روسیه در جنگ غزه به کدام سو می‌رود؟
روسیه در جنگ غزه به کدام سو می‌رود؟

الهه کولایی در ضمیمه طوفان الاقصی روزنامه اطلاعات نوشت: تحلیل شرایط منطقه پس از جنگ غزه گرچه زودهنگام است، اما تحلیل من تغییر شرایط منطقه پس از آن است. در واقع آثار این جنگ به دلیل ابعاد گوناگون انسانی، حقوقی و البته سیاسی و اقتصادی تحولات جدی در منطقه به همراه خواهد آورد. از این […]

- روسیه در جنگ غزه به کدام سو می‌رود؟

الهه کولایی در ضمیمه طوفان الاقصی روزنامه اطلاعات نوشت: تحلیل شرایط منطقه پس از جنگ غزه گرچه زودهنگام است، اما تحلیل من تغییر شرایط منطقه پس از آن است. در واقع آثار این جنگ به دلیل ابعاد گوناگون انسانی، حقوقی و البته سیاسی و اقتصادی تحولات جدی در منطقه به همراه خواهد آورد.

از این رو به منظور بررسی موقعیت روسیه در منطقه در این شرایط جنگی، به نظر می‌رسد ابتدا باید موضوع اوکراین مورد بررسی قرار گیرد. مساله اوکراین در شرایط فعلی چشم‌اندازی برای حل و فصل آن وجود ندارد و به نظر نمی‌رسد که در آینده قابل پیش‌بینی، اختلاف‌های دو کشور قابل حل و فصل باشد.  سیاست روسیه به نظر من به‌طور جدی تابعی از این جنگ است.  

تحول در سیاست روسیه در قبال خاورمیانه

حضور روسیه در خاورمیانه در سه دهه گذشته تحولات زیادی را شاهد بوده، اما پیش از بررسی آن،  باید به تاثیر ساختار نظام بین‌الملل یا روابط قدرت در سطح جهان بر روابط روسیه با کشور‌های منطقه خاورمیانه توجه کنیم.

در سال‌های بعد از فروپاشی اتحادشوروی، در دهه ۱۹۹۰ یعنی اولین دهه بعداز فروپاشی اتحاد شوروی، رویکرد روسیه نسبت به خاورمیانه و توسعه روابط با کشور‌های منطقه بیشتر  اقتصادی بود. در آن دوره روسیه با دشواری‌های شدیداقتصادی روبرو بود (در کتاب سیاست و حکومت در روسیه که انتشارات وزارت امور خارجه منتشر کرده، به آن پرداخته ام).

به‌طور طبیعی توجه به این منطقه برای رفع این مشکلات صورت می‌گرفت. در همین زمان، یعنی سال ۱۹۹۴ قرارداد همکاری هسته‌ای با جمهوری اسلامی ایران آغاز می‌شود که  بیشتر ملاحظات اقتصادی بر این همکاری سیطره داشت. پس از ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ و رخداد‌های تروریستی از یک سو و به قدرت رسیدن پوتین از سوی دیگر، روند تحول در سیاست خاورمیانه‌ای روسیه و گسترش روابط با ایران و کشور‌های دیگر منطقه را شاهد هستیم.

این شرایط از روابط روسیه با غرب و به‌ویژه با آمریکا و مساله تغییر در نگرش روسیه نسبت به غرب بسیار تاثیر می‌پذیرد. یکی از عوامل بسیار موثر بر این تحول، رابطه روسیه با آمریکا یا تصویر فوق‌العاده مثبتی است که غرب‌گرایان در روسیه نسبت به آمریکا و پذیرفته‌شدن آن در بازی‌های جهانی و البته منطقه‌ای به‌عنوان یک قدرت تاثیرگذار، داشتند که به دلایل مختلف که فرصت پرداختن به آن را نداریم (در کتاب تحول در سیاست خاورمیانه‌ای روسیه به آن پرداخته ام که دانشگاه تهران منتشر کرده) این انتظار برآورده نمی‌شود.

