سریال «پایتخت»: سرگرمی ملی یا پروژه تخریب فرهنگی؟
سریال «پایتخت»: سرگرمی ملی یا پروژه تخریب فرهنگی؟
سریال پرمخاطب «پایتخت» گرچه سال‌ها مخاطبان را سرگرم کرد، اما در لایه‌های زیرین خود، تصویری کاریکاتوری و تحقیرآمیز از فرهنگ غنی مازندران به نمایش گذاشت. این متن به تحلیل انتقادی این بازنمایی، پیامدهای مخرب آن بر هویت فرهنگی و ذهنیت جمعی، و نقش رسانه ملی در ترویج نگاه مرکزگرا و ضرورت بازنگری در این رویکرد می‌پردازد.

زیرنویس-گروه جامعه: سریال «پایتخت» شاید در نگاه اول یک کمدی ساده تلویزیونی به نظر برسد، اما اگر به آن عمیق‌تر نگاه کنیم، حقایقی تلخ‌تر از صرفاً خنداندن مخاطب را آشکار می‌کند. این مجموعه تلویزیونی، که توانست سال‌ها مخاطبان بسیاری را پای تلویزیون بنشاند، به‌نوعی آرام‌آرام تصویر و پیشینه یک فرهنگ غنی را به کاریکاتوری خنده‌دار تقلیل داد. آنچه از خرده‌فرهنگ مازندران در «پایتخت» به نمایش درآمد، نه هویت و غنای فرهنگی بلکه نسخه‌ای تمسخرآمیز و ساده‌انگارانه از مردمان این منطقه است.

این سریال مازندران را با قرن‌ها سابقه درخشان در زبان، موسیقی و آیین‌ها، عمدتاً به عنوان دستمایه‌ای برای خنده به تصویر کشیده شده است. جغرافیایی که سهم آن در تاریخ، ایثارگری‌ها، افتخارات ورزشی و سیاسی انکارناپذیر است، در این روایت تلویزیونی به بستری برای نمایش شخصیت‌هایی با لهجه‌های اغراق شده و رفتارهای کلیشه‌ای تبدیل شده است. این رویکرد، بزرگ‌ترین اهانت به مردمی است که مهمان‌نوازی و سخاوت‌شان همواره زبانزد بوده است.

https://cdn.fararu.com/files/fa/news/1404/1/15/2510284_895.jpg

آنچه در «پایتخت» نمایش داده شد، هرگز یک روایت هنرمندانه از زیست‌محلی مازندران نبود؛ بلکه داستانی بی‌جان و اغراق‌شده از یک «دیگری فرهنگی» بود، بازنمایی ضعیفی که هدف اصلی‌اش خنداندن مخاطب برای جذب حامی مالی و پوشاندن ضعف مدیران رسانه ملی در جذب مخاطب به قیمت تحقیر اصالت یک قوم است به گفته یکی از منتقدان: «سیروس مقدم سریالی می سازد که صداوسیما به واسطه آن بتواند برنج و نوشیدنی قندی پالپ‌دار و اتوبوس کمپر را تبلیغ کند و با درآمد حاصل از آن دستمزد تنابنده و حقوق مدیران و کارکنانی را بپردازد که بیشتر آنها بدون دلیل سر کار حاضر می‌شوند.»

در این سریال، لهجه به‌جای اینکه نشان‌دهنده تعلق فرهنگی باشد، نشانه‌ای از سادگی و حتی بلاهت شمرده می‌شود. زبان محلی هم که می‌توانست پنجره‌ای زیبا به غنای زبانی این خطه باشد، به ابزاری برای مضحکه تبدیل شد. شخصیت‌ها نیز بجای پیچیدگی‌های انسانی، همچون تیپ‌هایی یک‌بعدیِ ساده‌لوح و احساساتی تصویر شده‌اند.

به گزارش زیرنویس، مسئله اما فراتر از نمایش نادرست فرهنگ مازندران است؛ خوب می‌دانیم، تکرار مکرر چنین تصاویری در رسانه‌ها باعث می‌شود که نه تنها مخاطبان غیربومی، بلکه حتی خود مردم مازندران نیز به‌تدریج این تصویر مخدوش را به عنوان واقعیت بپذیرند؛ چرا که رسانه علاوه بر بازتاب‌ واقعیت، توانایی ساختن آن را نیز دارد و تکرار یک قالب تحریف‌شده از طریق تلویزیون، می‌تواند به مرور زمان به بخشی از ذهنیت جمعی تبدیل شده و نگاه عمومی به یک فرهنگ را تغییر دهد. همچنان که در فضای مجازی و حقیقی بسیار دیده ایم که افرادی از پایتخت به خود جرئت توهین به مردم این سرزمین سبز را می‌دهند.

https://seemorgh.com/images/contenet1399/culture/09/4/paytakht.jpg

از این منظر «پایتخت»، فراتر از یک سریال، به پروژه‌ای فرهنگی-سیاسی شباهت دارد که مفاهیم مرکزگرایی و برتری «مرکز» بر «پیرامون» را ترویج می‌کند. پیام پنهان آن این است که لهجه‌ها و سبک‌های زندگی محلی، نشانه‌ای از عقب‌ماندگی هستند و تنها آنچه به مرکز (تهران) شباهت دارد، ارزشمند است. حتی عنوان سریال، «پایتخت»، گویی از همان ابتدا بر این جایگاه برتر و معیار بودن تأکید دارد. همه‌چیز از دریچه نگاه مرکز روایت می‌شود و آنچه خارج از آن قرار دارد، یا باید شبیه مرکز شود یا سوژه طنز قرار گیرد.

