عاملِ آمریکایی تبعید بنیانگذار جمهوری اسلامی که بود؟
عاملِ آمریکایی تبعید بنیانگذار جمهوری اسلامی که بود؟

بیست و پنجم آذر شصتمین سالروز تاسیس حزب ایران‌نوین در سال ۱۳۴۲ است. کشمکش‌های سیاسی بین سیاستمداران کهنسال عصر پهلویِ پدر از یک سو و قدرت‌طلبی جوانان فارغ‌التحصیل از دانشگاه‌های غربی دوره پهلویِ پسر از سوی دیگر موجب شد مشاوران آمریکایی و کارگزاران دربار محمدرضا پهلوی در اواخر دهه ۱۳۳۰ و اوائل دهه ۱۳۴۰ به […]

- عاملِ آمریکایی تبعید بنیانگذار جمهوری اسلامی که بود؟

بیست و پنجم آذر شصتمین سالروز تاسیس حزب ایران‌نوین در سال ۱۳۴۲ است.

کشمکش‌های سیاسی بین سیاستمداران کهنسال عصر پهلویِ پدر از یک سو و قدرت‌طلبی جوانان فارغ‌التحصیل از دانشگاه‌های غربی دوره پهلویِ پسر از سوی دیگر موجب شد مشاوران آمریکایی و کارگزاران دربار محمدرضا پهلوی در اواخر دهه ۱۳۳۰ و اوائل دهه ۱۳۴۰ به فکر تبدیل این تهدید بالقوه به فرصت بیفتند و به این ترتیب نظام سیاسیِ «بله قربان‌گو» و «حکومت‌ساخته» با پمپاژ تدریجی افراد و اندیشه‌های جدید آمریکایی شکل گرفت و نظام تحزب ایران متناسب با شرایط سیاسی و بین‌المللی جدید، بازمهندسی شد.

«حسنعلی منصور» لیدر جوانان جاه‌طلب و بلندپرواز با واسطه و بی‌واسطه توانست با جمع کردن دوستان و همفکران درباری، سیاسی و دانشگاهیش از جمله امیرعباس هویدا، ایرج منصور، محمدعلی مولوی، فریدون معتمدوزیری و ۳۰ نفرِ دیگر در اواخر سال ۱۳۳۹ گروهی سیاسی به نام «پیشرو» را تشکیل داد و دو سه ماه بعد در فروردین ۱۳۴۰ نام گروهش را به «کانون مترقی» تغییر داد.

او در عمر کوتاه سیاسیش بسترساز و مسبب ورود جوانان تشنه قدرت به دربار و دیوان پهلوی شد.

منصور در توجیه این کارش گفت: «مقتضیات ایجاب می‌کرد که جای سیاستمداران پیر و ناتوان از همراهی با انقلاب سفید شاه را گروهی بگیرد که اوامر او [شاه]را بهتر گوش می‌کردند.»

کانون مترقی از اواخر خرداد ۱۳۴۲ یعنی چند روز بعد از کشتار خونین مردم قم، ورامین و تهران در جنایت ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ از طرف محمدرضا شاه دستور گرفت به مرکزی پژوهشی و تحقیقات تبدیل شود تا برای پیاده کردن افکار و اندیشه‌های جاه‌طلبانه دربار پهلوی، فضای فکری و سیاسی کشور را رصد کند.

پنج ماه بعد از محول شدن این ماموریت، منصور برای عرض ارادت و دست‌بوسی و صحبت از برنامه‌های آتی کانون مترقی به دیدار محمدرضا شاه رفت. او برای خوش‌رقصی و جلب اعتماد او حفظ تاج و تخت و نظام شاهنشاهی و دستاورد‌های طرح انقلاب شاه و مردم را از تکالیف خود و همفکرانش دانست.

منصور بعد از موفقیت در جلب رضایت شاه توانست قول ضمنی او برای منصوب شدن در پست نخست‌وزیری را برای اجرای وعده‌ها و سیاست‌های ملوکانه بگیرد.

حسنعلی ۴۰ ساله یک ماه بعد در ۲۵ آذر ۱۳۴۲ از ۵۰ نماینده مجلس شورای ملی و شخصیت سیاسی و ۴۵۰ نفر از هم‌فکران سیاسیش در کانون مترقی دعوت کرد تا در کنگره سیاسی شرکت کنند. در همین کنگره بود که نام «کانون مترقی» را به «حزب ایران نوین» تغییر داد.

