دولتمردان بهائی حکومت پهلوی، در خدمت تحقق اهداف فرقه‌ای
دولتمردان بهائی حکومت پهلوی، در خدمت تحقق اهداف فرقه‌ای

تا سه دهه قبل اگر پژوهشگران فرهنگی و سیاسی از مضار فرقه بهائیت در ابعاد گوناگون می‌گفتند، این امر نزد عده‌ای سخنی بی‌محل و فاقد مناسبت به نظر می‌رسید! امروزه، اما با عیان شدن دست‌ها و دسیسه‌های این فرقه استعماری در فرآیند‌های فرهنگی و سیاسی ایران، سخن در این باره بهنگام می‌نماید. کوتاه سخن اینکه […]

- دولتمردان بهائی حکومت پهلوی، در خدمت تحقق اهداف فرقه‌ای

تا سه دهه قبل اگر پژوهشگران فرهنگی و سیاسی از مضار فرقه بهائیت در ابعاد گوناگون می‌گفتند، این امر نزد عده‌ای سخنی بی‌محل و فاقد مناسبت به نظر می‌رسید! امروزه، اما با عیان شدن دست‌ها و دسیسه‌های این فرقه استعماری در فرآیند‌های فرهنگی و سیاسی ایران، سخن در این باره بهنگام می‌نماید.

کوتاه سخن اینکه بهائیان که امروزه با همه توش و توان به مصاف نظام جمهوری اسلامی آمده‌اند، درصددند تا آب از جوی رفته دوران پهلوی را مجدداً برگردانند! هر چند چنین تمنایی خام می‌نماید، اما سکوت در برابر شلتاق تبلیغاتی این جماعت نیز روا نیست. مقال پی آمده درصدد است تا کارکرد دولتمردان بهایی در رژیم گذشته را مورد بازخوانی قرار دهد.

کارگشایی از بالا برای بهائیان

در مقطع حاکمیت پهلوی، تشکیلات فرقه بهائیت با روابط و تعاملی که با سران رژیم شاهنشاهی داشت، امور مربوط به فرقه را از بالا و از طریق هماهنگی با مقامات عالی رژیم حل و فصل می‌کرد. نمونه این امر، اقدام دولت امیرعباس هویدا به اخراج کارمندان بهایی از شرکت نفت در سال ۱۳۴۵ است که طبق گزارش‌های ساواک (مورخ ۱۵/ ۶/ ۱۳۴۵ و ۱۶/۷/ ۱۳۴۷): «بزرگان فرقه به فعالیت افتاده، به‌وسیله تیمساران سپهبد صنیعی (وزیر جنگ)، سرلشکر دکتر ایادی (پزشک مخصوص اعلیحضرت همایونی شاهنشاه)، سرهنگ شاهقلی و عده‌ای افراد دیگر، با آقای نخست‌وزیر تماس و از اخراج کارمندان جلوگیری کردند.» مورد دیگر، جلب موافقت دولت اسرائیل با صدور روادید عمومی برای بهائیان مسافر به فلسطین اشغالی بود که به گفته مئیر عزری (نماینده اسرائیل در ایران عصر پهلوی)، این مأموریت از سوی سران بهایی ایران به سپهبد ایادی واگذار شد و او نیز با استفاده از دوستی صمیمی با شاه و در همراهی با مئیر عزری، این مأموریت را به انجام رسانید.

به کف آوردن پست‌های مهم از سوی عوامل فرقه

گنجاندن عناصر بهایی در پست‌های دولتی و حمایت از آن‌ها و نیز پر و بال‌دادن به عناصری که از قبل وارد دستگاه شده بودند، از جمله اقداماتی بود که تشکیلات بهائیت با کمک بهائیان ذی‌نفود در دولت و دربار، سامان می‌داد و هدف اصلی آن، تسخیر پست‌های مهم دولتی و سیطره بر ارکان حکومت بود. این مطلب را به وضوح در بررسی پرونده کسانی چون: ارتشبد شفقت، منصور روحانی و پرویز خسروانی مشاهده می‌کنیم.

