نقش‌آفرینی‌های هنری کیسینجر، در جنایت علیه بشریت و توطئه علیه ایرانیان
نقش‌آفرینی‌های هنری کیسینجر، در جنایت علیه بشریت و توطئه علیه ایرانیان

در نهم آذرماه سال جاری، خبر مرگ «هنری کیسینجر» موجب شد تا بار دیگر نام او در صدر اخبار رسانه‌های جهان قرار گیرد. سیاستمداری باهوش، اما به غایت جنایتکار! مردی که او را نماد واقع‌گرایی در دنیای سیاست می‌شمردند و البته که نقش آفرینی‌های او در سیاست خارجی ایالات متحده امریکا در طول نزدیک به […]

- نقش‌آفرینی‌های هنری کیسینجر، در جنایت علیه بشریت و توطئه علیه ایرانیان

در نهم آذرماه سال جاری، خبر مرگ «هنری کیسینجر» موجب شد تا بار دیگر نام او در صدر اخبار رسانه‌های جهان قرار گیرد. سیاستمداری باهوش، اما به غایت جنایتکار! مردی که او را نماد واقع‌گرایی در دنیای سیاست می‌شمردند و البته که نقش آفرینی‌های او در سیاست خارجی ایالات متحده امریکا در طول نزدیک به ۷۰ سال، تبعات منفی و خسارت باری را برای کشور‌های زیادی در جهان به دنبال داشت.

تا جایی که حتی برخی از شخصیت‌های سیاسی و رسانه‌های داخلی امریکا هم به او «جنایتکار جنگی» لقب داده بودند. آثار جنایات این پیر سیاستمدار طی دهه‌ها نه تنها در کامبوج، ویتنام، شیلی و به ویژه غرب آسیا که حتی بر تاریخ معاصر ایران هم مشهود است. در مقال پی آمده نگاهی داشته‌ایم به عملکرد و نقش‌آفرینی کیسینجر در سیاست خارجی امریکا علیه مردم ایران و بشریت. امید آنکه تاریخ‌پژوهان معاصر و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید. 

 هنری کیسینجر که بود؟ 

هنری کیسینجر در ۲۷ می‌۱۹۲۳. م (۵ خرداد ۱۳۰۲. ش)، در شهر فورت آلمان و در یک خانواده یهودی به دنیا آمد. خانواده او در دوره حکومت نازی‌ها بر آلمان به ایالات متحده امریکا مهاجرت کردند. وی بعد از دریافت تابعیت کشور امریکا در سال ۱۹۴۳. م (۱۳۲۲. ش) و در حالی‌که دانشجوی رشته حسابداری بود، وارد ارتش این کشور شد و در جنگ جهانی دوم حضور پیدا کرد. او در طول خدمتش در ارتش، به سیستم ضد اطلاعات امریکا (سیا) نزدیک شد. فعالیت در بخش ضداطلاعات موجب شد تا بعد از اتمام جنگ جهانی دوم، تحصیل در رشته روابط بین‌الملل در دانشگاه هاروارد را آغاز کند. هنری کیسینجر پس از دریافت مدرک دکترای خود در سال ۱۹۵۴. م، تدریس در رشته علوم سیاسی و روابط بین‌الملل در دانشگاه هاروارد را شروع کرد و در همان حال هم طی سال‌های ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۹، مدیر برنامه‌های مطالعات دفاعی وزارت امورخارجه امریکا شد. هنری کیسینجر طی این سال‌ها در تعیین سیاست خارجی دولت‌های مختلفی نظیر دوایت دی. آیزنهاور و جان اف. کندی نقش داشت. همین فعالیت‌های او باعث شهرتش در میان سیاستمداران امریکایی شد. هنری کیسینجر در سال ۱۹۶۸، دستیار نیکسون در امنیت ملی امریکا شد و از سال ۱۹۷۳، به سِمت وزارت خارجه دولت امریکا رسید. او تغییرات ویژه‌ای را در سیاست خارجی امریکا به‌خصوص در روابط امریکا میان چین و اتحاد جماهیر شوروی ایجاد کرد که سبب امضای تفاهمنامه‌هایی با این دو کشور شد. هنری کیسینجر پس از استعفای نیکسون، همچنان در سمت خود باقی ماند و هدایت دستگاه وزارت خارجه جرالد فورد را بر عهده داشت. او در سال ۱۹۷۷ از جایگاه خود کناره‌گیری کرد، اما یک بار دیگر با پیروزی رونالد ریگان به سیاست برگشت و رئیس کمیسیون امنیت ملی امریکا شد. (۱) 

 بمب‌هایی برای صلح!