امیرعباس هویدا معاون دبیرکل حزب ایران نوین در همه مراحل، کنار حسنعلی منصور بود.

هسته مرکزی این حزب شامل خانم‌ها مهرانگیز دولتشاهی، نیره ابتهاج سمیعی، هاجر تربیت، شوکت‌الملک جهانبانی و فرخ‌رو پارسا و آقایان ضیاءالدین شادمان، باقر عاملی، هادی هدایتی، ناصر یگانه، محمدتقی سرلک، منوچهر کلالی، محسن خواجه‌نوری، فتح‌الله ستوده، فلیکس آقایان، منصور روحانی، ویلیام ابراهیمی، جواد سعید، سیف‌الله وحیدنیا و عطالله خسروانی بود.

نفوذ به دیوان پهلوی

تعداد زیادی از اعضای کانون مترقی از جمله حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا توسط نخست‌وزیر وقت یعنی اسدالله عَلَم در مناسبت مدیریتی دستگاه‌های اجرایی منصوب شدند به طور مثال منصور در وزیر کار شد.

گسترش ریشه‌های حزب ایران نوین در بدنه دولت تا انتخابات بیست و یکمین دوره مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۴۲ ادامه داشت.

تولد احزاب حکومتی

تفکر ایجاد حزب دولتی در عصر پهلوی دوم بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ توسط محمدرضا پهلوی پی گرفته شد. او قصد داشت با این کار نبض فعالیت‌های سیاسی در دستان خودش باشد، اما ایده او تا سال ۱۳۳۵ شکل اجرایی نگرفت تا اینکه اسدالله عَلَم از سوی شاه مسؤول تأسیس اولین حزب حکومت‌ساخته شد.

حزب مردم

به دنبال این ماموریت او در اردیبهشت ۱۳۳۶ حزب مردم را تاسیس کرد. بیشتر اعضا و گردانندگان این حزب از چهره‌های علمی و دانشگاهی و شخصیت‌های سیاسی و حکومتی عصر رضا شاه پهلوی بودند.

اسدالله عَلَم، یحیی عدل، پرویز ناتل خانلری، موسی عمید، حسن ستوده تهرانی و احمد فرهاد هسته مرکزی حزب را تشکیل دادند.

حزب ملّیون

یک سال بعد دومین حزب حکومت‌ساخته به نام «مردم» توسط منوچهر اقبال نخست‌وزیر وقت پهلویِ پسر متولد شد. بیشتر اعضای این حزب نیز وزرا، نمایندگان مجلس و رجال سیاسی عصر رضا شاه بودند.

محمود جم، عزالممالک اردلان، حاج سید اسدالله موسوی، دکتر محمدعلی هدایتی، حسام دولت‌آبادی، محمد حجازی و دکتر شاهکار هسته مرکزی حزب را تشکیل دادند.

منوچهر اقبال بعد از انتصاب به دبیرکلی حزب ملّیون در اولین نشست حزب، پرده از راز شکل‌گیری حزب برداشت.

او گفت: «در دنیای امروز حکومت دموکراسی بدون احزاب و تشکیلات اجتماعی معنی ندارد. شاهنشاه دستور فرموده‌اند که سیستم دو حزب در مملکت برقرار شود پس حزب ملّیون در مقابل حزب مردم تأسیس شد.»

رقابت این دو حزب در تابستان ۱۳۳۹ هم زمان با تشکیل کانون مترقی و رقابت‌های انتخاباتی بیستمین دوره مجلس شورای ملی شدت گرفت. در این دوره، تقلب و زد و بند مقامات سیاسی به حدی رسوا بود که موجب اعتراض گسترده و در نهایت ابطال انتخابات شد.

با آشکار شدن اسناد تقلبات انتخاباتی، هر دو حزب مردم و ملّیون اعتبار خود را از دست دادند و منوچهر اقبال و اسدالله عَلَم، دبیران کل هر دو حزب استعفا دادند.