حضور گسترده و چشمگیر بهائیان در نیمه دوم سلطنت محمدرضا پهلوی در سمت‌های حساس حکومتی (کشوری و لشکری)، حاصل همین سیاست بود. گزارش ساواک در شهریور ۱۳۴۲، راجع به ارتشبد جعفر شفقت (رئیس ستاد ارتش در زمان شاه مخلوع)، ضمن تأکید بر بهایی بودن او اشعار می‌دارد: «مشارالیه از جمله افراد معدود و متنفذی است که بهائیان ایران مانند دکتر ایادی (پزشک مخصوص اعلیحضرت همایونی) به وجودش افتخار و مباهات می‌کنند و به نفوذ و قدرتش اتکا دارند و عملاً هم دیده می‌شود که از همان بدو انتساب وی به ریاست ستاد ارتش، افسران وابسته به اقلیت مذهبی بهایی که در تظاهر به دیانت خویش بی‌پروایی بیشتری نشان می‌دهند و اغلب از فرماندهان و افسران ارتش هم که روی اصل شیوع و تواتر به وابستگی رئیس ستاد ارتش به فرقه بهایی اطلاع حاصل کرده‌اند، به رغم گذشته‌ها ضمن نفرت و انزجار قلبی خویش از اینچنین انتصاب نابجایی، اجباراً از انتقاد و تنقید نسبت به این افسران خودداری می‌نمایند و حتی موجب گردیده است که جلسات بحث و مناظره مذهبی که افسران در آن‌ها شرکت می‌نمایند، گرمی و حرارت بیشتری پیدا نمایند.»

همین مطلب را در حوزه وزارت منصور روحانی (وزیر آب و برق هویدا)، نیز مشاهده می‌کنیم. در گزارش ساواک (مورخ ۱/ ۲/ ۴۷)، ضمن اشاره به توجه خاص منصور روحانی به کارمندان بهایی وزارت آب و برق، خاطرنشان می‌شود: «آقای مهندس روحانی وزیر آب و برق، توجه خاصی به کارمندان بهایی وزارت آب و برق و مؤسسات تابعه آن دارد. آقای مهندس روحانی بهایی است و تا به حال سعی کرده تا علنی در این مورد فعالیت نکند و بهایی بودن خود را کتمان نگه دارد… هم‌اکنون کارگردان‌های مذهبی بهائیان در وزارت آب و برق، نفوذ بیشتری داشته و به‌طور مستقیم از وجود وزیر آب و برق، استفاده‌های مادی و معنوی می‌کنند.»

دستور فرقه به صاحب منصبان بهایی برای خدمت ویژه به هم‌کیشان

شهریار ماکان ویراستار کتاب «شاه مخلوع: پاسخ به تاریخ»، با اشاره به گروه بهایی می‌نویسد: «عیب عمده این گروه خاص این بود که هم‌کیشان خود را در وزارتخانه‌ها و سازمان‌ها به مقامات حساس می‌گماردند و به قدرت و نفوذ دامنگیر خویش تظاهر می‌کردند. پس از اینکه یک فرد معتقد به این فرقه در رأس مقامی قرار می‌گرفت، بلافاصله پیرامون او را قشری از هم‌کیشانش فرا می‌گرفتند و راه را بر دیگران می‌بستند. بهائیان شاغل در دوایر حکومتی عصر پهلوی (از سازمان امنیت گرفته تا وزارتخانه‌های مختلف) دستور داشتند در ادارات تحت امر یا نفوذ خود به هم‌کیشان خویش به‌طور ویژه خدمت کنند و البته وجه دیگر این سیاست، بی‌مهری و جفا در حق همکاران یا زیردستان مسلمان خویش بود.»

اسناد زیر که مربوط به سال‌های مختلف و نقاط متعدد کشورمان در عصر پهلوی است، به‌روشنی از این سیاست پرده برمی‌دارد. در گزارش ساواک (مورخ ۷/۱۱/ ۱۳۵۱) از فعالیت بهائیان شیراز می‌خوانیم:

۱. «در جلسه تذکری که در منزل مرحوم سرهنگ شباب برگزار گردید، ۱۷ نفر از بهائیان شیراز شرکت داشتند. در این جلسه پس از قرائت مناجات، به فرزند آن مرحوم تسلیت گفته شد. سپس آقای اردشیر ماستر، در پاسخ یکی از شرکت‌کنندگان در جلسه اظهار داشت مرحوم سرهنگ شباب، افسر سازمان امنیت بود و موقعی که در سازمان امنیت شیراز خدمت می‌کرد، خیلی به بهائیان شیراز کمک می‌نمود. پس از آن در باره کارمندان بازنشسته بهایی صحبت و گفته شد که کارمندان بازنشسته باید در کلاس‌های تعلیم مبلغین شرکت نمایند و به‌جای اینکه بیکار بنشینند، به مهاجرت بروند و به دیانت بهایی خدمت نمایند.»

