چگونه از نماز لذت ببریم؟
چگونه از نماز لذت ببریم؟

نماز، نقشۀ راه و نسخۀ شفابخشی است که تا به آن عمل نشود و مورد استفاده قرار نگیرد، سود چندانی عایدمان نمی‌کند(۱) حالا فرض کنید با استفاده از نماز، هدف‌های ارزشمندی برای خود انتخاب کرده‌ایم. هرقدر هم که هدف برایمان روشن‌ باشد، اگر به سمت آن حرکت نکنیم و در این حرکت، پایدار و با […]

نماز، نقشۀ راه و نسخۀ شفابخشی است که تا به آن عمل نشود و مورد استفاده قرار نگیرد، سود چندانی عایدمان نمی‌کند(۱) حالا فرض کنید با استفاده از نماز، هدف‌های ارزشمندی برای خود انتخاب کرده‌ایم. هرقدر هم که هدف برایمان روشن‌ باشد، اگر به سمت آن حرکت نکنیم و در این حرکت، پایدار و با استقامت نباشیم، هیچ اتفاقی برایمان نمی‌افتد.

شخصی را تصور کنید که می‌خواهد به مشهد سفر کند. او مسیر رسیدن به مشهد را کاملا می‌شناسد. به پایانه شهر خود می‌رود و بلیط تهیه می‌کند. راهنمای پایانه او را هدایت می‌کند و سکو و اتوبوس را به آن مسافر نشان می‌دهد. بلندگو چندین‌ بار مسافران مشهد را به سوی سکوی مخصوص، دعوت و ساعت حرکت را گوشزد می‌کند. در آخرین لحظه‌ها رانندۀ اتوبوس هم بارها مسافران را صدا می‌زند تا کسی جا نماند. با این حال آن شخص، بلیط در دست، روی یک صندلی می‌نشیند و منتظر می‌ماند. با اینکه فاصله‌اش تا اتوبوس چند متر بیشتر نیست و فقط کافی است چند قدم بردارد و سوار شود اما به سمت اتوبوس حرکت نمی‌کند. گوش‌هایش می‌شنوند، اطلاعاتش کافی است و به اندازۀ لازم راهنمایی شده است اما مغزش فرمان حرکت را صادر نمی‌کند. انگار به کلی هدفش را فراموش کرده است. به جای اینکه سوار اتوبوس شود، حیران و مبهوت روی نیمکت نشسته و مردم را تماشا می‌کند. مغازه‌ها را برانداز می‌کند. به هرچیزی فکر می‌کند جز به چیزی که به خاطرش آنجا آمده است. این شخص با این کارها کِی به مشهد می‌رسد؟ هیچ‌وقت!

حتما می‌گویید این آدم مگر دیوانه شده که این کارها را می‌کند؟ می‌گویم هرکس به رفتار این آدم نگاه کند، همین را می‌گوید اما متأسفانه بسیاری از افراد در زندگی خود همین‌گونه هستند. اتفاقا خدا هم چنین نسبتی به بعضی‌ها می‌دهد. می‌گوید هر کس از دین و آیین ابراهیم که الگوی حرکت در صراط مستقیم است، رو برگرداند و در آن مسیر زندگی نکند، خودش را به نادانی و سبک‌مغزی زده است. مگر نمی‌بیند که حرکت در این مسیر، خوشبختی دنیا و آخرت را در پی دارد؟ «وَمَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّهِ إِبْراهیمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ ٱصْطَفَیْناهُ فِی ٱلدُّنْیا وَإِنَّهُ فِی ٱلآخِرَهِ لَمِنَ ٱلصَّالِحینَ؛ و چه کسی، جز آنکه به سبک مغزی گراید، از آیین ابراهیم روی برمی ‏تابد؟ و ما او را در این دنیا برگزیدیم و البته در آخرت (نیز) از شایستگان خواهد بود.» (سوره بقره، آیه ۱۳۰)


