غرق در گرداب مرگ
غرق در گرداب مرگ

محمد رضا حیدرزاده در یادداشتی در ضمیمه ادب و هنر امروز روزنامه اطلاعات نوشت: امروز من و مارال رفتیم اصفهان، ثبت نام دانشگاه. هنوز باورم نمی شود دعاهایم مستجاب شده و با هم، یک شهر و یک رشته قبول شده ایم. البته رتبۀ من خیلی بهتر از رتبۀ مارال شده بود. حتی می توانستم یکی از […]

- غرق در گرداب مرگ

محمد رضا حیدرزاده در یادداشتی در ضمیمه ادب و هنر امروز روزنامه اطلاعات نوشت: امروز من و مارال رفتیم اصفهان، ثبت نام دانشگاه. هنوز باورم نمی شود دعاهایم مستجاب شده و با هم، یک شهر و یک رشته قبول شده ایم.

البته رتبۀ من خیلی بهتر از رتبۀ مارال شده بود. حتی می توانستم یکی از دانشگاه های شهر تهران را انتخاب کنم، ولی خب با هم بودن مان به دنیا می ارزید. از این که به خاطر مارال و با هم بودن مان شهری را انتخاب کرده ام که به رتبۀ اول او هم بخورد، خیلی خوشحالم و هرگز پشیمان نمی شوم. آخر چه چیزی مهم تر از کنار هم بودن مان است….

فصلی را که استاد امروز قرار بود درس بدهد، دیشب از روی کتاب، کامل خوانده و فهمیده بودم. به همین خاطر، وقتی بعد از تدریس، طبق پیش بینی ام، مسأله ای روی تخته نوشت، تنها کسی که بلد بود حلش کند، من بودم. وقتی مسأله را حل کردم، سری به نشانۀ تأیید تکان داد، لبخندی به رویم زد و گفت: آفرین گیسو! عالی بودی، خیلی مرسی، بفرما بشین….

می خواهم بهترین دانشجوی کلاسش باشم. به همین خاطر همۀ درس ها را تعطیل کرده ام و دو دستی چسبیده ام به درس دو واحدی استاد خسرو پناهی، یا به قول ترم بالایی ها: استاد پناه!…
***
رمان «رنج های عزیز» نوشته نازنین جهانگیری،توسط انتشارات شقایق منتشر شده است. این رمان روایت دردناکی از زندگی زیر سقف سرنوشت محتومی است که انسان را گرفتار رنج های خود می کند تا جایی که عزیزترین یار و همراه آدم را هم به دشمن مبدّل می سازد.

دختر دانشجویی به نام «گیسو» همراه دوست قدیمی خود در اصفهان، بخش دیگری از زندگی خود را آغاز می کند. در ابتدا شیفته و عاشق استاد خود می شود، آن را با دوست و همراه همیشگی اش در میان می گذارد، اما در میان بهتی باور نکردنی می بیند که استاد و آرزویش، با دختر دیگری ازدواج می کند. دنیا بر سرش ویران می شود و بدتر آن که سرطان خون به سراغش می آید و پرده ای سیاه تر بر روی زندگی اش می کشد که پایان آن هم مرگ است….
***
«نازنین جهانگیری» که در رشتۀ طنز و داستان نویسی تخصص دارد، شهریور ۱۳۶۶ در بروجرد متولد شده و در اصفهان زندگی می کند به خاطر تحصیلاتش. او سردبیر مجلۀ «دردانه»(کودک و نوجوان) بوده و در زمینۀ شعر هم آثار خوبی دارد.

 وی نخستین رمان خود را درسال ۱۳۹۲ با عنوان «گاهی خودت باش» نوشت و حالا با رمان«رنج های عزیز»، سروده هایش را هم در متن داستان به طور هنرمندانه ای به کار گرفته که در نوع خود جالب توجه است.
***
در ادامۀ این رمان می خوانیم:

این ترم هم دو واحد با خسرو خوبانم برداشته ام. دل توی دلم نیست که دوباره ببینمش. بالاخره آن تابستان سرد و سیاه تمام شد و لحظۀ سنگین بی او گذشت و رفت. من و مارال امروز آمدیم خوابگاه. 

مارال از وقتی با استاد پناه قرار گذاشتم و مجبور شدم به او دروغ بگویم، با من سرسنگین شده. فکر می کند او را غریبه می دانم که بعضی از کارهایم را از او پنهان می کنم. بی خبر است که محرم ترین رفیقم است و من به اصرار استاد پناه، ناچارم از دیدارهای مان به او چیزی نگویم. تمام طول تابستان خودش را از من قایم کرد…

منبع: اطلاعات انلاین