ناگفته‌هایی درباره‌ حذف کوروش از تاریخ دین زرتشتی
ناگفته‌هایی درباره‌ حذف کوروش از تاریخ دین زرتشتی

هما شهرام بخت در یادداشتی در ضمیمه فرهنگی امروز روزنامه اطلاعات نوشت: کوروش کبیر  (۵۸۰ تا ۵۲۹ ق.م) یکی از شخصیتهای تأثیرگذار تاریخ و کسی است که پیامبران بنی اسرائیل او را ستوده اند و مورخان او را به وجود آورنده ی قلمرویی وسیع می دانند. او شهریاری است عادل که با آغوش باز پذیرای […]

- ناگفته‌هایی درباره‌ حذف کوروش از تاریخ دین زرتشتی

هما شهرام بخت در یادداشتی در ضمیمه فرهنگی امروز روزنامه اطلاعات نوشت: کوروش کبیر  (۵۸۰ تا ۵۲۹ ق.م) یکی از شخصیتهای تأثیرگذار تاریخ و کسی است که پیامبران بنی اسرائیل او را ستوده اند و مورخان او را به وجود آورنده ی قلمرویی وسیع می دانند.

او شهریاری است عادل که با آغوش باز پذیرای ملت ها با هر ادیانی بود. در کتیبه های گوناگونی که تا بحال درباره ی او یافت شده به تفصیل بیان شده که چطور کوروش مقدسات مردم مختلف را محترم می دانست.

منشور معروف او که از روزگار وی تا به امروز باقی مانده، نخستین اعلامیه ی حقوق بشر شمرده می شود. چنانچه از کتیبه ها و گزارش های تاریخی معاصر او برمی آید، کوروش، پسر کمبوجیه، کامبوزیا، از تبار سلطنتی بود و اجدادش چندین نسل بر اقوام ایرانی حکومت می کرده اند.

او خود را پادشاه تمام جهان، پادشاه سرزمین انشان، شاه بزرگ می نامد. در واقع او فرزند اتحاد کمبوجیه اول و ماندان یا ماندانا دختر آستیاگ، پادشاه قدرتمند ماد، است.

در عین حال هرودوت درباره ی چگونگی به دنیا آمدن کوروش و کودکی او داستانی می سازد بدین مضمون که آستیاگ بخاطر رویاهایی که دیده از بلند آوازه شدن نوه اش در هراس بود و او را به یکی از زیردستانش سپرد تا کوروش را از بین ببرد.

بر طبق معمول داستانهای سرگردان کوروش جان سالم بدر برد و بر علیه آستیاگ قیام کرد، او را شکست داد و خود پادشاه شد. او پاسارگاد را به عنوان پایتخت برگزید و در چهل سالگی به پادشاهی تمام قبایل ایرانی دست یافت و سی سال سلطنت کرد.

پس از به تخت نشستن کوروش فتوحات وی نیز آغاز گردید. او پارت و هیرکانی و احتمالاً ارمنستان را که همگی بخش هایی از پادشاهی مادها بودند، به تصرف درآورد.

هیرکانیان به طور داوطلبانه حاکمیت کوروش را پذیرفتند و پس از لیدیه و کاپادوکیه به تسخیر او درآمد. در سال های بعد او بیشتر سرزمین های آسیای صغیر و آسیای مرکزی و خاور میانه را تحت حکومت خود درآورد. از جمله تصرفات در خور توجه کوروش می توان به بابل اشاره کرد. به احتمال زیاد کوروش شبه جزیره ی عربستان را به امپراطوری خود ضمیمه کرد.

اطلاعات دقیقی درباره ی اعتقادات شخصی و زرتشتی بودن کوروش در دست نیست ولی بر طبق گفته ی مری بویس شواهد برجای مانده از محراب های آتش در پاسارگاد نشان دهنده ی آداب زرتشتی گری او است.

به هر روی آنچه که اهمیت دارد این است که کوروش یک سیاست خاص و کلی نسبت به ملت های زیر دست خود اتخاذ کرد که این سیاست موجب ماندگاری نام وی در کتب و کتیبه های آنان گردید. او هیچ تغییری در ساختارهای سیاسی و دینی ملت های زیر دست خود ایجاد نکرد و به همه ی اقوامی که به زور در جایی سکنی گزیده بودند، اجازه داد به موطن خود بازگردند و دنباله روی حکومت خشن نبونیدوس پادشاه بابل نبود؛ هر چند برخی منابع در متون بابلی به سلطنت ناخوشایند کوروش اشاره کرده اند.

در یک کلام او صلح را برای مردمان به ارمغان آورد؛ چنانچه در کتاب مقدس در چندین جا نام او در مقام کسی که به آداب و سنن سرزمین های فتح شده احترام می گذارد، آمده است و یونانیانی همچون افلاطون و گزنفون او را به صورت یک دولتمرد خردمند به تصویر کشیده اند.

