پدیده ویژه خواری به آموزش و پرورش رسید
پدیده ویژه خواری به آموزش و پرورش رسید

گودرز گودرزی در یادداشتی در ضمیمه جامعه امروز روزنامه اطلاعات نوشت:  *دوم امسال به آموزگاران اطلاع دادند که برای سازمان‌دهی و کلاس‌بندی مقطع اول و دوم دبیرستان‌ها، حضورشان در فلان ساعت از فلان روز در اداره «الزامی است».وقتی دخترم گفت که امسال هم مثل پارسال از آب درآمد زیاد تعجب نکردم و غافلگیر نشدم. حالا […]

- پدیده ویژه خواری به آموزش و پرورش رسید

گودرز گودرزی در یادداشتی در ضمیمه جامعه امروز روزنامه اطلاعات نوشت: 

*دوم امسال

به آموزگاران اطلاع دادند که برای سازمان‌دهی و کلاس‌بندی مقطع اول و دوم دبیرستان‌ها، حضورشان در فلان ساعت از فلان روز در اداره «الزامی است».
وقتی دخترم گفت که امسال هم مثل پارسال از آب درآمد زیاد تعجب نکردم و غافلگیر نشدم. حالا دیگر یاد گرفتم با این‌جور مسائل کنار بیایم. برزخ شدن چه فایده؟ حتی وقتی گفت که فلانی و فلانی در جلسه حضور نداشتند، اما در بهترین دبیرستان‌های شهر افتادند. آن‌ها «ویژه‌خوار» بودند و «از ما بهتران». آن‌ها همیشه هستند، حضور دارند و سرگرم پامال کردن حق و حقوق این و آن… انگار آن‌ها باید باشند! مسأله‌ای که غیرقابل درک نیست و به راحتی قابل فهم است. 

*اول پارسال

آموزش و پرورش، بزرگ‌ترین و گسترده‌ترین نهاد رسمی است که من همواره آن را یکی از پاک‌ترین سازمان‌های فراگیر کشور  می‌دانستم. حالا چرا از فعلِ گذشتۀ «می‌دانستم» استفاده کردم؟

آموزگارشدن یکی از آرزوهای من بود که بدان دست نیافتم و شدم حسابدار بهداشت و درمان. اکنون که فرزندانم راه پدرشان را دنبال نکرده‌اند و در عوض به آرزوی پدرِ ناکامشان با برگزیدن پیشۀ آموزگاری برای خود جامۀ عمل پوشانده‌اند، شادی شیرینی را زیر پوست خود و ته قلبم حس می‌کنم.

شنبه بود. از ادارۀ آموزش و پرورش گفتند که فارغ‌التحصیلان دختر دانشگاه فرهنگیان رشتۀ زبان و ادبیات فارسی، فلان ساعت برای سازمان‌دهی و کلاس‌بندی و مشخص شدن مدرسه‌ها حضور به‌هم رسانند. دخترم در جلسه حاضر شد و من در راهرو اداره سرگرم قدم زدن شدم. در و دیوارها و تابلو اعلانات را تماشا می‌کردم که صدای دخترخانمی را شنیدم که در راهرو پیچید و داشت با گوشی همراهش با کسی صحبت می‌کرد: «کدوم مدرسه؟ بچه‌هاش چه‌طورند؟ خوبه، مرسی! ان‌شاءالله از خجالتتون دربیام! خیلی شرمنده‌ام کردید! مرسی! خیلی‌خیلی ممنون! چَشم! باز هم ممنون از لطفتون!»

اهمیت ندادم. مکالمۀ تلفنی دو نفر به من چه مربوط؟ دخترخانم گوشی را گذاشت توی کیفش و با یک ساعت تأخیر به سمت اتاق جلسه گام برداشت. با انگشت چند تلنگر به در زد و در، دهان گشود و او به جمع پیوست. بی‌خبر از آن که او «سوای جمع» بود، از ما بهتران بود. 