روس‌ها انتظار داشتند در پاسخ به انحلال پیمان ورشو، سازمان پیمان ناتو هم منحل شود و آمریکایی‌ها دغدغه‌ها و ملاحظات روسیه را در جمهوری‌های آسیای مرکزی، قفقاز و جمهوری‌های شمال دریای سیاه، یعنی جمهوری‌های پیشین اتحاد شوروی از جمله در اوکراین بپذیرند. ولی در برابر این انتظارها، هم ناتو به سوی شرق گسترش پیدا کرد و هم اتحادیه اروپا جمهوری‌های پیشین اتحاد شوروی را هدف قرار داد: پروژه‌های دموکراتیک‌سازی را در این جمهوری‌ها دنبال کرد و سعی در سوار شدن بر این موج در گرجستان، اوکراین و قرقیزستان داشتند.

مساله ناتو، موضوع گسترش  اتحادیه اروپا به سوی شرق اروپا، مساله دموکراتیک‌سازی و موج‌های دموکراسی‌سازی در منطقه بر پایه انقلاب‌های رنگی و از دید مسکو، تلاش برای براندازی حکومت‌های نزدیک به مسکو در مناطق پیرامونی این کشور و سپس در غرب آسیا از دلایلی است که سیاست خاورمیانه‌ای روسیه را به شدت زیر تاثیر قرار می‌دهد.  

سیاست مسکو در قبال فلسطین و اسرائیل

روس‌ها در سال ۲۰۰۶، یعنی پیش از انقلاب‌های عربی، وقتی در غزه جنبش سیاسی حماس از مردم رأی گرفت و به قدرت رسید، ایجاد و گسترش روابط با رهبران حماس را آغازکردند. این در حالی بود که از دید آمریکایی‌ها، حماس یک سازمان تروریستی برآورد می‌شد. گسترش روابط بین روسیه و حماس، بیانگر افزایش شکاف و اختلاف نظر در مورد مساله فلسطین در میان روسیه و آمریکا و البته کشور‌های غربی بوده است.

روسیه از دهه نخست ۲۰۰۰ و از زمان به قدرت رسیدن پوتین در مسکو سعی می‌کند هم از نظر اقتصادی و هم از نظر فروش سلاح، بتواند بار دیگر، بازار‌های منطقه را به دست آورد. بازار‌هایی که به‌طور سنتی در اختیار آمریکایی‌ها بود. یکی از محور‌های سیاست خاورمیانه‌ای روسیه، تلاش برای ایفای نقش موثر در مساله فلسطین است.

بسیاری از تحلیلگران، حمایت روسیه از حماس، حزب‌الله یا فتح را در چارچوب روابط روسیه با ایالات متحده آمریکا و به نوعی حمایت از جهت‌گیری‌های ضدآمریکایی آن‌ها تحلیل کردند. این تحلیل غیرقابل انکار است که سیاست نادیده‌گرفتن دغدغه‌ها و علائق امنیتی روسیه، چه در خود مرز‌های فدراسیون و چه در مرز‌های پیرامونی و در جمهوری‌های بازمانده از فروپاشی اتحاد شوروی، آثار خود را در سیاست‌منطقه‌ای روسیه در خاورمیانه بازتاب داده و می‌توانیم آن را در متن تحولات مشاهده کنیم.

در تمامی این سال‌ها نفی اشغال و توسعه سرزمینی و اهمیت تن‌دادن اسرائیل به قطعنامه‌های سازمان ملل در سیاست‌های روسیه جایگاه موثری داشته است. در حالی که برای ایران مساله دو دولت موضوعیت نداشته و به اشکال مختلف ایده نابودی اسرائیل مطرح شده است. اما روسیه بار‌ها نشان داده یک دولت ایدئولوژیک نیست و بر پذیرفتن قطعنامه‌های سازمان ملل تاکید دارد. از سوی دیگر روس‌تبار‌هایی در سیاست اسرائیل و نزدیکی اسرائیل و روسیه در سه دهه گذشته، بسیار تاثیرگذار بوده‌اند.

این اقلیت‌ها و لابی‌ها، تا زمان جنگ اوکراین و حمله نظام روسیه به این کشور، هم از نظر سیاسی و هم از نظر اقتصادی، در تنظیم روابط تل‌آویو و مسکو، بسیار تاثیرگذار بودند که جنگ غزه آن را به شدت تحت تاثیر قرار داد.

روابط روسیه با اسرائیل، روابط بسیار ویژه‌ای بوده  است. بر همین اساس، موضوع یهودیان و تشکیل دولت یهود در روسیه، بحث بسیار مهمی ارزیابی می‌شود که با توجه به گرایش‌های ضدیت با یهود در تاریخ روسیه به محور مهمی در سال‌های بعد از فروپاشی در فدراسیون روسیه تبدیل شده و با توجه به تعداد مهاجران روس‌تبار و روس‌زبان در اسرائیل، این مساله ابعاد بسیار مهمی پیدا می‌کند.