کوروش در سال ۵۳۰ قبل از میلاد به آسیای مرکزی لشکر کشید تا مرزهای شمال شرقی را در برابر هجوم ماساژت ها حفظ کند. او در این حمله شکست خورد و کشته شد و در پاسارگاد به خاک سپرده شد. (دایره المعارف ایرانیکا، ذیل واژه ی کوروش دوم) 

علیرغم خدمات و محبوبیت کوروش در بین ملت های مختلف و ذکر نام و کارهای بزرگ او در کتیبه های برجای مانده، در تاریخ سنتی زرتشتی مطلبی درباره ی کوروش بیان نشده و به عبارت بهتر سنت زرتشتی و حتی خدای نامه ها و شاهنامه های برجای مانده از دوران ساسانیان درباره ی او سکوت پیشه کرده اند و حتی اشارات کتب تاریخی اسلامی به او نیز بسیار مغشوش است. کلید حل این معما که قرن هاست بی پاسخ مانده، در شیوه و منش زمامداری ساسانیان نهفته است.

ساسانیان پس از روی کار آمدن با کمک روحانیت زرتشتی توانستند در دل مردم جای باز کنند و با این کار ایران پهناور را زیر گستره ی خود درآورند.

دولتمردان ساسانی تفکرات دینی را بسط دادند که این موجب تثبیت این سلسله و دوام چند صد ساله ی آنان گردید. ساسانیان بخوبی از وجود هخامنشیان اطلاع داشتند و سعی داشتند خود را به آنها منسوب کنند.

بررسی درباره ی تاریخ دوران ساسانیان نشان می دهد که نگارش خدای نامه ها احتمالاً در دوره شاپور دوم آغاز گردیده و تا زمان خسرو اول ادامه یافته اند و نگارش آنها نخستین کوشش ها در تاریخ نگاری ایرانی بوده اند. در زمانی که این تاریخ نگاری صورت می گرفت، تاریخ هخامنشیان دچار تصرف موبدان شد و تحریف و دگرگونی های بسیاری در آن به وجود آمد.

نامه ی شاپور دوم به کنستانتیوس امپراطور روم بخوبی قلمرو هخامنشیان در اروپا را به توصیف می کشد. این نامه نشان دهنده آگاهی کامل او از هخامنشیان و فتوحات آنان است. همچنین یکی از معاصران شاپور دوم موسوم به لیبیانوس دوم بیان می دارد که داریوش و خشایارشا نیاکان شاپور دوم بوده اند.

این گفته نشان دهنده ی منتسب دانستن شاهان ساسانی به هخامنشیان است. همچنین اردشیر کوروش را از نیای خود می دانست و خود را به او منسوب می کرد (تولد امپراطوری پارس، ۱۸۶) از طرفی شهبازی با بررسی سخنان اردشیر بابکان با داریوش اول نشان می دهد که این سخنان شباهت بسیاری به یکدیگر دارند. (همان، ۱۹۴)

بررسی هنر و معماری ساسانیان نیز گواهی بر تأثیر پذیری آنان از هخامنشیان است. به عنوان مثال نقش شاه در مقابل آتشدان که بر روی سکه های شاهان ساسانی وجود دارد، نقشی هخامنشی است؛ چرا که آتشدانها در اصل عناصری هخامنشی محسوب می شوند. (تاریخ هخامنشیان خرونینگن جلد ۳، ۵۸) و مری بویس معتقد بود که در زمان ساسانیان سرودهایی در مدح کوروش بر زبان مردم جاری بود. (تاریخ هخامنشیان خرونینگن جلد ۳، ۶۱)

آنچه گفته شد بیانگر اهمیت کوروش و هخامنشیان در زمان ساسانیان است؛ در حالیکه پاسخی برای چرایی فقدان نام و اعمال او در متون زرتشتی وجود ندارد. برای رسیدن به پاسخ این پرسش باید دانست که دودمان ساسانیان از دو سلسله ی پیشین و پسین تشکیل شده است که سلسله ی پیشین هخامنشیان و اشکانیان را بخوبی می شناخته اند و از آنها نام برده اند و خود را به آنها منسوب می کردند و ساسانیان پسین که تاریخی از شاهان کیانی برساخته بودند و خود را منتسب به آن ها می دانستند و شاهان هخامنشی را به عمد به فراموشی سپرده بودند. (هخامنشیان در شاهنامه و روایات ملی، ۹۶) در عین حال نپرداختن به کوروش و فتوحات او موضوع کم اهمیتی نبوده که به راحتی مقبول افتد و مغفول بماند.

در بررسی منابع قبل و بعد از اسلام که از کوروش نام برده اند، متوجه می شویم که نام کوروش در میان آثار نویسندگان این دوران به اشکال مختلفی وجود دارد (همان، ۹۹). نخستین منبعی که چندین بار از کوروش نام می برد، کتاب مقدس است.

در کتاب مقدس آمده که کوروش یهودیان را آزاد می کند و به آنها اجازه می دهد به موطن خود بازگردند. این کتاب او را مسیحا می نامد. همچنین نام کوروش به غیر از کتاب مقدس در الحاقات این کتاب مانند روایت بل و اژدها نیز آمده است. این روایت از اضافات کتاب دانیال است و به زبان یونانی موجود است و کوروش و دانیال نبی را در کنار یکدیگر می آورد.