۲. گزارش دیگر این سازمان (مورخ ۲۸/ ۲/ ۴۷)، از اظهارات دو تن از بهائیان در محفل بهائیان شیراز به نام‌های اسدالله سمیعی و ادب (معاون بانک ملی)، مبنی بر ابراز نفرت و کینه نسبت به مردم مسلمان ایران یاد می‌کند. سمیعی می‌گوید: «پروردگارا، ما را از این مملکت نجات بده و ما را به سلامت نگه‌دار. امید است که پیشرفت و ترقی بیت‌العدل اعظم الهی طوری باشد که روزی به همه این ناراحتی‌ها خاتمه دهد، زیرا ارتباط اعضای بیت‌العدل اعظم با زعمای کشور‌های مختلف طوری است که حتی رئیس‌جمهور امریکا [لیندون]جانسون مرتب به احبّای ایران تبریک می‌گوید. خوشبختانه امروز دیگر مسلمانان زیردست بهائیان خواهند بود، چون مسلمانان همیشه عقب‌افتاده هستند. همچنان که تمام دولت‌های اسلامی از سایر دول عقب‌مانده‌اند.»

۳. در گزارش ساواک راجع به بهائیان شیراز (مورخ ۲۳/ ۴/ ۱۳۴۷) آمده است: «در تاریخ ۱۸/ ۴/ ۴۷، جلسات بهائیان در منزل ضیاءالله هوشمند تشکیل می‌شد و سرهنگ اقدسیه اظهار داشت افتخار ما بر دیانت بهایی است. من زمانی که در ارتش بودم، سربازان و درجه‌داران و افسران بهایی را احترام می‌گذاشتم، ولی اگر یک فرد مسلمان دیگری شکایت می‌کرد، دستور شلاق زدنش را می‌دادم. مشارالیه افزوده است ما اطلاع داریم که شاهنشاه آریامهر بهایی می‌باشند، ما بهائیان همه پولدار هستیم و ترقی بیشتری خواهیم کرد.»

نقش فرقه در تشدید گسست رژیم پهلوی از ملت ایران

شواهد تاریخی از نقش بهائیان در ایجاد و زمینه‌سازی اختلاف میان رژیم پهلوی با مردم مسلمان حکایت دارد و نشان می‌دهد که یکی از اقدامات این گروه، دامن زدن به اختلاف بین دولت ایران با دولت‌های مسلمان عربی و ضد صهیونیست بوده است. این مطلب به‌وضوح در پرونده دو تن از بهایی‌زادگان شاغل در دولت هویدا به چشم می‌خورد؛ منصور روحانی و پرویز ثابتی. در این مقام مناسب می‌نماید که قدری در این باره بیشتر بدانیم و بخوانیم:

الف) پرویز ثابتی: حاج عزالممالک اردلان (برادر دکتر علیقلی اردلان وزیر دربار و عضو شورای سلطنت در واپسین ماه‌های سلطنت محمدرضا پهلوی) در خاطرات خود به نقش مخرب پرویز ثابتی در تشدید جدایی و اختلاف رژیم پهلوی با علما تصریح دارد. او می‌نویسد: «عصر روز ۳۰ مهر ۱۳۵۷، با برادرم دکتر اردلان صحبت از اعتصاب‌ها و تظاهرات بود. من اظهار عقیده کردم که از طرف شاهنشاه، چند نفر از اشخاص طرف اعتماد و معمرین به نجف اشرف و مشهد مقدس و قم نزد مراجع تقلید بروند، مخصوصاً مذاکره با آیت‌الله خویی را در نجف خیلی مؤثر می‌دانم. قرار شد برادر عزیزم، این مطالب را به عرض شاهنشاه برسانند. طرد [پرویز]ثابتی که مشهور به بهایی بودن است، آن را هم از سازمان امنیت لازم می‌دانستم، زیرا به عقیده من تا او در سازمان امنیت مقام بلندی دارد، نمی‌گذارد مابین شاه و علما سازشی پیش آید و به هر وسیله و هر موقع، در اختلاف دامن می‌زند و به هر بهانه تک تک علما را به زندان می‌فرستد و این برخلاف مصالح شاهنشاه [است]و منافع مملکت را به خطر می‌اندازد.»

ب) منصور روحانی: در گزارش ساواک (مورخ ۱۷/ ۲/ ۴۳)، اظهارات منصور روحانی از زبان دوستش کریمی آشتیانی، اینچنین بازتاب یافته است: «نظر دوستان ما در کابینه [منظور او وزرای پیرو فرقه بهایی‌گری است که خود روحانی از آن دسته می‌باشد]، آن است [که]اختلاف بین دولت و روحانیت ادامه یابد تا اینکه دولت ناچار شود برای ضربه زدن به فعالیت روحانیون، با دولت اسرائیل رابطه سیاسی برقرار کند و حتی در صورت لزوم با آن دولت قرارداد نظامی منعقد سازد… اگر مقامات روحانی در ایران با حکومت مصر به مبارزه برنخیزند، ناچاریم این فکر عقد قرارداد با کشور اسرائیل را عملی سازیم.»