بیشتربخوانید


سؤال اینجاست که ما کِی شروع به کار کردن می‌کنیم؟ چطور راضی می‌شویم سختی‌های آن کار را تحمل کنیم و با تلاش زیاد آن را تا پایان ادامه دهیم؟ جواب، انگیزه است. تا انگیزۀ کافی برای انجام یک کار نداشته باشیم، آن را شروع نمی‌کنیم. در تمام مدتی هم که مشغول آن کار هستیم، باید این انگیزه وجود داشته باشد؛ زیرا هر زمان که ما انگیزه‌مان را از دست بدهیم، دست از آن کار می‌کشیم. اگر آن مسافرِ مشهد، انگیزۀ کافی و نیز شوق رسیدن به هدفش را داشته باشد، چند ساعت زودتر به پایانه می‌رود؛ هیچ چیزی جز تابلوهای راهنمایی را که به دردش می‌خورند، نمی‌بیند؛ به محض اینکه بلیط تهیه کند، به سرعت به سراغ اتوبوس می‌رود و لحظه‌شماری می‌کند تا سوار شود. در نتیجه، این شوق و انگیزه است که انسان را بی‌اختیار به سوی هدفش می‌برد. کسی که انگیزه ندارد، حرکت نمی‌کند و آنکه حرکت نمی‌کند، هیچ‌گاه به مقصد نمی‌رسد، حتی اگر نسبت به هدف و مسیرش آگاهی زیادی داشته باشد. حال سؤال بعدی این است که انگیزه چطور به وجود می‌آید؟

نماز چگونه ما را به سمت عمل می‌کشاند؟

بیایید یک مرور بر آنچه تا کنون گفته‌ام داشته باشیم. از ابتدای یادداشت ها تا اینجا به مهمترین اصل‌ها و مراحل رسیدن به موفقیت پرداختم. این که برای رسیدن به موفقیت باید تغییر کرد؛ همه می‌توانند با تغییر در خود و واکنش‌های مناسب در برابر اتفاق‌ها و پیشامدها، مسیر زندگی‌شان را عوض کنند؛ باید هدف یا هدف‌هایی انتخاب کرد و همچنین سریع‌ترین و بهترین راه برای رسیدن به هدف، تربیت ضمیر ناخودآگاه است. برای این کار سه عنصر مهم لازم است: آگاهی، تکرار و احساس، یا بهتر است بگویم تکرارِ با احساس.

گفتم اگر هدف را تعیین کرده باشیم، باید برای رسیدن به آن انگیزه و شوق داشته باشیم. نماز به ما کمک می‌کند تا هدف اصلی‌ زندگی‌مان را پیدا کنیم اما اگر همچنان این هدف در ما هیچ شوق و انگیزه‌ای ایجاد نمی‌کند، باید ایرادِ کار را پیدا کنیم. شاید مشکل ما نداشتن آگاهی کافی است. یا شاید هنوز به آنچه می‌گوییم باور نداریم و آن را جدی نمی‌گیریم اما اگر حتی کمی شوق در ما پیدا شود، راه‌هایی وجود دارد که آن را تقویت کنیم و انگیزۀ کافی را به دست بیاوریم.

اگر واقعا تبدیل شدن به کسانی که خدا به آنها نعمت‌های فراوان داده، آرزوی ما شود، به نماز که می‌ایستیم، وقتی دوباره یادشان می‌کنیم، وقتی آنها را جلوی چشممان مجسم می‌کنیم و وقتی یک لحظه فکر می‌کنیم در جای آنها قرار گرفته‌ایم، قلبمان تندتر می‌زند. تجسم می‌کنیم غرق در نعمت‌های بهشت هستیم. در دنیا به آرامش و اطمینان رسیده‌ایم. از خدا می‌خواهیم ما را در راه کسانی قرار دهد که در نظر ما جزء موفق‌ترین‌ها هستند. تجسم می‌کنیم مانند کسی شده‌ایم که آرزوی مثل او بودن را داریم. در نماز می‌دانیم که برای دقایقی غرق رحمت الهی هستیم. با این تجسم و برای رسیدن به واقعیتِ آنها، نه تنها نماز می‌خوانیم، سجده می‌کنیم و حمد و ستایش خدا را می‌گوییم، بلکه پس از نماز با انگیزه‌ای مضاعف به کار و تلاش می‌پردازیم.

وقتی این روش از نمازخواندن را یاد گرفتیم، وقتی نماز را با این هدف و عشق خواندیم و تکرار کردیم، یک حس جدید در ما ایجاد می‌شود؛ آن «شوق و اشتیاقِ» رسیدن به هدف است. شوق حرکت در مسیر موفقیت، دستیابی به آرامش و رهایی از غم و درد، رسیدن به آن الگویی که انتخاب کرده‌ایم و رسیدن به موفقیت در دنیا و بهشت در آخرت. این شوق و اشتیاق به ما هیجان و انگیزه می‌دهد. نماز به ما یادآوری می‌کند که رسیدن به همۀ آنها شدنی است.