با پررنگ‌تر شدن نقش هنری کیسینجر در ساحت سیاست خارجی ایالات متحده امریکا، کم کم رویکرد «سیاست واقع‌گرایانه» او طرفداران جدی در این کشور پیدا کرد. دلیل این موضوع، اما چندان پیچیده نبود! زیرا با بروز نشانه‌های شکست امریکا در دو کشور ویتنام و کامبوج، سیاستمداران امریکایی به فکر تغییر روش خود برای غلبه بر مبارزان ویتنامی افتادند؛ تغییری که نظریات کیسینجر بر آن تأثیر زیادی داشت. 

در واقع هنری کیسینجر در ابتدای حمله امریکا به ویتنام از طرفداران تندروی جنگ بود، اما با مشاهده مقاومت مبارزان ویتنامی و البته کامبوجی در کشور همسایه ویتنام و کشته شدن سربازان امریکایی در این کشور‌ها «واقع‌گرایی معطوف به حفظ منافع» خود را بروز داد! سیاستی که بر مبنای آن علاوه بر انجام مذاکرات با رهبران اتحادیه جماهیر شوروی و رهبران کشور چین و دادن امتیازاتی به آن‌ها در صحنه بین‌الملل، به سیاست حمایت نکردن شوروی و چین از مبارزان ویتنامی و کامبوجی منجر شد. علاوه بر اینکه زمینه برای بمباران وحشیانه علیه مرم کامبوج و ویتنام از سوی ارتش امریکا فراهم شد. بمب‌هایی قوی و در مواردی شیمیایی که قرار بود صلح را اصطلاحاً برای جهان، اما در اصل برای تأمین منافع امریکا به ارمغان بیاورد. بمباران‌های این دو کشور بنا بر آمار رسانه‌های امریکایی، به کشته و مجروح شدن صد‌ها هزار غیرنظامی در این دو کشور منجر شد و به خاطر استفاده امریکا از بمب‌های شیمیایی، رسماً به نسل کشی مردمان این دو کشور انجامید! اتفاق دردناکی که کیسینجر، هیچ‌گاه به خاطر آن نه ابراز پشیمانی کرد و نه عذرخواهی! این همه، اما تمامی جنایات غیرقابل انکار کیسینجر در صحنه بین‌الملل نبود، بلکه نقش آفرینی او در سرنگونی دولت قانونی سالوادور آلنده در شیلی و حمایت تمام قد او از دیکتاتور شیلی یعنی پینوشه، نقطه سیاه دیگری در کارنامه سیاسی نامبرده است. حمایتی که به کشتار هزاران شیلیایی ضدامپریالیست و مخالف پینوشه منجر شد. گرچه طنز ماجرا اینجاست که وی برای نقش آفرینی در انجام مذاکرات صلح در ویتنام (توافقنامه پاریس)، بعد از وقوع آن همه جنایت و بهبود روابط واشینگتن با اتحاد جماهیر شوروی و چین در سال ۱۹۷۳. م (۱۳۵۲. ش)، جایزه صلح نوبل را دریافت کرد! جایزه‌ای که به دنبال استعفای اعتراض‌آمیز دو عضو کمیته صلح نوبل جنجال به پا کرد و موجد حواشی فراوانی شد. (۲) 