با استعفای منوچهر اقبال، حزب ملّیون در عمل نابود شد، اما حزب مردم تا سال ۱۳۵۳ و تشکیل حزب رستاخیر ایران به رهبری دکتر یحیی عدل، علینقی کنی، ناصر عاملی و در نهایت محمد فضائلی به حیاتش به صورت محدود ادامه داد و در دوره بیست و یکم در سال ۱۳۴۲، دوره بیست و دوم در سال ۱۳۴۶و دوره بیست و سوم در سال۱۳۵۰ در انتخابات مجلس شورای ملی شرکت کرد و فراکسیون اقلیت این مجلس‌ها را تشکیل داد.

میدان‌داری ایران نوین

رسوایی تقلب در بیستمین دوره مجلس شورای ملی موجب استعفای منوچهر اقبال و از هم پاشیدن حزب ملّیون و تقریبا مصادف با شکل‌گیری کانون مترقی ایران و تشکیل یک حزب سیاسی جوان و نوگرا توسط حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا بود، حزبی که معتقد به سیاست‌های اقتصادی بازار آزاد و آمریکا و غرب بود و به شدت افکار ضد کمونیستی داشت.

این حزب که در ابتدا ۱۰۰ عضو داشت با فروپاشیدن حزب ملّیون بار دیگر شروع به عضوگیری کرد و تعداد زیادی از شخصیت‌های سیاسی برجسته عضو این حزب را به عضویت خود در آورد و فراکسیونی تحت عنوان «فراکسیون مترقی ایران» تشکیل داد.

این حزب که از یک سو توانست در بین رجال سیاسی ایرانِ دهه ۱۳۴۰ اعتبار به دست بیاورد و از سوی دیگر موفق به جلب اعتماد محمدرضا شده بود، در بیست و یکمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی شرکت کرد و توانست اکثر کرسی‌های این مجلس را از آنِ جریان سیاسی خود کند و بدین شکل حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا و تعداد زیادی از هم‌حزبی‌های‌شان در مهر ۱۳۴۲ وارد مجلس شورای ملی شدند.

حسنعلی منصور یک ماه بعد از راهیابی به مجلس بیست و یکم، به دیدار شاه رفت و محمدرضا را از حمایت نمایندگان مجلس از اجرایی شدن ایده‌های سیاسی و اقتصادیش مطمئن کرد و شاه هم قول منصوب کردنش در کسوت نخست‌وزیری را به او داد.

روزنامه اطلاعات در تاریخ ۲۶ آذر ۱۳۴۲، نوشت: «روزنامه اطلاعات فردای روز تاسیس حزب نوشت: «عصر دیروز طی مراسمی، حزب ایران نوین موجودیت خود را اعلام داشت و رسما شروع به کار کرد. در این جلسه اصول و هدف‌های حزب جدید اعلام شد و دبیرکل و اعضای شورای مرکزی حزب تعیین شدند.

جلسه مذکور با حضور نزدیک به ۸۰۰ تن از رجال و شخصیت‌های مملکتی و نمایندگان دو مجلس شورای ملی و سنا در ساعت شش و نیم بعدازظهر در تالار فرهنگ تشکیل شد…. پس از قرائت اعلامیه تشکیل حزب و مرامنامه شامل مباحث مربوط به ترقی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در ۳۴ اصل و اعلام اهداف حزب، آقای حسنعلی منصور به‌عنوان دبیر کل حزب انتخاب شد.»

عامل آمریکایی‌ها

محمدرضا شاه در سوم آبان ۱۳۴۲ دو بار با سفیر آمریکا درباره منصور صحبت کرد.

او گفت: «به عنوان یک رهبر سیاسی امید چندانی به او ندارم، اما با این اوصاف به گمانش در شرایط وقت آن زمان بهتر از او کسی در صحنه سیاست ایران که حمایت تمام قد آمریکا را نیز در دست داشت، وجود نداشت.»

سید جلال‌الدین تهرانی هم در خاطره‌ای از تمایل آمریکایی‌ها به نخست‌وزیری منصور گفت: «وزیر مختار سفارت آمریکا که از مستأجرین حسنعلی منصور است و با او سر و سرّی نیز دارد، علنا گفته که من منصور را به نخست‌وزیری خواهم رساند همان‌طور که علی امینی را نخست‌وزیر کردم.»

روابط منصور با آمریکا در سطحی بود که حسین فردوست از نزدیکان دربار پهلوی نیز در خاطراتش نوشت: «علی منصورالملک پدر منصور از مأموران انگلیس بود. پسرش مانند پدر، پرورش‌یافته انگلیسی‌ها بود، ولی از آن گروه بود که به آمریکایی‌ها وصل شد.