جلسه به پایان رسید. آموزگارانِ صفرکیلومتر یکی‌یکی از اتاق زدند بیرون. دخترم دمغ بود. چرا؟ گفت: به من کلاس نرسید! با تعجب گفتم: فقط تو تنها؟ گفت: به همه کلاس تعلق گرفت، از ۱۲ تا ۲۴ ساعت در هفته. پرسیدم: حتی آن‌ها که معدلشان از تو پایین‌تر بود؟ سرش را تکان داد و گفت: آن‌ها پدر و مادرشان فرهنگی‌اند و امتیازشان بالا رفت و بقیه هم تأهل و داشتن بچه، امتیازشان را بالا برد.

هم آن روز با مسئول جلسه و هم روز دیگر با سرپرست اداره، موضوع آن دخترخانم را درمیان گذاشتم با این پرسش: چرا دختر من با معدل کتبی ۱۶/۱۹ باید دستش خالی بماند از این کلاس‌بندی‌ها؟ پس این همه داد و هوار می‌کشند که با بحران کمبود معلم روبه‌رو هستیم، الکی است؟ گناه دختر من این است که پدرش یا مادرش فرهنگی نیستند؟ فارغ‌التحصیلی با این معدل بهتر می‌تواند آموزگاری کند یا کسی با معدل بسیار پایین‌تر از او صرفا به خاطر فرهنگی بودن پدر و مادرش؟ یا مانند آن دخترخانمِ گوشی‌به‌دستِ مرسی‌گویِ ویژه‌خوارِ «ان‌شاءالله از خجالتتون دربیام»؟!

پاسخم را این چنین دادند که: دختر شما نیروی رسمی آموزش و پرورش است. باید کمی صبر کند تا ببینیم در روزهای آینده چه اتفاق‌هایی می‌افتد. اگر اتفاقی نیفتاد (جابه‌جایی آموزگاران) درس‌های غیرتخصصی به او خواهیم داد!

داستان آن دخترخانم که تنها برای ایز گُم ‌کردن، چند دقیقه در جلسه حضور به هم رسانید، داشت حسابی آزارم می‌داد اما از دست چه کسی کاری ساخته است؟ تصویر عموی شهیدِ دخترم که آموزگار بود، در کنار تصویرهای آموزگاران شهیدِ شهرستان در اتاق مدیر، مانند آب سردی بود روی آتش سینه‌ام. آیا آن‌ها می‌دانستند؟ چند روز بعد از من خواستند که دخترخانم را «لو» بدهم، از من ساخته نبود. من اگر اهل لو دادن و این قبیل کارها بودم، ۳۰ سال آزگار می‌توانستم با یکی دو چشمه، بارم را در اداره ببندم و به لفت و لیسی برسم. آن‌ها گمان کردند دارم افسانه‌سرایی و خیال‌پردازی می‌کنم! 

پاسخم این بود که: از من چنین چیزی نخواهید. چه توفیری می‌کند آن دخترخانم کی بود؟ باید دست‌های پنهان و در سایه را شناسایی و افشا کرد و از کار انداخت. باید آسیب‌شناسی کرد و آسیب‌ها و آلودگی‌ها را زدود و می‌بایست جلوی دردِ گرانِ رانت و رانت‌بازی و ویژه‌خواری گرفته شود. 

فقط خواستم گوشی را به دستتان بدهم و بگویم از آموزش و پرورش که مسئولیت سنگین و خطیر فرهنگ نسل‌ها را  به دوش می‌کشد، «سلامت نفس، اخلاق‌مداری، پرهیز از انواع انحراف‌ها و فسادها، احترام به حقوق دیگران و عدالت‌محوری» انتظار می‌رود. نگذارید این انتظارِ به‌جا، به حق، خدایی و انسانی لوث گردد و از چشم بیفتد که دودش به چشم همه و حتی نسل‌های آینده خواهد رفت و جامعۀ امروزین و آیندگان را دچار زیان‌های جبران‌ناپذیر خواهد کرد

منبع: اطلاعات انلاین