 نفت، سلاح و پهلوی دوم 

از دیگر نقاط تیره کارنامه سیاسی کیسینجر، روابط صمیمی او با محمدرضا پهلوی و حمایت‌های او از حکومت دیکتاتوری وی در ایران در راستای پیشبرد اهداف امریکاست. این روابط صمیمانه به ویژه بعد از جنگ‌های اعراب و اسرائیل و نزدیکی پهلوی دوم به رژیم غاصب صهیونیستی پررنگ‌تر شده بود. در واقع از صبحگاه ۱۳ می‌۱۹۷۲. م (۲۳ اردیبهشت ۱۳۵۱. ش) که شاه در کاخ سعدآباد تهران با رئیس‌جمهور امریکا ریچارد نیکسون و مشاور امنیت ملی او یعنی هنری کیسینجر دیدار کرد، این روابط وارد مرحله جدیدی شد. نیکسون با مذاکراتی که کیسینجر با شاه انجام داد با برداشتن تمام موانع و محدودیت‌های فروش سلاح به ایران به وی اجازه داد تا نقش رهبری منطقه – که آرزوی همیشگی او بود- را به دست آورد. سال‌ها بعد کیسینجر از سوی مطبوعات امریکایی متهم شد که با پهلوی دوم همدست شده تا با افزایش قیمت نفت در دهه ۱۹۷۰ میلادی، ایران بتواند سلاح‌های بیشتری از ایالات متحده خریداری کند تا در قالب دکترین نیکسون به پلیس خلیج فارس تبدیل شود. (۳) به هرحال پس از آن سفر و عقد قرارداد‌های نظامی میان ایران و امریکا برای خرید سلاح و آمدن مستشاران نظامی امریکایی به کشورمان، سلطه امریکا بر ارتش ایران کامل شد. این اتفاق البته در اسناد لانه جاسوسی امریکا نیز بازتاب فراوانی دارد. به طورمثال ال. دوگاس هک در سندی به شماره ۱۰، در تاریخ ۲۶ جولای ۱۹۷۲. م (۴ مرداد ۱۳۵۱. ش) در گزارشی به وزارت خارجه امریکا می‌نویسد: «از سوی دکتر کیسینجر یادداشتی داریم که آن را خیلی رضایتبخش تلقی می‌کنیم. این یادداشت در مورد عملکرد اشخاص در پیگیری گفتار ریاست جمهور و شاه، دستورات لازم را می‌دهد (نسخه پیوست است). بر اساس این یادداشت به زودی چندین تلگراف اجرایی را که حاوی چگونگی به اجرا گذاشتن تصمیمات ریاست جمهوری است، برایت خواهیم فرستاد. پاسخ پرسش شما را درباره پرسنل نظامی، پیشاپیش پست کرده‌ام. مطمئناً پیش از این نامه، آن را دریافت خواهی کرد، اما آنچه در آن نامه مهم است، عبارت از پشتیبانی کامل از اظهارات سفیر به هویداست، به این ترتیب که ما به هیچ وجه قصد دخالت در موضوع اجرایی نداریم، اما تا حد امکان پاسخگوی تقاضا برای تربیت پرسنل خواهیم بود. پیغام بعدی احتمالاً با هیئت‌های دستورالعمل دهنده درباره ۱۴ F و ۱۵ F سر و کار خواهد داشت که در صورت نیاز می‌توان تا ماه اکتبر به ایران فرستاد.» (۴)

جالب است که قبل از انجام این سفر، رهبران اتحادیه جماهیر شوروی نسبت به آن شدیداً حساس شده بودند، زیرا گرچه مذاکرات کیسینجر در قضیه ویتنام موجب بهبود روابط امریکا و شوروی شده بود، اما همچنان جنگ سرد میان این دو ابرقدرت ادامه داشت. برای همین امریکایی‌ها مجبور شدند تا با ریاکاری و فریب به آن‌ها اطمینان دهند که در سفر کیسینجر به ایران قرار نیست خطری متوجه منافع شوروی در منطقه شود. چنانچه در سند شماره ۲۷ که در تاریخ ۱۲ ژوئیه ۱۹۷۶. م (۲۱ تیر ۱۳۵۵. ش) تدوین شده، مأمور سیاسی سفارت درباره علت سفر هنری کیسینجر می‌نویسد: «کازانکین [از مسئولان شوروی سابق]مدت چند دقیقه مرا سؤال پیچ کرد و پرسید که اگر کیسینجر به ایران بیاید برای چه منظوری می‌آید؟ من در پاسخ گفتم او اگر به ایران بیاید این یک دیدار ساده برای نشان دادن حسن نیت خواهد بود، زیرا ما مسائل عمده‌ای در مناسبات ایران و امریکا نداریم.» (۵)