او چه در اصل چهار و چه بعد‌ها که نخست‌وزیر شد، از طرف آمریکا به شدت تقویت می‌شد.»

ارکان ایران نوین

حزب ایران نوین ساختار حساب شده‌تری به نسبت دیگر احزاب آن روزگار داشت. کمیته‌هایی متشکل از اجرایی و دفتر سیاسی، سازمان جوانان، زنان، کشاورزان، کارگران، بازرگانان، سندیکا‌های کارگری، اتحادیه‌های اصناف و سایر تشکیلات وابسته در کنار کمیته مرکزی اقدامات گسترده‌ای در حوزه‌های سیاسی و اقتصادی کشور انجام داد.

حزب مذکور برای آموزش کادر خود، مدرسه عالی علوم سیاسی و امور حزبی تاسیس کرد و روزنامه ندای ایران نوین را به عنوان ارگان خود منتشر کرد و همزمان نشریات بسیاری چاپ و منتشر کرد.

محمدرضا شاه سه ماه بعد از تولد حزب ایران نوین و ورود حسنعلی منصور به مجلس، حکم نخست‌وزیری او را در تاریخ ۱۷ اسفند ۱۳۴۲ صادر کرد و منصور بعد از گرفتن رای اعتماد از مجلس به دفتر نخست‌وزیری رفت.

اتفاق هولناک

مهمترین اتفاقی که در دوره صدارت کوتاه مدت منصور افتاد و موجب بسته شدن پرونده زندگی او شد، تصویب لایحه کاپیتولاسیون در آخرین ساعات بامداد ۲۱ مهر ۱۳۴۳ بود.

هر چند که این لایحه به نفع دربار شاه و آمریکایی‌ها تمام شد، اما در بین طبقات اجتماعی ایران به شدت مورد انتقاد و سرزنش قرار گرفت.

بیست و یکمین دوره مجلس شورای ملی و چهارمین دوره مجلس سنا با سخنرانی محمدرضا شاه در یک روز و در تاریخ ۱۲ مهر ۱۳۴۲ گشایش یافت.

فردای گشایش هر دو مجلس، کابینه عَلَم لایحه کاپیتولاسیون را در دولت تصویب کرد و به چهارمین دوره مجلس سنا فرستاد و این مجلس نیز آن را در مرداد ۱۳۴۳ تصویب کرد، اما نارضایتی شاه از نخست‌وزیر وقت در عدم اجرای موفق طرح‌های توسعه‌ای شاه، در فاصله تصویب لایحه کاپیتولاسیون در مجلس سنا موجب برکناری اسدالله عَلَم و منصوب شدن حسنعلی منصور به عنوان نخست‌وزیر جدید شد. منصور اکثریت مجلس بیست و یکم را در اختیار داشت و راه سختی برای تصویب لایحه کاپیتولاسیون در این مجلس نداشت.

حسین خطیبی نایب رییس وقت بیست و یکمین دوره مجلس شورای ملی که در روز تصویب لایحه در مجلس به جای عبدالله ریاضی رییس مجلس مدیریت جلسه را برعهده داشت در خاطره‌ای از چگونگی تصویب لایحه کاپیتولاسیون در مجلس، گفت: «در تاریخ ۲۱ مهر ۱۳۴۳ یکباره دیدم منصور با کلیه وزیران کابینه وارد مجلس شدند، تعجب کردم، زیرا لوایح موجود اهمیتی نداشت که همه کابینه در جلسه حاضر شوند. پس از لحظاتی بی‌مقدمه دکتر ناصر یگانه که وزیر مشاور در امور پارلمانی بود برخواست و با قید سه فوریت تقاضا کرد این لایحه در دستور قرار گیرد.

غافلگیر شدم. بر طبق آیین نامه مجلس، اگر هیأت دولت با قید فوریت، تقاضای تغییر دستور جلسه مجلس را می‌کرد می‌بایست در مورد آن رأی‌گیری می‌شد و اگر تصویب می‌شد دستور جلسه تغییر می‌کرد و تقاضای دولت مقدم بود. رأی گرفتم، اکثریت موافقت کردند، چون اکثر نمایندگان عضو حزب ایران‌نوین بودند و به این ترتیب لایحه مطرح شد.»

