روزنامه جمهوری اسلامی نوشت: سیاست خارجی ایران سالهاست میان دو رؤیای متضاد یعنی رؤیای عبور تهاجمی از نظم جهانی و رؤیای تطبیق عقلانی با قواعد آن معلق مانده است. نه اولی به تصمیم نهایی رسیده و نه دومی به ارادهای واقعی. در فضای سیاست ایران دو دیدگاه اصلی روبهروی هم ایستادهاند. گروهی معتقدند تنها راه برونرفت، […]

روزنامه جمهوری اسلامی نوشت: سیاست خارجی ایران سالهاست میان دو رؤیای متضاد یعنی رؤیای عبور تهاجمی از نظم جهانی و رؤیای تطبیق عقلانی با قواعد آن معلق مانده است. نه اولی به تصمیم نهایی رسیده و نه دومی به ارادهای واقعی.
در فضای سیاست ایران دو دیدگاه اصلی روبهروی هم ایستادهاند. گروهی معتقدند تنها راه برونرفت، اتخاذ موضعی تهاجمیتر و حتی حرکت به سمت سلاح هستهای است. گروهی دیگر میگویند باید از خیال برهمزدن نظم جهانی دست کشید و با قواعد آن – هرچند ناعادلانه – کنار آمد.
مسئله اما خود این دوگانه نیست. مسئله آن است که نظام حکمرانی میان این دو رویکرد گرفتار شده و نه تصمیم قطعی برای عبور از نظم موجود گرفته و نه توانسته با ارادهای منسجم خود را با آن تطبیق دهد. نتیجه، تعلیقی است که هزینهاش را کشور و مردم میپردازند.
این تعلیق، بیش از هر جا در مسئله آمریکا عیان است که از بنیادیترین و پیچیدهترین مسائل راهبردی نظام جمهوری اسلامی است و با پاسخهای کوتاه، شعارمحور یا تحلیلهای تکبعدی فهم نمیشود. آمریکا نه صرفاً یک کشور است و نه فقط یک دشمن. این کشور واجد ویژگیهای ژئوپلیتیکی، تاریخی، نهادی و ساختاری خاصی است که جایگاهش را در نظام بینالملل متمایز کرده و آن را بهطور همزمان به مسئلهای در سیاست خارجی و سیاست داخلی ایران تبدیل کرده است.
نمیتوان آن را از معادلات حذف کرد یا نادیده گرفت. حتی اگر افول نسبی آمریکا پذیرفته شود، سرعت این افول با نیازهای فوری ایران همخوان نیست و فروپاشی یا تضعیف آمریکا الزاماً به ثبات جهانی یا منطقهای نمیانجامد.
از ابتدای انقلاب اسلامی، تقابل ایران و آمریکا بهتدریج از رویارویی غیرمستقیم و سیاسی به مواجهههای مستقیمتر رسیده است؛ از جنگ نفتکشها و سرنگونی هواپیمای مسافربری تا اشغال افغانستان و عراق. اما نقطهضعف اساسی ما در این مسیر، فقدان «طرح» بوده است. نه طرحی منسجم برای مقاومت، نه سیاست اقتصادی مکمل و نه حتی استراتژی خروج از موقعیتهای پُرهزینه. مقاومت، در بسیاری مقاطع اجتنابناپذیر بود، اما بدون نقشه راه، کشور صرفاً از سرمایههای خود مصرف کرد.
این فقدان طرح، خود را در ناتوانی تبدیل دستاوردهای میدانی و امنیتی به دستاوردهای سیاسی و دیپلماتیک پایدار نشان میدهد. تاریخ به ما میآموزد که حتی پیروزی در جنگ، اگر به صلحی هوشمندانه منجر نشود، میتواند به واگذاری دستاوردها بینجامد. ایران در مقاطع مختلف میتوانست سطح تقابل با آمریکا را به سطوح کمهزینهتر منتقل کند، اما ذهنیت و ظرفیت نهادی این انتقال وجود نداشت.
ازسوی دیگر، باید دید با چه آمریکایی مواجهیم. دشمنسازی در ساختار آمریکا امری نظاممند و بخشی از منطق اقتصاد سیاسی یک ماشین عظیم نظامی امنیتی است. در چنین شرایطی، ایران عملاً نه با اقتصاد آمریکا که با مزیت امنیتی نظامی آن روبهروست. عبور آمریکا از سیاستهای پنهان به اقدامات آشکار نظامی، نشانه شکستهشدن یک تابو و تغییر سطح درگیری است که باید در محاسبات مسئولان ما جدی گرفته شود.