 حمایت از دشمن ایران و دوست امریکا

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و در دوره آوارگی محمدرضا پهلوی، ظاهراً کیسینجر بر عهد دوستی خود با شاه وفادار ماند. او با وجود مخالفت فراوان دموکرات‌ها با پذیرش پهلوی دوم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی از شاه آواره شده ایران حمایت می‌کرد. وی بی‌وقفه و خستگی ناپذیر، آشکار و پنهان به کارتر فشار می‌آورد تا شاه را در ایالات متحده امریکا بپذیرد. نامبرده حتی در یک سخنرانی در دانشکده مدیریت هاروارد در نیویورک اعلام کرده بود: «با مردی که ۳۷ سال دوست ایالات متحده بوده است، نباید مانند یک هلندی سرگردان که هیچ پناهی ندارد، برخورد کرد.» (۶)

کارتر، اما نگران بود که پذیرفتن شاه، منجر به انتقام‌جویی ایران شود. به همین دلیل شاه مجبور شد بعد از مدتی امریکا را ترک کند. در واقع، اما کیسینجر به دلیل دیگری غیر از وفای به عهد در دوستی، معتقد به حمایت از شاه ایران بود. او در واقع می‌خواست به رؤسای کشور‌های همپیمان امریکا پیغام دهد که ما حامی شما هستیم و شما را در شرایط حساس تنها نمی‌گذاریم. با این همه پس از فتح لانه جاسوسی و ضربه محکمی که امریکایی‌ها از مردم مسلمان ایران خوردند، سران ایالات متحده امریکا ابتدا گزینه کودتا و سپس گزینه حمایت از حمله نظامی ارتش بعث صدام به ایران را در دستور کار قرار دادند. صدالبته که در این مرحله نیز کیسینجر نقش آفرینی بسیار مهمی داشت، به طوری که در دی ماه ۱۳۵۹. ش، یعنی بعد از گذشت چند ماه از شروع حمله صدام به ایران و پس از روی کار آمدن ریگان رئیس‌جمهور امریکا خبرگزاری‌ها خبر ورود «هنری کیسینجر» نظریه‌پرداز سیاست خارجی امریکا در زمان کارتر را به منطقه غرب آسیا رسانه‌ای کردند. وی سفر منطقه‌ای خود را ابتدا از عربستان سعودی آغاز کرد، اما در مدتی که در عربستان بود، هیچ خبری از دیدار وی با مقامات عربستانی یا تحرکات سیاسی وی منتشر نشد! یک روز بعد، خبرگزاری‌ها خبر ورود «کیسینجر» به مقسط را مخابره کردند! اینکه کیسینجر برای چه هدفی به عربستان رفته و چرا مشروح دیدار‌های وی در عربستان منتشر نشده بود، از سوی رسانه‌های غربی اعلام نمی‌شد. چند روز بعد، اما خبر ورود او به بغداد منتشر شد. سفری که در شرایط جنگی میان ایران و عراق بسیار مهم بود، زیرا بعد از گذشت چهار ماه از شروع جنگ، برای بسیاری از سیاستمداران جهان غرب مشخص شده بود که احتمال سقوط صدام حسین وجود دارد و این خود مهم‌ترین تهدید برای منافع امریکا در منطقه محسوب می‌شد. به این ترتیب کیسینجر میزان حداقل و حداکثر حمایت از عراق را برای دستگاه سیاست خارجی امریکا مشخص کرد. به این شکل که قرار شد کمک به عراق تا جایی صورت گیرد که صدام حسین سقوط نکند. این استراتژی ابزار مناسبی به ریگان داد تا کار خود را آغاز کند. هنری کیسینجر بعد‌ها در مصاحبه‌ای در تبیین سیاست امریکا در این زمینه گفته بود: «نفع نهایی امریکا این است که هر دو طرف شکست بخورند!…» این مهم‌ترین دستاورد استراتژیک امریکا در برخورد با طرفین مناقشه بود. ضمن اینکه معیار و محدوده و میزان نزدیکی به هر دو طرف را نیز این دکترین تعیین می‌کرد. یعنی آنقدر باید به یکی از طرفین یاری رساند که طرف دیگر از رمق بیفتد! اما قطعاً این همه ماجرا نبود، زیرا بعد از فتح خرمشهر و بازپس‌گیری بخشی از مناطق اشغال شده به دست رزمندگان اسلام، سیاست حمایت تسلیحاتی و اطلاعاتی امریکا از صدام به شدت افزایش پیدا کرد، تا جایی که در سال قبل از پذیرش قطعنامه ۵۹۸، امریکا رسماً مجبور شد برای مهار قدرت ایران در خلیج فارس، وارد جنگ مستقیم با رزمندگان اسلام شود! جنگی تحت عنوان جنگ نفتکش‌ها و البته زدن هواپیمای مسافربری جمهوری اسلامی و قتل عام مردم بی‌گناه از سوی ناو امریکایی وینسنس؛ جنایتی که در قاب تاریخ ماند. (۷) 

