بهار از راه آینه وارد می‌شود…
بهار از راه آینه وارد می‌شود…

محمد صالح علا در یادداشتی در ضمیمه ادب و هنر امروز روزنامه اطلاعات نوشت: از فردا زمستان می‌رود نزد دیروز. بهار با همۀ گل‌ها، نسیم‌ها و باران‌ها می‌آید تا که تأسیس اصل کند، زیبایی‌های به غارت رفته در زمستان را. به یاری کوه‌ها، برفاب‌ها، شقایق‌های کوهی و علف‌های خودروی زیبا، دوباره تأسیس کند که ما […]

- بهار از راه آینه وارد می‌شود...

محمد صالح علا در یادداشتی در ضمیمه ادب و هنر امروز روزنامه اطلاعات نوشت: از فردا زمستان می‌رود نزد دیروز. بهار با همۀ گل‌ها، نسیم‌ها و باران‌ها می‌آید تا که تأسیس اصل کند، زیبایی‌های به غارت رفته در زمستان را. به یاری کوه‌ها، برفاب‌ها، شقایق‌های کوهی و علف‌های خودروی زیبا، دوباره تأسیس کند که ما همه دستیاران بهاریم.

 بهار پاداش درختان ایستاده در گوشه‌های سرد زمستان است. پاداش گل‌هایی است که انتظارش را کشیده‌اند. حتی اعدادی که دیگر تحمّل سرمای زبر زمستان را ندارند. همچون نه و هفت:

 یک نه گردن فراز و چند هفت یقه‌باز 
 منتظر تاکی سرآید این زمستان دراز

از بهار دیگر‌ها خبری ندارم. اما بهار ما از راه آینه وارد می‌شود. همین که رسید، دست دراز می‌کند با ما دست می‌دهد. دست‌های ما هم مانند شکوفه‌های بهار نارنج می‌شکفند؛ چنان که هر که با دریا دست داده، دستش خیس شده است.

 دیگر‌ها تعجب می‌کنند که چرا بهار ما بموقع اتفاق می‌افتد. درحالی که اتفاق ساعت مچی ندارد. اتفاق هر وقت خودش بخواهد می‌افتد. چرا که بهار ما اتفاقی بهنگام است و ما همه از هنگام آمدنش با خبریم. زیرا بهار ما تنها بهاری است که از رواق نوروز می‌گذرد.

مثل مسافری که همپای جاده به مقصد رسیده است. مانند گل داوودی که در شکفتنش تأخیر نیست. بهنگام می‌آید تا ما را شبیه خود کند.

 هم ما و هم اعدادی مانند نُه گردن فراز و هفت یقه باز، که بهار حصه‌ای عادلانه و بی‌واسطه برای همه است. هیچکس نمی‌تواند بهار ما را تا بزند و در جیب خود بگذارد. بعدتر آن را با پیک موتوری برای کسانی که خود می‌پسندد، ارسال کند. زیرا بالعکس زمستان، پنجره‌های بهار، رو به بیرون باز می‌شوند. مهم‌تر این که هرگز کسی از بهار بدی ندیده است. پس این نوروز که دست در گردن سالی تازه می‌آید، بر هر که در کنار بهار است، خنشان باد!

همۀ نوروز‌های کودکی برای من در کنار خانواده، پدر و مادر و فامیل گذشته است. در سال‌های گذشته، اما همیشه سر کار بوده ام؛ جز این یکی دو سال که در خانه نشسته ام. من از ابتدای زندگی ام کارمند تلویزیون بوده ام و همیشه کار کرده ام و جز کودکی یادم نمی‌آید که نوروز را در کنار خانواده سر کرده باشم. نوروز من چندان نوروز مفصّل و تشریفاتی نبوده است. نوروز من کبوتری است که خواب می‌بیند ماهی می‌شود.

من در ایماژ‌ها و زندگی ذهنی خودم، نوروزهایم اینگونه است که دائم برای من سال تحویل است. جهان من دائماً در تغییر است. خود شما دیگر برای من آن کسی که ابتدا با هم سلام و علیک کردیم نیستید. چون صحبت‌ها باعث شده است نوعی شناخت از هم پیدا کنیم.

در این جهان، همه دور هم می‌گردند. ماه دور زمین می‌گردد، زمین دور خورشید می‌گردد، خورشید دور کهکشان شیری می‌گردد. همه در حال دور هم گردیدن و در حال تغییر هستیم. به نظرم کسانی که تغییر نمی‌کنند، محکوم به زوال هستند. ما دایناسور نیستیم. از دایناسور‌های طفلکی هیچ چیز باقی نمانده است؛ چون تغییر نکردند.

منبع: اطلاعات انلاین