آن زمان که وجودمان سرشار از احساس شد، درصد اثرگذاری در ضمیر ناخودآگاه بسیار بالا می‌رود و به این ترتیب، در درون ما برای رسیدن به این هدف‌ها برنامه‌ریزی می‌شود؛ به خصوص اگر جایگاه خود را بعد از رسیدن به هدف با جزئیات تجسم کرده باشیم. یعنی خود را در جای استادمان، پیشوایمان، پدرمان یا هرکسی که خیلی دوست داریم، تجسم کرده و احساس خوشِ در جای او بودن را در کامِمان چشیده باشیم.

پس از نماز، از آن فضای دلپذیر و از آن پرواز در آسمانِ رسیدن به آرزوها، پایین می‌آییم و ناگهان دوباره خودمان را میان این همه هیاهو و اضطراب در محاصره می‌بینیم ولی اگر نمازمان را هرچه بهتر بخوانیم و احساساتمان را تحریک کنیم، اثر آن بعد از نماز هم باقی می‌ماند و ما را رها نمی‌کند. ما با نماز، قدرت درون و ایمان به هدفمان را روزانه آبیاری کرده و جای پا و ریشه‌اش را در قلبمان محکم می‌کنیم. اینجاست که وقتی نمازمان تمام می‌شود، ناخودآگاه فکرمان به سمت کارهایی می‌رود که ما را به آن آرزوها نزدیک می‌کنند. می‌دانیم که برای رسیدن به آن هدف‌ها باید دست به کار شویم. نباید بگذاریم این انگیزه کمرنگ شود. هرچه زودتر باید به راه بیافتیم. معجزه‌ها هم وقتی اتفاق می‌افتند که ما در حرکت باشیم؛ نه اینکه مثل آن مسافر، گوشه‌ای بنشینیم و فقط منتظر بمانیم.

این مسئله خیلی مهم است. بیایید راجع به آن بیشتر صحبت کنیم. شوق، هنگامی ایجاد می‌شود که یک یا چند هدف داشته باشیم؛ به آن هدف و جزئیات رسیدن به آن خوب فکر کنیم و اطلاعات و آگاهی‌مان را افزایش دهیم؛ رسیدن به آن را در ذهنمان مجسم کنیم و همچنین این فرایند را بارها تکرار کنیم. کسی که می‌خواهد ثروتمند شود، باید بداند که چه راه‌هایی برای رسیدن به آن وجود دارد و کدام‌ها مناسب توانایی و علاقۀ او هستند. بعد نوبت آن است که بارها برای خود مجسم کند که به هدفش رسیده است. مثلا خودش را در یک ویلای مجلل با همۀ امکانات ببیند، یا سوار بر یک خودروی مدل بالا یا در حال مسافرت به هرجا که دوست دارد. این کار در او شوق و اشتیاق به وجود می‌آورد و برای دست به کار شدن تشویقش می‌کند. نماز هم همۀ این مراحل را دارد؛ در انتخاب هدف به ما کمک می‌کند. به ما آگاهی می‌دهد. ما را وادار به تجسم می‌کند و این مراحل بارها در نماز تکرار می‌شوند.

تکرار نماز مانند تکرار وعده‌های غذایی است. درست است که با غذا خوردن انرژی بدنمان تأمین می‌شود ولی با گذشت چند ساعت این انرژی مصرف می‌شود و بدن دوباره نیاز به غذای جدید دارد. ما با نماز می‌توانیم جهت و رویکردمان را در زندگی درست کنیم و برای رسیدن به هدف‌هایمان، انگیزۀ کافی به دست بیاوریم اما این انگیزه پس از مدتی کمرنگ می‌شود و لازم است برای تجدید قوای درونی و ضمیر ناخودآگاه و خودآگاهمان، دوباره نماز بخوانیم. باید در روز چند وعده نماز داشته باشیم تا انگیزه‌مان همیشه بالا بماند.

