شایانیوز- این ماجرا از جایی شروع می‌شود که سرما فقط یک فصل نیست؛ یک وضعیت دائمی است. رومانیِ دهه‌های پایانی قرن بیستم، زیر سایه حکومت نیکلای چائوشسکو، کشوری بود که سکوت در آن قانون نانوشته زندگی محسوب می‌شد. خیابان‌ها آرام بودند، اما نه از آرامش؛ از ترس. دیوارها شنوا بودند و آدم‌ها یاد گرفته بودند […]

شایانیوز- این ماجرا از جایی شروع می‌شود که سرما فقط یک فصل نیست؛ یک وضعیت دائمی است. رومانیِ دهه‌های پایانی قرن بیستم، زیر سایه حکومت نیکلای چائوشسکو، کشوری بود که سکوت در آن قانون نانوشته زندگی محسوب می‌شد. خیابان‌ها آرام بودند، اما نه از آرامش؛ از ترس. دیوارها شنوا بودند و آدم‌ها یاد گرفته بودند کمتر حرف بزنند، کمتر دیده شوند و مهم‌تر از همه، کمتر احساس نشان بدهند. در چنین فضایی، انسان بودن خودش یک ریسک محسوب می‌شد.

در دل همین سکوتِ سنگین، پشت درهای بسته‌ی ساختمان‌هایی که روی تابلوشان با خطی رسمی نوشته شده بود «مرکز نگهداری کودک»، فاجعه‌ای آرام و بی‌نام در جریان بود. اتفاقی که نه در اسناد رسمی به‌عنوان پروژه ثبت شد، نه در دادگاه‌ها به‌عنوان جنایت. چیزی که رخ می‌داد، آن‌قدر عادی جلوه داده شده بود که انگار اصلاً نیازی به نام‌گذاری نداشت.

5

1

نوزادان را کنار هم می‌خواباندند. زنده نگه داشته می‌شدند، اما لمس نمی‌شدند. نه بغلی در کار بود، نه نوازشی، نه صدایی که اسمشان را صدا بزند، نه نگاهی که روی صورتشان مکث کند. فقط تغذیه. فقط حداقلِ لازم برای ادامه‌ی نفس کشیدن. انگار بدن مهم بود، اما روح نه؛ انگار انسان را می‌شد به مجموعه‌ای از واکنش‌های فیزیولوژیک تقلیل داد.

ایده ساده بود و به همان اندازه بی‌رحم: اگر تمام نیازهای فیزیکی تأمین شود، آیا انسان بدون محبت هم انسان می‌شود؟ سؤالی که هیچ‌وقت رسماً پرسیده نشد، اما سال‌ها روی بدن و روان هزاران کودک اجرا شد. بی‌هیچ رضایتی، بی‌هیچ دفاعی، بی‌هیچ صدایی که بتواند اعتراض کند.

2

سال‌ها گذشت. کسی سؤال نپرسید. کسی در را باز نکرد. کسی نخواست بداند پشت این دیوارها چه می‌گذرد. تا روزی که حکومت فروپاشید. وقتی دیوارها کنار رفتند و پرونده‌ها از پستوها بیرون آمدند، دنیا با تصویری روبه‌رو شد که دیدنش سخت بود و فراموش‌کردنش سخت‌تر.

کودکانی که زنده مانده بودند، اما بلد نبودند ارتباط برقرار کنند. به چشم نگاه نمی‌کردند. احساس را تشخیص نمی‌دادند. با انسان، مثل یک شیء برخورد می‌کردند. بدن‌هایشان رشد کرده بود، اما چیزی در درونشان شکل نگرفته بود؛ نه زبان عاطفه، نه درک دلبستگی، نه حس تعلق. انگار بخش مهمی از انسان‌بودن، در همان سال‌های خاموشی برای همیشه خاموش شده بود.

3

بعد از سقوط چائوشسکو، وقتی خبرنگارها و پزشکان وارد پرورشگاه‌ها شدند، واقعیت‌ها یکی‌یکی خودش را نشان داد. بخش زیادی از این کودکان دچار آسیب‌های عمیق و برگشت‌ناپذیر روانی بودند؛ اختلال دلبستگی شدید، ناتوانی در همدلی، ناتوانی در تشخیص احساسات دیگران. مفهومی که بعدها با عنوان Reactive Attachment Disorder شناخته شد. برخی به خانواده‌ها سپرده شدند، اما تطبیق با زندگی عادی برایشان کابوس بود. عده‌ای هرگز نتوانستند مستقل زندگی کنند و سر از مراکز نگهداری بزرگسالان درآوردند.

آن‌هایی که خیلی زودتر از آن محیط جدا شدند و وارد خانواده‌های پرمحبت شدند، شانس آوردند؛ نه به‌طور کامل، اما به اندازه‌ای که زندگی برایشان ممکن باشد.

4

این‌ها قربانی جنگ نبودند. قربانی قحطی هم نه. حتی قربانی یک آزمایش رسمی علمی هم محسوب نمی‌شدند. آن‌ها قربانی تصمیمی بودند که انسان را فقط یک نمونه آزمایش دید؛ جایی که علم، بدون اخلاق، شروع می‌کند به پاک‌کردن مرز انسان‌بودن.

و شاید ترسناک‌ترین بخش این ماجرا خودِ آزمایش نباشد. ترسناک‌تر این است که در تمام آن سال‌ها، آدم‌های زیادی می‌دانستند، می‌دیدند و کاری نکردند. ایستادند، سکوت کردند و فقط تماشا کردند.

منبع خبر: شایا

این خبر از سایت منبع نقل شده و پایگاه خبری زیرنویس در قبال محتوای آن مسئولیتی ندارد. در صورت نیاز، در نظرات همین خبر گزارش دهید تا بررسی گردد.

«از کودکان در مراسمی دیگر پذیرایی می‌شود»؛ جمله ای شیک، اما ویرانگر ۲۹ آذر ۱۴۰۴

واکاوی پیامدهای فرهنگی و اجتماعی حذف کودکان از مراسم‌ها«از کودکان در مراسمی دیگر پذیرایی می‌شود»؛ جمله ای شیک، اما ویرانگر

ازدواج؛ از اجبار اجتماعی تا انتخاب فردی: چرا برخوردارها کمتر ازدواج می‌کنند؟ ۲۲ آذر ۱۴۰۴

تحلیل جامعه‌شناختی کاهش ازدواج و فرزندآوری در ایرانازدواج؛ از اجبار اجتماعی تا انتخاب فردی: چرا برخوردارها کمتر ازدواج می‌کنند؟

چهره‌های مشهور و القای مصرف گرایی و مصرف زدگی ۱۷ آبان ۱۴۰۴

لزوم تمرکز بر خدمت به جای زندگی خصوصیچهره‌های مشهور و القای مصرف گرایی و مصرف زدگی

زیرنویس را در شبکه‌های اجتماعی همراهتان داشته باشید