در این میان، دو خطای تحلیلی نیز کار را دشوارتر کرده است؛ اسطورهسازی حماسی از تقابل با آمریکا و اتکای افراطی به حقوق بینالملل.
حقوق بینالملل در بهترین حالت، ویترینی تزیینی برای نظم جهانی است و نه جایگزین سیاست خارجی واقعی. دیپلماسی بدون سیاست خارجی مدون، قادر به ایجاد تغییر معنادار نیست.
راه خروج از تعلیق هم دو محور اساسی دارد. نخست، ضرورت اجماع ملی بر سر اصل تغییر مسیر؛ تغییری که بدون وفاق داخلی ممکن نیست. دوم، پذیرش این واقعیت که دیپلماسی فرآیندی بلندمدت و نیازمند بردباری است.
با این حال، گامهای عملی نیز قابل تصورند. افزایش آمادگی برای مذاکره، بسترسازی دیپلماتیک برای تبادل سیگنالهای متقابل، بهبود تعامل با آژانس و فعالسازی ارتباطات رسمی و غیررسمی در سطوح مختلف. البته موانعی چون نوسانات سیاست آمریکا، نقش مخرب رژیم صهیونیستی و پیچیدگیهای منطقهای هم وجود دارد، اما همزمان گرایشهای بینالمللی حامی ثبات از چین تا بازیگران انرژیمحور، میتوانند فرصتی برای بازتعریف مسیر ایران باشند.
اگر بخواهیم تصویری دقیق از وضعیت کنونی ترسیم کنیم، باید بپذیریم که مسئله اصلی سیاست خارجی ما فقدان گزینه نیست، بلکه ناتوانی در انتخاب است. انتخاب، بهویژه در سطح راهبردی، همواره مستلزم پرداخت هزینه است، اما بلاتکلیفی، پرهزینهترین گزینه ممکن است. نتیجه، فرسایش تدریجی قدرت ملی است که عمیق و مداوم است.
بازاندیشی در مسیر طیشده، نشانه بلوغ نهادی است. آنچه مانع این بازاندیشی میشود، دلبستگی به سرمایهگذاریهای پیشین، ترس از بیاعتبارشدن روایتهای رسمی، و هراس از گشودن زنجیرهای از پرسشهای بنیادین که پاسخ دادن به آنها ساده نیست. همین مکانیسمهاست که باعث میشود راهحلهای ضربتی و کوتاهمدت، بارها جایگزین اصلاحات ساختاری شوند؛ راهحلهایی که شاید برای مدتی تصمیمنما باشند اما توان خروج از بحران را ندارند.
نکته کلیدی آن است که بدون گفتوگوی واقعی درونسیستمی و بدون مشارکت نخبگان و دلسوزان نظام، موفقیت ممکن نیست. سیاست خارجی نمیتواند محصول دایرهای بسته از تصمیمگیران باشد که بیش از آنکه نگران آینده باشند، درگیر دفاع از گذشتهاند. تا زمانی که سازوکار تصمیمسازی از پذیرش بازخوردهای منفی و دادههای عینی ناتوان باشد، سیاست خارجی همچنان واکنشی، مقطعی و پرهزینه باقی خواهد ماند.
این خبر از سایت منبع نقل شده و پایگاه خبری زیرنویس در قبال محتوای آن مسئولیتی ندارد. در صورت نیاز، در نظرات همین خبر گزارش دهید تا بررسی گردد.
واکاوی پیامدهای فرهنگی و اجتماعی حذف کودکان از مراسمها«از کودکان در مراسمی دیگر پذیرایی میشود»؛ جمله ای شیک، اما ویرانگر
تحلیل جامعهشناختی کاهش ازدواج و فرزندآوری در ایرانازدواج؛ از اجبار اجتماعی تا انتخاب فردی: چرا برخوردارها کمتر ازدواج میکنند؟
لزوم تمرکز بر خدمت به جای زندگی خصوصیچهرههای مشهور و القای مصرف گرایی و مصرف زدگی







