همه می‌دانیم که رسیدن به چنین نمازی ساده نیست اما آیا ارزشش را ندارد؟ اگر تا به حال چنین نمازی نداشته‌ایم، آیا بهتر است دیگر به کلی آن را ترک کنیم و نسبت به آن بی‌تفاوت باشیم یا برای رسیدن به آن همۀ تلاشمان را به کار ببریم؟ فکر کنید برای استفاده از همین یادداشت ها یا هر نوشته و کتاب دیگری، چه کارهایی تاکنون انجام داده‌اید؟ باید سال‌ها زحمت بکشید تا باسواد شوید. باید برای خرید کتاب پول خرج کنید. باید به فروشگاه بروید و کتاب مورد نظرتان را پیدا کنید. باید وقت بگذارید و آن کتاب را بخوانید. تازه بعد از همۀ این مراحل، هنوز کارتان تمام نشده است. کار شما وقتی تمام می‌شود که مطالب سودمند و نکات مفید کتاب را در زندگی‌تان به کار بندید وگرنه هر کاری که تا به حال انجام داده‌اید، بدون نتیجه می‌ماند.

برای دیدن تأثیر نماز هم باید زحمت بکشیم تا به مرحله‌ای برسیم که یک نماز خوب و مفید بخوانیم. اگر تاکنون از نماز لذت نبرده‌اید، راه حلش بی‌تفاوتی یا پذیرفتن شکست نیست. باید به حدّی تلاش کنید تا این ابزارِ رسیدن به موفقیت را به دست بیاورید. این ابزار منحصر به فرد، شما را به موفقیت می‌رساند. پس آن را از دست ندهید، حتی یک رکعتش را. باید دربارۀ نماز و مسائل مربوط به آن بیشتر مطالعه کنیم. با دوستان بهتری همنشین شویم. هرچه می‌توانیم تمرین کنیم. تمرکزمان را بالا ببریم. از دیگران کمک بخواهیم. در این راه استقامت داشته باشیم. از تلاش خسته نشویم. خلاصه هر کاری از دستمان برمی‌آید، انجام دهیم و بهای آنچه را می‌خواهیم به آن برسیم بپردازیم ولی باز هم کافی نیست. در واقع این تازه شروع کار است. چون باید با رفتارمان پس از نماز، اثر آن را در زندگی‌مان آشکار کنیم.

درست است که این کار قطعا یک شَبه اتفاق نمی‌افتد ولی همین که شروع کنیم، تغییر را حس می‌کنیم. مایل شدن به سمت راه راست را حس می‌کنیم و احساسی شدن در نماز را تجربه می‌کنیم. فقط نباید آن را رها کنیم. باید دائم به نقش پررنگ آن در رسیدن به یک زندگی موفق فکر کنیم.

خانم داک‌وُرث روانشناسی است که تحقیقات گسترده‌ای در زمینۀ مهمترین رمز موفقیت انجام داده است. او که در ابتدا یک معلم ریاضی سال هفتم در آمریکا بود، متوجه شد موفق‌ترین شاگردانش لزوما باهوش‌ترین آنها نیستند. همین مسئله دلیل شروع تحقیقات او بر روی هزاران نمونه شد. او در نهایت به این نتیجه رسید که «استقامت، به اضافۀ شوق رسیدن به هدف» مهمترین رمز موفقیت است. او می‌گوید «زندگی، یک ماراتن است، نه یک مسابقۀ دوی سرعت. انسان باید در زندگی، هرساعت، هر روز، هرماه و هرسال رو به سوی هدفش و با عشقِ رسیدن به آن حرکت کند».

نظریۀ او دربارۀ موفقیت، بسیار مورد پذیرش قرار گرفته و بر اساس آن، روش هایی برای پیشرفت طولانی‌مدتِ دانش‌آموزان ارائه شده است. به گفتۀ او، ما به عنوان والدین و معلم باید تلاش کنیم تا دانش‌آموزان با «اشتیاق» و «پایداری» درس بخوانند. زیرا در این صورت است که موفقیتشان حتمی خواهد بود. 

با در نظر گرفتن این مطالب به مفهوم آیۀ زیر دقت کنید إنَّ ٱلَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ ٱلْمَلَائِکَهُ ألَّا تَخَافُوا وَلَاتَحْزَنَوا وَأبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ ٱلَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ؛ کسانی که گفتند «پروردگار ما خداست»، سپس ایستادگی کردند، فرشتگان بر آنان فرود می‌آیند و می‌گویند «هان، بیم مدارید و غمگین نباشید و شاد باشید به همان بهشتی که به شما وعده داده شده بود.(سوره فصّلت، آیه ۳۰)