مجلس بیست و یکم لایحه را در دو نوبت چهار ساعته بررسی کرد و با اینکه مخالفان زیادی داشت، اما سرانجام از ۱۳۶ نماینده حاضر در جلسه ۷۴ نماینده موافق و ۶۱ نماینده هم مخالف بودند.

اطلاع امام خمینی

با تصویب لایحه کاپیتولاسیون در مجلس بیست و یکم، آیت‌الله العظمی سید روح‌الله موسوی خمینی در روز چهارم آبان ۱۳۴۳ این اقدام را به شدت محکوم کردند.

ایشان در سخنانی در جمع روحانیون و مردم قم بیان کردند: «من تأثرات قلبی خودم را نمی‌توانم اظهار کنم. قلب من در فشار است. این چند روزی که مسائل اخیر ایران را شنیده ام خوابم کم شده است. ناراحت هستم. قلبم در فشار است. با تأثرات قلبی روزشماری می‌کنم که چه وقت مرگ پیش بیاید. ایران دیگر عید ندارد. عید ایران را عزا کرده‌اند. عزا کردند و چراغانی کردند. عزا کردند و دسته جمعی رقصیدند.

ما را فروختند، استقلال ما را فروختند و باز هم چراغانی کردند و پایکوبی کردند. اگر من به جای این‌ها بودم این چراغانی‌ها را منع می‌کردم می‌گفتم بیرق سیاه بالای سر بازار‌ها بزنند، بالای سر خانه‌ها بزنند، چادر سیاه بالا ببرند.

عزت ما پایکوب شد؛ عظمت ایران از بین رفت، عظمت ارتش ایران را پایکوب کردند.

قانونی در مجلس بردند؛ در آن قانون اولا ما را ملحق کردند به پیمان وین و ثانیا الحاق کردند به پیمان وین تا مستشاران نظامی، تمام مستشاران نظامی امریکا با خانواده هایشان، با کارمند‌های فنی‌شان، با کارمندان اداری‌شان، با خدمه شان، با هر کس که بستگی به آن‌ها دارد، این‌ها از هر جنایتی که در ایران بکنند مصون هستند.

اگر یک خادم آمریکایی، اگر یک آشپز آمریکایی، مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند، زیر پا منکوب کند، پلیس ایران حق ندارد جلوی او را بگیرد. دادگاه‌های ایران حق ندارند محاکمه کنند، بازپرسی کنند، باید برود آمریکا. آنجا در آمریکا ارباب‌ها تکلیف را معین کنند.

دولت سابق – اسدالله علم – این تصویب را کرده بود و به کسی نگفت. دولت حاضر – حسنعلی منصور – این تصویب‌نامه را در چند روز پیش از این برد به مجلس و در چند وقت پیش از این به سنا بردند و با یک قیام و قعود مطلب را تمام کردند، و باز نفس‌شان در نیامد. در این چند روز، این تصویب‌نامه را بردند به مجلس شورا و در آنجا صحبت‌هایی کردند، مخالفت‌هایی شد، بعضی از وکلای آنجا هم مخالفت‌هایی کردند، صحبت‌هایی کردند لکن مطلب را گذراندند، با کمال وقاحت گذراندند.

دولت با کمال وقاحت از این امر ننگین طرفداری کرد. ملت ایران را از سگ‌های آمریکا پست‌تر کردند. اگر چنانچه کسی سگ آمریکایی را زیر بگیرد، بازخواست از او می‌کنند؛ لکن، اگر شاه ایران یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد باز خواست می‌کنند اگر چنانچه یک آشپز آمریکایی شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد، بزرگتر مقام را زیر بگیرد، هیچ کس حق تعرض ندارد! چرا؟ برای اینکه می‌خواستند وام بگیرند از آمریکا، امریکا گفت این کار باید بشود ـ لابد این جور است – بعد از سه – چهار روز، یک وام ۲۰۰ میلیون، ۲۰۰ میلیون دلاری، تقاضا کردند. دولت تصویب کرد ۲۰۰ میلیون دلار در عرض پنج سال به دولت ایران بدهند و در عرض ۱۰ سال ۳۰۰ میلیون بگیرند.