تشکیل دولت یهود را جریان‌های پرقدرتی در روسیه حمایت می‌کنند. در جریان تشکیل دولت یهود و تشکیل دولت اسرائیل، نقش دولت اتحاد شوروی بسیار تعیین‌کننده بود. دولت اتحاد شوروی هم به شکل رسمی و هم به شکل عملی از نخستین کشور‌هایی بود که دولت اسرائیل را به رسمیت شناخت.  

 تلاش روسیه برای حضور در فرایند صلح، متمرکز بر ایده دو دولت و قطعنامه‌های شورای امنیت است تا ضمن بهره‌گیری از اهرم پرقدرت روس‌تبار‌ها و روس‌زبان‌هایی که در اسرائیل زندگی می‌کنند و یک دوره‌ای نزدیک به یک‌پنجم جمعیت اسرائیل را به‌عنوان یک اقلیت بسیار پرقدرت تشکیل داده بودند، از نفوذ آن‌ها هم در این زمینه بهره‌برداری کند.

نگاهی دقیق و عمیق به جامعه روسیه نشان می‌دهد که گرایش‌های ضدیهود همچنان در آن وجود دارد. امروز  به دلیل شرایط جنگ در غزه و نسل‌کشی در سراسر فلسطین، این جریان‌ها صدا‌های بلندتری هم در روسیه پیدا می‌کنند، مانند بسیاری از کشور‌های دیگر که به سیاست‌های وحشیانه و غیرقابل پذیرش اسرائیل نسبت به مردم فلسطین، به اعتراض برخاسته اند.

در روسیه این ضدیت ریشه‌دار است. با این همه اسرائیل هم برای روسیه و هم برای کشور‌های بازمانده از فروپاشی اتحاد شوروی، دسترسی‌هایی به غرب، به‌ویژه به فناوری‌های پیشرفته غربی ایجاد می‌کند که غیرقابل چشم‌پوشی است. بنابراین در کنار این صدا‌های اعتراضی، بسیاری از سیاستمداران در روسیه، کارآمدی و مزایای این روابط را در منطقه، در چارچوب منافع روسیه و ملاحظات منطقه‌ای مورد ارزیابی قرار می‌دهند تا جنایات اسرائیل.

بزرگ‌ترین و منسجم‌ترین اقلیت حاضر در اسرائیل، روس‌زبان‌ها و روس‌تبار‌ها هستند. از این رو روسیه روابط گسترده‌ای با اسرائیل دارد. البته این روابط همزمان با کشور‌های عربی هم در حال گسترش بوده است. روس‌ها به سیاست عملگرایانه و غیرایدئولوژیک بر مبنای تامین منافع خود در این منطقه معتقد هستند.

از این رو ضمن این‌که از اسرائیل می‌خواهند  به قطعنامه‌های سازمان ملل و رعایت حقوق انسانی مردم فلسطین تن دهد. در همان حال  از حماس خواسته‌اند خشونت و مبارزه برای نابودی اسرائیل را کنار گذاشته و قرارداد‌های صلح را بپذیرد. آنان همزمان تلاش می‌کنند  با کشور‌های عربی روابط اقتصادی، سیاسی و حتی نظامی خود را گسترش دهند. این سیاست دو سویه خود را در تمام این سال‌ها تداوم داده‌اند.  

در دوره ریاست جمهوری دونالد ترامپ روابط شخصی بین او و پوتین بسیار مورد توجه قرار گرفت. نتیجه این روابط و تاثیری که لابی صهیونیسم در آمریکا بر سیاست‌های کاخ سفید در دوره ترامپ گذاشت، در قرارداد‌های ابراهیم خود را نشان داد و زمینه‌ساز تداوم نفی و انکار سیستماتیک حقوق انسانی مردم فلسطین در سراسر سرزمین‌های اشغالی به ویژه در غزه شد. این سیاست به نوعی با محاصره همه‌جانبه این منطقه و تلاش برای محروم‌کردن مردم فلسطین، به‌ویژه در غزه از حقوق انسانی خود ادامه یافت.