این نگاه مرکزگرا بیش از آنکه فرهنگی باشد، مفهومی سیاسی است. از همین رو، «پایتخت» نه تنها سرگرم‌کننده نیست بلکه مخرب است. خنده‌هایی که با چنین طنزی بر لب‌ها می‌نشینند، چیزی جز تحقیر پنهانی را به ذهن منتقل نمی‌کنند.

ما امروز در عصری زندگی می‌کنیم که رسانه‌ها نقش مهمی در آموزش و فرهنگ‌سازی دارند. آنها ارزش‌ها را ترویج و اولویت‌های ذهنی جامعه را شکل می‌دهند. از این رو، ضروری است که رسانه‌های ما نمادهای فرهنگی اصیل کشور را نه برای خنداندن بلکه برای آشنا کردن مردم با زیبایی‌ها و تفاوت‌های آنها استفاده کنند. تخریب هویت قومی یا تمسخر لهجه‌ها، نه تنها غیراخلاقی است، بلکه یک سیاست رسانه‌ای اشتباه با پیامدهای زیان‌بار برای فرهنگ ملی محسوب می‌شود.

زمانی که یک قوم، زبان، یا شیوه زندگی به دفعات در قالب‌های نازل و تمسخرآمیز به تصویر کشیده شود، این تصاویر رفته‌رفته به بخشی از حافظه جمعی تبدیل می‌شوند. این نوع خشونت، هرچند خاموش است، اما اثرات ماندگاری دارد.

حال این پرسش مطرح است: مسئولیت رسانه ملی چیست؟ اگر رسالت آن ارتقاء فرهنگ است، چرا به طور مداوم چنین تصویر معوج از یکی از اصیل‌ترین خرده‌فرهنگ‌های کشور را تأیید و بازتولید می‌کند؟ و اگر بنا بر ساختن هویت و «ما»ی ایرانی است، چرا بخشی از این «ما» باید همواره دستمایه خنده و تحقیر قرار گیرد؟

آنچه امروز بیش از هر چیز به آن نیازمندیم، «بازشناسی فرهنگی» است. رسانه باید به جای خلق تیپ‌های کلیشه‌ای، شخصیت‌های واقعی بسازد؛ به جای تمسخر تفاوت‌ها، آن‌ها را بشناسد و به‌جای تولید خنده‌ای توأم با تحقیر، مخاطب را با زیبایی های پنهان در لایه‌های زندگی مردمان این سرزمین آشنا کند.

چگونه ممکن است رسانه‌ای که با بودجه عمومی اداره می‌شود، فرهنگِ بخشی از همین مردم را به تمسخر بگیرد و نمایندگان مازندران و دستگاه های فرهنگی که باید حامی هویت فرهنگی مردم آن دیار باشند، در برابر این تحقیرها سکوت کنند؟ آیا سکوت آنها ناشی از ناآگاهی از اهمیتِ فرهنگی که در آن زندگی می‌کنند است، یا منافع سیاسی کوتاه‌مدت را ترجیح می‌دهند؟

اکنون زمان آن رسیده است که اجازه داده نشود میراث ارزشمند فرهنگی این خطه زیر سایه بی‌توجهی‌ها کم‌رنگ و نابود شود و نمایندگان مردم در مجلس و دیگر نهادهای مسئول، وظیفه خود در قبال صیانت از این میراث گرانبها را با جدیت بیشتری دنبال کنند و مانع از تداوم این رویه نادرست در رسانه ملی شوند. سکوت در برابر این هجمه فرهنگی، به معنای نادیده گرفتن هویت بخشی از مردم ایران و هموار کردن مسیر برای تضعیف بیشتر آن است.

باید با صدای رسا و با اتکا به خرد جمعی، خواستار تغییر رویکرد در رسانه ملی شد؛ رویکردی که به جای بهره‌برداری سطحی و تمسخرآمیز از خرده‌فرهنگ‌ها برای جلب مخاطب یا سرپوش گذاشتن بر ضعف‌های مدیریتی، به دنبال شناخت عمیق، معرفی هنرمندانه و احترام به تنوع فرهنگی غنی ایران باشد. فرهنگِ مازندران، همچون سایر فرهنگ‌های بومی این سرزمین، گنجینه‌ای ارزشمند است که نه تنها نباید مورد تحقیر قرار گیرد، بلکه باید به عنوان بخشی جدایی‌ناپذیر از هویت ملی، پاس داشته شده و به نسل‌های آینده منتقل گردد. حفظ کرامت و اصالت فرهنگ‌های ایرانی، وظیفه‌ای ملی و مسئولیتی همگانی است که غفلت از آن، آسیب جبران‌ناپذیر به دنبال خواهد داشت.

ازدواج؛ از اجبار اجتماعی تا انتخاب فردی: چرا برخوردارها کمتر ازدواج می‌کنند؟ ۲۲ آذر ۱۴۰۴

تحلیل جامعه‌شناختی کاهش ازدواج و فرزندآوری در ایرانازدواج؛ از اجبار اجتماعی تا انتخاب فردی: چرا برخوردارها کمتر ازدواج می‌کنند؟

چهره‌های مشهور و القای مصرف گرایی و مصرف زدگی ۱۷ آبان ۱۴۰۴

لزوم تمرکز بر خدمت به جای زندگی خصوصیچهره‌های مشهور و القای مصرف گرایی و مصرف زدگی

زیرنویس را در شبکه‌های اجتماعی همراهتان داشته باشید
 

 

  • منبع خبر : این گزارش به همت گروه جامعه سایت خبری-تحلیلی زیرنویس به صورت اختصاصی تهیه شده است.