 کیسینجر و حمایت همه جانبه از اسرائیل 

واقعیت غیر قابل انکار این است که هنری کیسینجر، یک یهودی با افکار بسیار تند و غلیظ صهیونیستی بود. این مطلب را خودش بار‌ها و بار‌ها در مصاحبه‌هایش مورد تأکید قرار داده است. به ویژه در ماجرای جنگ‌های اعراب و اسرائیل، نقش آفرینی‌های او برای نجات رژیم غاصب صهیونیستی بر اهالی سیاست آشکار است. وی درباره این موضوع در مصاحبه‌ای که در کتاب «کیسینجر در برابر کیسینجر» منتشر شده است می‌گوید: «ما توانستیم در طول جنگ اکتبر ۱۹۷۳. م، خود را به عنوان میانجی بین طرف‌های عربی و اسرائیل مطرح کنیم و هرگز کوچک‌ترین شک و تردیدی در مورد اینکه اجازه شکست نظامی اسرائیل را نمی‌دهیم، باقی نگذاشتیم. اما به وضوح اعلام کردیم که محض پایان جنگ، در ایجاد یک ابتکار دیپلماتیک برای رسیدن به راه‌حل پیشرو خواهیم بود.» 

و البته در جای دیگری از این کتاب با صراحت می‌گوید: «منصفانه است بگوییم که شکست نظامی اسرائیل توسط سلاح‌های شوروی یا سلاح‌های هرکس دیگر را تحمل نخواهیم کرد، بنابراین ما شرایطی را ایجاد خواهیم کرد که در صورت تمایل به پیشرفت، باید راه‌حل دیپلماتیک پیدا شود.» (۸) و همه این‌ها یعنی فریب دادن و البته تطمیع سران کشور‌های عربی برای صلح اعراب و اسرائیل و تضییع کامل حقوق فلسطینیان. 

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و رویارویی نظام برآمده از آن با استکبار امریکا، سیاستمدار کارکشته‌ای، چون هنری کیسینجر، نخست روش‌های مختلفی را برای سقوط و نابودی نظام جمهوری اسلامی در پیش گرفت و در مرحله بعد و شکست آن سیاست‌ها، برای مهار قدرت رو به رشد ایران اسلامی اقدامات زیادی انجام داد، اما سیاست‌هایش با موفقیت همراه نمی‌شد! دقیقاً به همین دلیل هم بود که وی در مصاحبه‌های خود، مدام به سران امریکا و اروپا هشدار می‌داد: «اگر سپاه پاسداران ایران و متحدان شیعه‌اش در عراق و سوریه قلمرویی را که اینک در اشغال داعش است پس بگیرند، شکست داعش به تشکیل امپراتوری رادیکال شیعه منجر خواهد شد!» 

او به واقع اعتقاد داشت تهدید ایران برای امریکا به مراتب پیچیده‌تر از داعش است! داعشی که البته خود امریکایی‌ها برای ایجاد مانع در رشد اسلام‌گرایی در غرب و نابودی جبهه مقاومت به وجودش آورده بودند. با این همه جالب است که هنری کیسینجر آنقدر عمر کرد که از یک‌طرف نابودی گروه داعش به وسیله جبهه مقاومت را به چشم خود ببیند و از سوی دیگر در روز‌های پایان حیات، شکست اطلاعاتی و عملی دولت اسرائیل در عملیات «طوفان الاقصی» و حمایت گسترده و بی‌نظیر جهانیان از مقاومت را مشاهده کند. او در حالی جهان را ترک گفت که بیم‌هایش عملی شده بودند و این برای او احتمالاً رنج آور و ملال آفرین بوده است!

منبع: روزنامه جوان

+