش آلوده بوده و بعد گفتند حولهاش هم آلوده بوده است. گفتم حتما وقتی در بیمارستان سوند زدند و درآوردند، حوله را زیرش گذاشته بودند و از این طریق آلوده شده است؛ بعد از جلسه با عمویم و پزشکانی که آنجا بودند، تماس گرفتم و پرسیدم که آیا زیر پای بابا حولهای وجود داشت که گفتند هیچ حولهای نبوده است. همیشه یک چیزی شبیه اسپیکر (یا افاف) بود که با آن به بیرون زنگ میزد، اما همان روز آن را هم جمع کرده بودند و گفتند که خود حاجآقا گفتند جمعش کنید !
آخر دوربینهای استخر روشن بوده؟ یا خاموش بوده؟ یا اصلا خراب بوده؟
خودشان میگویند دوربینها روشن بوده است. دوربینها را شورای عالی امنیت ملی گرفته بوده که بابا چه زمانی داخل میرود؛ چقدر طول میکشد؛ چه زمانی بیرون میآید؛ مثلا بعد از اینکه محافظین بابا را از آب بیرون آوردند، ۱۲ دقیقه آنجا نگه داشته بودند تا بیمارستان برسانند ۱۱ دقیقه طول کشیده بود. در صورتی که از آنجا تا بیمارستان ۲ دقیقه هم نیست. خودشان میگویند به اورژانس آدرس اشتباه داده شده بوده است. میخواهم بگویم که برایمان شبهات زیاد است.