علاوه بر این دو منبع ابوریحان بیرونی و ابن خلدون از نویسندگانی هستند که برای نگارش کتب خود از منابع یونانی و رومی استفاده و از سلسله ی هخامنشی به درستی یاد کردند. حتی ابوریحان شناخت درستی از کوروش و کیخسرو داشته و در آثار الباقیه بیان می دارد که «کوروش کیخسرو است». (همان، ۹۹).

تحقیق بروی تولد و زندگینامه کیخسرو نشان دهنده ی تشابه مذکور است. کیخسرو سر سلسله ی دودمان کیانیان و فرزند سیاوش و فرنگیس است. او نوه ی افراسیاب است و افراسیاب همانند آستیاگ پیش و پس از تولد قصد از بین بردن او را دارد. آفراسیاب مانند آستیاگ در رویا می بیند که نوه ی دختری اش او را از بین خواهد برد. در خور توجه است که در چندین جای شاهنامه افراسیاب با اژدها یکسان انگاشته شده است و برخی از مورخین نیز نام آستیاگ را به صورت اژدهاک ضبط کرده اند.

آستیاگ و افراسیاب، با اختلاف، سرگذشت هایی شبیه به هم دارند و روایت چگونگی شکست خوردن افراسیاب و آستیاگ نیز کمابیش به هم شباهت دارد. کیخسرو همانند کوروش که از خاندان پادشاهی است، از خاندان جنگجویان است و دوره او دوره ی پهلوانی است.  شیوه رازگویی با فرشته یا سروش نیز برای کوروش و کیخسرو به یک نهج اتفاق می افتد. در تواریخ و روایت اسلامی کوروش اهل عیلام دانسته می شود و نامش به صورت کی رش ضبط شده که به نام کیخسرو بسیار نزدیک است (کوروش کبیر(ذوالقرنین)، ۶۴). 

طبری از دیگر نویسندگانی است که نام کوروش را در تاریخ طبری ضبط کرده است. او برای نگارش کتاب خود هم از منابع یهودی استفاده کرده و هم از خدای نامه ها. او از پنج کوروش نام می برد که مراد از تمامی آنها کوروش بزرگ است. این اختلاف در ضبط نام کوروش در بین دیگر مورخین اسلامی نیز وجود دارد و علت آن هم سان انگاری شخصیت ها در پیدایش تفاوت میان تاریخ نگاری ایرانی و یهودی است.

همچنین در تاریخ طبری و کتب مورخینی همچون مسکویه رازی و مسعودی کوروش یک سپه سالار است که از جانب شاهان کیانی به بین النهرین می تازد. حتی طبری گاه کوروش را پسر سام و دست نشانده ی بهمن می داند و گاه پسر ِبهمن (تاریخ طبری، ۴۵۷). بهمن یا کی بهمن یکی از پادشاهان کیانی است که اعمالی شبیه به کوروش دارد و گاهی با او یکسان انگاشته می شود.

ادبیات زرتشتی برای بهمن و سلطنت وی اهمیت بسیار قائل است و در قسمتی از بهمن یشت به کوروش اشاره می کند. در این کتاب سلطنت شاهان کیانی به شاخه های درختی از هفت فلز تشبیه شده است.

این مقایسه که پادشاهی‌ها را به ترتیبِ اهمیت فهرست می‌کند، سلطنت «نقره‌ای» را از آنِ بهمن می داند که پس از سلطنت «طلایی» گشتاسپ و قبل از سلطنت «برنج» اردشیر اول ساسانی قرار دارد. (دایره المعارف ایرانیکا، ذیل واژه بهمن) در تاریخ هیچ شخصیتی با بهمن مطابقت ندارد و اعمالی که به او نسبت داده می شود، مانند آزاد سازی یهودیان از اسارت بابل، اعمالی است که به کوروش نسبت داده شده است. (دایره المعارف ایرانیکا، ذیل واژه بهمن).

اشکال مختلف نام کوروش و نسب های متفاوت او و همچنین یکسان انگاشته شدن وی با شخصیت هایی همچون بهمن بیانگر تلاش ساسانیان در ساختن تاریخی نوین است. ساسانیان از تبار هخامنشیان نبودند و چون قصد مشروع جلوه دادن خود را داشتند، در چندین سال ابتدایی سلطنت خود را به هخامنشیان منسوب کردند و در سال های پایانی به شاهان کیانی که برآمده از تاریخ سازی آنان بود.

نتیجه این عملِ ساسانیان اغتشاش در روایت های موجود از پادشاهان بزرگ هخامنشی از جمله کوروش است. ساسانیان بخاطر رواداری دینیِ کوروش نام او را از تاریخ زودودند و قدرت و اهمیت او را به شاهان متعصب اسطوره ای مانند گشتاسب و بهمن افاضه کردند. آنها با خلق خدای ها نامه سلسله ی پادشاهی ای برساختند که در آن اولویت با شاهان دین مدار بود و با این کار هویت دینی تازه ای به کوروش که فاتح سرزمین ها و قلب ها بود، دادند.

منبع: اطلاعات انلاین