سوره فصلت، آیه ۳۰

 سوره فصلت، آیه ۳۰

این آیه، رمز موفقیت در دنیا و آخرت را ایمان به اضافۀ اشتیاق و استقامت معرفی می‌کند. اشتیاق و احساسِ درونی، همراه با آگاهی و استقامت در مسیر رسیدن. کسانی که، هم در گفتار و انتخاب هدفشان درست عمل کرده‌اند و هم در راه رسیدن به آن استقامت نشان می‌دهند، در همین دنیا به جایی می‌رسند که از هیچ مانعی نمی‌ترسند و از هیچ شکستی غمگین و ناامید نمی‌شوند. اینان بهترین زندگی را در سایۀ آرامش و اطمینان قلبی دارند. این افراد چون در مسیر موفقیت گام برمی‌دارند، راضی و شاد هستند و البته در آخرت هم در بهشت جاودان خواهند بود. اساسا خداوند، جهان را این گونه آفریده و قوانین عالم به گونه‌ای است «آنان که مؤمنانه در راه راست حرکت می کنند و در این مسیر استقامت می‌کنند بدون شک به نتیجه می‌رسند.»

نماز، ایمان شما را روزانه چند بار نو می‌کند و اشتیاق شما را برای رسیدن به هدف‌ها سوزان نگه می‌دارد. به شما انگیزۀ حرکت می‌دهد و با آگاهیِ الهام‌بخشش، قلبی سرشار از عشق به رسیدن و مشتاقِ حرکت در مسیر مستقیمِ موفقیت را به شما هدیه می‌دهد. این همان چیزی است که ما برای موفقیت در دنیا و آخرت به آن نیاز داریم.

یکی از دوستانم در دورۀ کارشناسی، شیفتۀ ادامۀ تحصیل در دانشگاه‌های معروف دنیا شده بود. روز و شب به این فکر می‌کرد که روزی در آنجا درس بخواند و دکتری بگیرد. چنان محو در این آرزو شده بود که صبح و شب با این رؤیا بیدار می‌شد و می‌خوابید. در بین روز، هروقت یکی از دوستان را می‌دید، دربارۀ همین موضوع با او حرف می‌زد. دیگر همه می‌دانستند که با او فقط باید در همین رابطه صحبت کنند. او پسر فقیری بود و زبان انگلیسی هم بلد نبود. می‌دانست برای رفتن به دانشگاه‌های خارجی، زبان قوی و جیب پُرپول لازم است. آن قدر این رؤیا برایش مهم بود که همزمان با واحدهای دانشگاه، در کلاس‌های فشردۀ زبان شرکت می‌کرد. در کنار درسش در یک مغازۀ موبایل‌فروشی کار می‌کرد و شب‌ها پروژه‌های برنامه‌نویسیِ کامپیوتر می‌گرفت و در خانه روی آنها کار می‌کرد.

همین باعث شده بود که شب‌ها بیش از چهار ساعت نخوابد و چُرت‌ زدن های سر کلاسش شده بود مضحکۀ بچه‌ها و گاهی هم اساتید. در سال‌های اول دانشگاه که هنوز این مسئله ذهنش را زیاد درگیر نکرده بود، حواسش به بعضی حاشیه ها پرت می شد و کمی سر و گوشش می‌جنبید اما در سال‌های بعد انگار چیزی به جز رفتن به آن دانشگاه‌ها را نمی‌دید. با کمال تعجب دیدم این پسر فقیر که شب و روزش به یاد رؤیایش می‌گذشت، بالاخره در یکی از بهترین دانشگاه‌های آمریکا مشغول ادامۀ تحصیل شد و با درجۀ دکتری، فارغ التحصیل و در همان جا استاد دانشگاه شد.

شیفتگی و اشتیاق سوزان، انسان را بر روی هدف متمرکز می‌کند؛ خواه این هدف خوب باشد، خواه بد. حرف من در مورد دوستم برای تأیید او نیست، بلکه فقط می‌خواهم بگویم که اگر هدفتان را درست انتخاب کرده باشید، اشتیاق، رمز رسیدن به آن هدف است. نماز با انسان کاری می‌کند که شما صبح که از خواب برمی‌خیزید، به یاد فلاح و رستگاری و حرکت در مسیر درست برخیزید و شب با همین رؤیا به خواب بروید. در میان روز از همۀ شلوغی‌هایش بِبُرید تا با خدا خلوت کنید، دربارۀ همین موضوع با او صحبت کنید و از او کمک بخواهید. اگر این کار را انجام دهید، شما هم مثل آن دوست من، چون شوق رسیدن دارید، حتما به هدفتان می‌رسید.