می‌فهمید یعنی چه؟ ۲۰۰ میلیون دلار، هر دلاری هشت تومان در عرض پنج سال وام بدهند به دولت ایران برای نظام و در عرض ۱۰ سال ۳۰۰ میلیون – آن طور که حساب کردند – ۳۰۰ میلیون دلار از ایران بگیرد؛ یعنی ۱۰۰ میلیون دلار یعنی ۸۰۰ میلیون تومان از ایران در ازای این وام نفع بگیرند.

مع ذلک، ایران خودش را فروخت برای این دلارها. ایران، استقلال ما را فروخت؛ ما را جزء دول مستعمره حساب کرد؛ ملت مسْلم ایران را پست‌تر از وحشی‌ها در دنیا معرفی کرد، در ازای وام ۲۰۰ میلیون که ۳۰۰ میلیون دلار پس بدهند. ما با این مصیبت چه بکنیم؟ روحانیون با این مطالب چه بکنند؟ به کجا پناه ببرند؟ عرض خودشان را به چه مملکتی برسانند؟

آمریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از آمریکا بدتر، شوروی از همه بدتر، همه از هم بدتر، همه از هم پلیدتر. اما امروز سر و کار ما با این خبیث‌هاست. با آمریکاست. رییس‌جمهور آمریکا بداند، این معنا را که منفورترین افراد دنیاست پیش ملت ما.

تمام گرفتاری ما از این آمریکاست. تمام گرفتاری ما از این اسرائیل است، اسرائیل هم از آمریکاست.»

امام امت در بیانیه‌ای که همان روز صادر کردند، متذکر شدند: «دنیا بداند که هر گرفتاری که ملت ایران و ملل مسلمین دارند از اجانب است، از آمریکاست. ملل اسلام از اجانب عموما و از آمریکا خصوصا متنفر است.»

این افشاگری‌ها باعث بازداشت و آغاز تبعید ۱۴ ساله حضرت امام شد.

عاقبت حسنعلی

اقدامات ضد ملی و وابسته کننده حسنعلی منصور بالاخره کار خودش را کرد. او در اول بهمن ۱۳۴۳ مقابل ساختمان مجلس شورای ملی به دست محمد بخارایی از دوستان حجت الاسلام والمسلمین سید مجتبی نواب صفوی معروف به سید مجتبی میرلوحی و از اعضای فعال جمعیت فداییان اسلام مورد سوء قصد قرار گرفت و پنج روز بعد در بیمارستان پارس تهران درگذشت.

او در سن ۴۱ سالگی به دست جوانی ۲۱ ساله ترور شد و جایش را، هم در دفتر نخست‌وزیری و هم در حزب ایران نوین به امیرعباس هویدا معاون دبیرکل حزب داد.

برچیده شدن حزب

حزب ایران نوین تا ۱۱ اسفند ۱۳۵۳ و برچیده شدن نظام دو حزبی در ایران با دبیرکلی امیرعباس هویدا به حیات سیاسیش ادامه داد.

محمدرضا شاه ۱۰ روز بعد از برچیدن نظام دو حزبی در ایران و تاسیس حزب رستاخیر ایران در تاریخ ۲۱ اسفند ۱۳۵۳ سربسته به اسدالله عَلَم، وزیر دربارش گفت: «بلندپروازی‌های حزب ایران نوین و هویدا باعث انحلال احزاب گذشته و تشکیل حزب واحد رستاخیز شد.

عَلَم در خاطرات روزشمارش که سال‌ها بعد از مرگش توسط یکی از دوستدارانش جمع‌آوری و در هفت جلد به چاپ رسید، درباره نظر واقعی محمدرضا شاه نسبت به ایران نوین نوشت: «باز هم صحبت حزب جدید شد. عرض کردم نخست‌وزیر هم خیلی پَکَر است. فرمودند چرا؟ عرض کردم آخر حزب ایران‌نوین ادعای اکثریت قاطع بین مردم ایران را داشت و شاید هم حساب‌های دیگر، کسی چه می‌داند. فرمود: «او البته آدم باهوشی است و مطمئن هستم که می‌داند هیچ گُهی نمی‌تواند بخورد. ولی یک هزارم هم ممکن بود برای خودش خیال‌هایی بپروراند.»

این اولین دفعه است که این فرمایش را از شاهنشاه می‌شنوم. حتی فرمودند: «در داخل این تشکیلات وسیع وقتی فراکسیون‌های قوی بودند البته می‌توانند با هم ائتلاف کرده دولت با اکثریت درست کنند.»

منبع: ایسنا

+