ایجاد سلطنت بهایی، رؤیای قطعی اعضای فرقه

اسناد و متون فرقه بهائیت، کراراً از نقشه ایجاد سلطنت بهایی در ایران و جهان و لزوم زمینه‌سازی برای این امر طی مراحل ده‌گانه سخن می‌گویند که بنا به تصریح مجله اخبار، مرحله نهم آن از سال ۱۳۳۲ شمسی آغاز شده و قرار بود پس از ۱۰ سال یعنی در سال ۱۳۴۲ با برگزاری «جشن اعظم اعلان امر… حضرت بهاءالله در بغداد» پایان یابد و پس از آن مرحله نهایی (دهم) آغاز گردد که طی آن با «جهاد روحانی کبیر اکبر» بهائیان در سراسر جهان، این مسلک از «مجهولیت و مقهوریت و انفصال و استقلال» کنونی «که حالیه جامعه‌های ملی بهایی در سراسر عالم طی می‌نمایند به مرحله رسمیت وارد» شده و بهائیت «از طرف اولیای امور به‌عنوان دیانت رسمی مملکتی شناخته خواهند شد و این رسمیت به مرور ایام منجر به تأسیس سلطنت بهایی خواهد گشت که در ظل آن، حدود و احکام مقدس اقدس ام‌الکتاب شریعت بهایی در جمیع امور شرعی و مدنی کاملاً به‌موقع به اجرا گذاشته خواهد شد و این مرحله، مآلاً منتهی به تأسیس و استقرار سلطنت جهانی بهایی… خواهد گردید.»

چگونگی انجام مراحل ده‌گانه مزبور در جزوه راهنمای نقشه ۱۰ ساله (۱۹۶۳ ـ ۱۹۵۳) نگارش محمد لبیب، ترسیم و تشریح شده است. در جزوه مزبور بخش مربوط به ایران «وظایف نوزده گانه محفل روحانی ملی ایران در اجرای نقشه ده ساله»، چنین ذکر شده است:

۱. بنای اولین مشرق‌الاذکار ایران در تهران.

۲. تأسیس چاپخانه بهایی در پایتخت ایران.

۳. تأسیس موقوفات بهایی توسط محافل ملی بهائیان در کشور‌های عربستان، افغانستان و ترکیه.

۴. بنای مرقد باب در شیراز.

۵. تقویت بهائیت در اقالیم آسیا و آفریقا.

۶. خرید اماکن متبرکه بهائیت در اسلامبول و ادرنه.

۷. تأسیس حظیره‌القدس‌های ملی در بحرین، کابل و اسلامبول.

۸. تأسیس محکمه ملی بهایی در کابل افغانستان.

۹. تشکیل لجنه تبلیغ آسیا.

۱۰. تملک محل حبس بهاء (سیاهچال) در تهران و محل اعدام باب در تبریز و محبس وی در چهریق.

۱۱. عضویت زنان بهایی در محافل ملی ایران.

۱۲. تسجیل محافل ملی بهائیان در ایران، عربستان، افغانستان و ترکیه.

۱۳. تأسیس محفل ملی در عربستان، افغانستان و ترکیه.

۱۴. افزایش تعداد محافل محلی بهایی در ایران.

۱۵. تأسیس محکمه ملی بهایی در تهران.

۱۶. هفت اقلیم در آسیا و دو اقلیم در آفریقا در ظل بهائیت وارد گردد.

۱۷. تسجیل محافل محلی در ایران.

۱۸. تأسیس مؤسسه مطبوعات بهایی در تهران.

۱۹. تأسیس شعبه محفل ملی بهائیان ایران در اسرائیل.

در بالای صفحه مربوط به این بخش نیز این عبارت از شوقی افندی (پیشوای وقت بهائیان) با حروف درشت نقش بسته است: «وقت قیام و خروج و هجوم و جوش و خروش و کفاح و تسخیر مدن و فتح اقطار و غلبه بر جهان و جهانیان است!»