مسیر عادی‌سازی روابط کشور‌های عربی با اسرائیل، امید به دگرگونی و پذیرش حقوق انسانی مردم فلسطین را از بین برد. ولی روسیه در چارچوب سیاست‌های دوگانه خود از سوی دیگر روابط خود را با حماس که به‌عنوان نمایندگان مردم فلسطین گسترش داد و کوشید با تاکید بر نقش حزب‌الله و حماس به‌عنوان نیرو‌های اجتماعی و سیاسی مشروع و قانونی، بر روند صلح و تن‌دادن همه طرف‌های درگیر در این منطقه به استاندارد‌های بین‌المللی، نقش خودش را پیش ببرد.

تاثیر جنگ اوکراین بر جنگ غزه

 پس از آغاز جنگ اوکراین در روابط اسرائیل و روسیه  کدورت‌هایی  به دلیل موقعیت ولادیمیر زلنسکی، رئیس جمهوری یهودی اوکراین و نوع روابطی که اوکراین با اسرائیل پس از جنگ اوکراین و بعد از حمله نظامی روسیه به اوکراین ایجاد می‌کند، شکل گرفت. در ارتباط با سیاست خاورمیانه‌ای روسیه و به‌خصوص موضع روسیه در مورد جنگ غزه، باید گفت که  جنگ در غزه برای برگرداندن توجه و تمرکزی که روی جنگ اوکراین شکل گرفته بود و حمایت همه‌جانبه و یکپارچه آمریکا و اروپا از زلنسکی، برای روسیه مفرّی ایجاد کرد که بتواند با عطف توجه اروپا و آمریکا به حمایت از اسرائیل، یک نفسی بکشد.

به‌طور طبیعی این جنگ انرژی غرب را از اوکراین برگردانده  و در یک جبهه دیگری فعال می‌کند و این به سود  روسیه خواهد بود. پشتیبانی غرب در مقاومت سخت اوکراین و ادامه مبارزه اش با روسیه بسیار تعیین کننده بوده است. در مورد نقش موثر  روسیه در جنگ غزه، تحلیل‌های گوناگونی منتشر شده است.

مسکو زیر تاثیر معادله قدرت در نظام بین‌الملل و رویارویی  با ایالات متحد آمریکا و اروپا تلاش دارد در خاورمیانه ایفاگر نقشی موثر باشد تا توانایی خود را در حل و فصل مسائل جهانی به نمایش بگذارد. روسیه همین سیاست را در جنگ سوریه به کار گرفت و در سرکوب داعش همراه با جمهوری اسلامی ایران، فعال شد تا نشان دهد همچنان قادر به دفع تهدید‌ها و پایان دادن به مخاطره‌ها در محیط بین‌المللی و منطقه‌ای  است.

بسیاری از تحلیلگران در آمریکا و اروپا سیاست گسترش ناتو به سوی شرق از دوران کلینتون را یک فاجعه و شکست بزرگ برآورد می‌کنند که زمینه‌ساز تحریک‌ها و نارضایتی‌ها و رویارویی‌ها در روابط روسیه با کشور‌های اروپایی و غربی و به‌ویژه با آمریکا شده است.

در جنگ روسیه و اوکراین هم حمایت همه‌جانبه غرب و آمریکا از دولت زلنسکی و تجهیز همه‌جانبه او، سبب‌ساز طولانی شدن جنگ شده است. همچنین با در نظر گرفتن جنگ اوکراین و عوامل موثر بر آن، بی تردید بازشدن یک جبهه جدید در غرب آسیا،  تامین‌کننده منافع روسیه است، اما نباید از خطر‌ها و تهدید‌های جدی طولانی‌شدن جنگ در غزه و گسترش دامنه آن غفلت کرد.

این موضوع در مرز‌های جنوبی روسیه پدیده قابل قبول و مطلوبی برآورد نمی‌شود. از سال ۲۰۰۰ که پوتین قدرت را در اختیار گرفته است، آشکارا از استفاده از اهرم انرژی در دیپلماسی به عنوان ابزار تامین هدف‌های سیاست خارجی خود یاد کرده است.