شاید شما هم با من هم‌عقیده باشید که یکی از موفق‌ترین انسان‌ها در طول تاریخ، پیامبر اکرم(ص) بوده است. اگر مروری بر زندگی ایشان داشته باشیم، می‌بینیم زندگی ایشان پر از اشتیاق سوزان برای هدایت مردم و اجرا و ابلاغ دستورات خدا بوده است. خداوند پیامبر را قبل از رسالت، از طریق ساعت‌ها تفکر و تنهایی در غار حرا به آگاهی ‌رساند. این آگاهی سرآغاز عشق و شیفتگی ایشان به حق شد. او آماده شد تا آنچه را در درونش یافته بود و به آن باور داشت، با مردم به اشتراک بگذارد. انگار سینه‌اش داشت می‌ترکید. این در حالی بود که مردمِ گمراه و زیانکارِ اطرافش، سرمایۀ عمر و زندگی‌شان را بیهوده هدر می‌دادند و نمی‌دانستند کجا باید بروند اما هنوز زود بود. باید صبر می‌کرد تا این اشتیاق غلیان یابد.

در عوض خداوند به ایشان دستور داد تا صبح و شام نماز بخواند و با یاد و ذکر او خود را آماده‌تر کند. انگار این اتفاق باید با نیروی بیشتری اتفاق می‌افتاد. اندک اندک پرده‌ها کنار رفت. دشمنان قصد او را فهمیدند. سختی‌ها آغاز شد و پیامبر اعظم با حرارتِ این سختی‌ها، آتشِ درونش را شعله‌ورتر و انرژی‌های درونی‌اش را بیشتر کرد. وقتی در مدینه فضا مهیا شد، مانند باد بهاری وزید و شکوفه‌هایی که بی‌صبرانه منتظر سرود آزادی بودند، از شاخه‌های خشک چوبی بیرون آمدند و باغی پر از گل امید و ایمان را ساختند. اشتیاقش آن قدر زیاد بود که خطاب رسید «گویا می‌خواهی از غصۀ اینکه آنها ایمان نمی‌آورند، خودت را بکشی! لازم نیست تا این حد خودت را به زحمت و مشقت بیندازی».

این اشتیاق بی‌نظیرِ پیامبر اکرم برای رسیدن به هدف، کار خودش را کرد. دعوتش بعد از ۱۴۰۰ سال هنوز زنده است و انسان‌ها تحت تأثیر قدرت نیروی درونی و شوق پرشورش هستند. این حاصل آگاهی، جهت‌گیری درست به سوی هدف، مراقبت از این جهت‌گیری از طریق ذکر و نماز، تقویت قدرت درونی، و جلوگیری از کاهش اشتیاق به دلیل شکست‌ها، وسوسه‌ها و سرخوردگی‌ها بوده است. تمام این‌ها در تاریخِ زندگی پیامبر اکرم به روشنی دیده می‌شود و در موفقیت حیرت‌انگیز ایشان تأثیر مستقیم داشته است.

اگر اشتیاق پیامبر اکرم باعث چنین حرکت عظیمی برای تغییر عالم می‌شود، اشتیاق من می‌تواند حداقل باعث حرکت درست خودم باشد. اگر آگاه هستید و هدف و مأموریت خود را یافته‌اید، اکنون وقت آن است که صبح و شام، وقت و بی‌وقت به خود یادآوری کنید که کجا می‌خواهید بروید؟ هدفتان چیست؟ و چرا می‌خواهید به آن هدف برسید؟ اینها را از طریق نماز برای خودتان تکرار کنید تا اشتیاقتان شعله‌ور شود. نماز آن را برایتان زنده نگه می‌دارد، تقویت می‌کند و کاری می‌کند تا انتهای عمر از گرمای آن بهره بگیرید. نمازی نجات‌بخش است که هر بار اشتیاق حرکت در راه راستِ موفقیت را در ما زنده کند و ما را به یاد آنها که رسیده‌اند بیندازد. داغ دلمان را از اینکه این قدر عقب هستیم، زنده کند و از ترس اینکه مانند گمراهان و غضب‌شدگان به خسران و زیانِ سنگینی دچار شویم، به خود بیاورد.

منبع: روزنامه جام جم

+