افزون بر این می‌توان به اعلامیه‌هایی اشاره کرد که بین سال‌های ۱۳۴۲ ـ ۱۳۳۲، هر ساله از سوی محفل بهائیت صادر شده و مضمون آن چنین بود: «بهائیان تا سال ۱۳۴۲، اجازه کتمان امر دارند و پس از آن، امر بهائیت آشکار و علنی خواهد شد.» اعلامیه‌های مزبور در میان اسناد و نوشته‌جات مربوط به «کتابخانه بزرگ پهلوی» یافت می‌شد که مدیریت آن در زمان رژیم سابق با شجاع‌الدین شفا بود و پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، کارمند‌ها و محتویات آن (طبق مصوبه شورای انقلاب) به کتابخانه‌های ملی و مجلس انتقال یافت. ظاهراً بر پایه مشاهده همین گونه اسناد بود که به گفته استاد عبدالحسین حائری: «مرحوم استاد محیط طباطبایی زمانی که انقلاب سفید و لوایح شش‌گانه آن توسط محمدرضا پهلوی در زمستان ۱۳۴۱ اعلام شد، اظهار داشتند شمار این‌ها به ۱۹ (عدد مقدس بهائیان) خواهد رسید.»

اهمیت ایران و حکومت بر آن نزد سران بهائیت تا آن حد است که اصل مورد ادعای فرقه مبنی بر «عدم دخالت در سیاست» در این سرزمین استثنا می‌خورد و وقتی که همچون عصر پهلوی دوم زمینه برای ورود اعضای این فرقه در دولت و دربار ایران فراهم می‌شود، شاهد هجوم انبوه آنان به مراکز سیاسی، نظامی و اقتصادی هستیم. ارتشبد حسین فردوست در این باره می‌گوید: «با توجه به این نکته که بهائیان بدون اجازه عکا حق ندارند مشاغل سیاسی را بپذیرند و تنها باید تلاش کنند که در فعالیت‌های تجاری و کشاورزی پیشرفت کنند، روزی از سپهبد صنیعی پرسیدم که چگونه شما شغل سیاسی پذیرفته‌اید؟ و او پاسخ داد از عکا سؤال شده و اجازه داده‌اند که در موارد استثنایی و مهم، این نوع مشاغل پذیرفته شود.»

به گفته فردوست: «در واقع بهائیت جهانی این تصور را داشت که ایران همان ارض موعودی است که باید نصیب بهائیان شود و لذا برای تصرف مشاغل مهم سیاسی در این کشور، منعی نداشتند.» بی‌جهت نیست زمانی که طوفان خشم ملت مسلمان ایران، بساط شاه و شاه‌بازی را در این سرزمین برای همیشه برچید، با تشکیلات بهائیت و سران و فعالان آن نیز به‌عنوان «زائده» استعمار و استبداد وابسته به آن برخورد کرد و متقابلاً آنان نیز به دامن امریکا و اسرائیل و دیگر کانون‌های استکباری جهان پناه بردند و دست در دست نظام سلطه که منافع و مطامع آن در ایران انقلابی مسلمان به خطر افتاده بود، به توطئه ضد نظام جمهوری اسلامی ایران پرداختند.

کلام آخر

استعمار انگلیس و امریکا در دوران سر برآوردن و شلتاق بهائیان در دوره پهلوی گمان می‌برد که در نهایت ایران فلسطین دوم خواهد بود! آنان فرآیند نفوذ به نهادها، کانون‌های مؤثر تصمیم‌گیری و نهایتاً حکومت را کلید زدند تا نهایتاً با حمایت دولت‌هایی چون: امریکا، انگلیس و اسرائیل پس از به کف آوردن اهرم‌های حکومتی لازم، اندک اندک به اشغال گستره ارضی ایران بپردازند و با از آنِ خود کردنِ تدریجی آن، حکومت بهائیان را بر این کشور رسمی نمایند. علائم این توسعه طلبی در دوران پهلوی دوم، کاملاً نمایان بود و کارگزاران شناخته شده آن حکومت یا در زمره بهائیان بودند یا به آنان گرایش داشتند.

بی‌تردید فتح مناصب و امکانات توسط بهائیان، روزی به فتح زمین و محدود کردن و حتی بیرون ریختن مسلمانان نیز می‌انجامید. تنها امری که این رؤیای دیرین را به خوابی آشفته مبدل نمود، وقوع انقلاب اسلامی در ایران بود. این حرکت عظیم موجب شد تا بهائیان این سرزمین را از دست رفته قلمداد و به امریکا، اروپا و اسرائیل فرار کنند! با این همه دخالت بهائیت در اغتشاشات ۲۵ سال اخیر ایران نشان داد که آنان همچنان در سودای بازگشت به ایران و تبدیل آن به فلسطین دوم هستند؛ رؤیایی که به رغم بلندپروازانه بودن، در ذهن و خیال ایشان جای گرفته است.

منبع: روزنامه جوان آنلاین

+