روسیه برای نخستین بار خود را به‌عنوان ابرقدرت انرژی مطرح می‌کند. این مهم باید در ارتباط با پروژه‌های انتقال گاز از روسیه به ویژه پروژه نورد استریم ۲ مورد ارزیابی قرار گیرد. با در نظر گرفتن تلاش‌ها و برنامه‌ریزی‌هایی که دولت‌های منطقه برای به دست آوردن سهم بالاتر از بازار انرژی و به‌ویژه بازار گاز انجام می‌دهند، هرگونه نزاع در منطقه از جمله درگیری در غزه را باید در ارتباط با این واقعیت‌ها ارزیابی کنیم.  

تغییر نگرش روسیه نسبت به خود، جهان، مفهوم تهدید و تغییر رابطه با غرب، عوامل بسیار مهم در شکل‌دهی سیاست خاورمیانه‌ای این کشور و روابطش با اسرائیل و فلسطین است. در دوران جنگ سرد بسیاری از مسائل و رقابت‌های دو ابرقدرت در مناطق مختلف جهان از طریق جنگ‌های منطقه‌ای حل و فصل می‌شد.

این تصور وجود داشت که با پایان جنگ سرد، شکل‌گیری این جنگ‌های منطقه به‌عنوان عرصه‌ای برای حل و فصل اختلاف‌های ابرقدرت پایان خواهد یافت. در حالی که بعد از فروپاشی اتحاد شوروی و پایان جنگ سرد، شاهد این هستیم که این رقابت‌ها در سطح خرد در مناطق مختلف در میان بازیگران در شکل جنگ‌های نیابتی، استفاده از کشور‌های دیگر برای پیشبرد اهداف آنان، ادامه یافته است. این مهم در خاورمیانه بیشتر بوده و همچنان شاهد هستیم که بحران‌های امنیتی جدی در این منطقه وجود دارد.  

ورود روسیه به منازعه‌های خاورمیانه از خلیج فارس و دریای عمان تا مرز‌های شرق مدیترانه در تقابل با سیاست‌های آمریکا در این مناطق، قابل تحلیل است. این تقابل که پس از رخداد‌های یازده سپتامبر و با این تصور که مبارزه با تروریسم و اسلامگرایی افراطی می‌تواند هدف مشترک روسیه و غرب قرار گیرد، مدتی کاهش یافت. اما با طرح ایده‌هایی، چون خاورمیانه بزرگ و پروژه‌های دموکراتیک‌سازی بار دیگر اختلاف‌ها پررنگ شد. روس‌ها را وارد مرحله جدیدی از رودررویی با ایالات متحدآمریکا شدند.  

اهمیت دیگر منطقه خاورمیانه برای روسیه، مساله تندروی و رادیکالیسم اسلامی است که در شکل طالبان و داعش خود را به نمایش گذاشت. در جمهوری‌های آسیای مرکزی، قفقاز یا حتی خود فدراسیون روسیه مساله رادیکالیسم دینی، رادیکالیسم اسلامی و گسترش افراط‌گرایی دینی  دغدغه‌ای بسیار جدی برای مسکو است. پس از جنگ اول و دوم چچن روس‌ها متوجه اهمیت خاورمیانه و ضرورت توسعه روابط با کشور‌های این منطقه شدند.  ‌

نمی‌توانیم در مورد علائق و دغدغه‌های روسیه در غرب آسیا و در خاورمیانه صحبت کنیم و به مساله ژئوپلیتیک نپردازیم. موضوع تداوم جغرافیایی، همسایگی و ارتباط‌هایی که میان جوامع، به‌خصوص مسلمان‌نشین در داخل فدراسیون با مناطق پیرامونی که جمعیت‌ها و مردم مسلمان دارند، موضوع مهمی است. رهبران روسیه می‌دانند که باید در توسعه روابط با کشور‌های اسلامی به ویژه  در غرب آسیا، برای بهبود رابطه‌شان با جوامع مسلمان در داخل فدراسیون روسیه هم توجه ویژه داشته باشند.

تغییر در ساختار نظام بین‌الملل، برآمدن چین، تلاش روسیه برای استفاده از همه منابع قدرت خود، استفاده ایالات متحد آمریکا از ابزار‌های خود، تلاشی که اتحادیه اروپا برای داشتن نقش در تحولات جهانی دارد، به ما گوشزد می‌کند که جهان به سوی چندقطبی شدن حرکت می‌کند. رابطه میان این قطب‌های قدرت، متوازن نیست. پس تنش‌ها، درگیری‌ها و رقابت‌ها در سطح مناطق شدت پیدا می‌کند.

منبع: اطلاعات انلاین