چهل روز گذشته است؛ عددی که در فرهنگ ما فقط شمارش زمان نیست، مکثی است میان رفتن و ماندن. چهل روز از خاموشی صابر کاظمی میگذرد، اما برای والیبال ایران، این فقدان هنوز تازه است؛ مثل سکوتی ناگهانی در میانهی یک رالی طولانی که همه را از نفس میاندازد. صابر کاظمی فقط یک نام در […]

چهل روز گذشته است؛ عددی که در فرهنگ ما فقط شمارش زمان نیست، مکثی است میان رفتن و ماندن. چهل روز از خاموشی صابر کاظمی میگذرد، اما برای والیبال ایران، این فقدان هنوز تازه است؛ مثل سکوتی ناگهانی در میانهی یک رالی طولانی که همه را از نفس میاندازد.
صابر کاظمی فقط یک نام در لیست بازیکنان نبود. او بخشی از حافظهی جمعیِ والیبال ایران بود؛ از همان دست بازیکنانی که حضورشان در زمین، ریتم بازی را تغییر میداد. نه لزوماً با هیاهو، که با کار درست، با تعهدی که دیده میشد و گاهی نادیده گرفته میشد. حالا که چهل روز از رفتنش گذشته، تازه میفهمیم چهقدر جای بعضی ستونها وقتی خالی میشود، سقف دیر یا زود فرو میریزد.
نوشتن دربارهی مرگ یک ورزشکار آسان نیست؛ بهخصوص وقتی قرار است حرفهای بمانی و احساساتت را هم پنهان نکنی. اما صابر کاظمی از آن جنس آدمها بود که حرفهایگری و احساس را کنار هم معنا میکرد. زمین بازی برای او محل کار بود، اما بیروح نبود. هر سرویس، هر دفاع، هر فریاد کوتاه بعد از امتیاز، نشان میداد که این بازی هنوز برایش زندگی است، نه فقط شغل.
والیبال ایران این روزها زیاد حرف از نسلسازی میزند؛ از آینده، از پروژهها، از آمار و نمودار. اما آینده بدون حافظه، دوام نمیآورد. صابر کاظمی یکی از همان نقاط اتصال بود؛ پلی میان تجربه و انگیزه، میان سختکوشی خاموش و آرزوی دیدهشدن. رفتنش فقط یک فقدان انسانی نیست؛ یک زنگ خطر است برای ورزشی که گاهی فراموش میکند پشت پیراهنها، آدمها نفس میکشند.
چهل روز بعد، پرسشها جدیتر میشوند. آیا ما بلدیم از قهرمانانمان مراقبت کنیم؟ آیا سیستم، فقط نتیجه میخواهد یا انسان را هم میبیند؟ مرگ صابر کاظمی نباید به یک خبر آرشیوی تبدیل شود؛ نباید در هیاهوی لیگها و نقلوانتقالات گم شود. اگر قرار است یادش زنده بماند، باید از او یاد بگیریم؛ از انضباطش، از اخلاق حرفهایاش، و از اینکه چگونه میشود بیادعا مؤثر بود.
این یادداشت، مرثیه نیست؛ مطالبه است. مطالبهی احترام به زندگی ورزشکاران، پیش و پس از مسابقه. مطالبهی ساختن فضایی امنتر، انسانیتر و مسئولانهتر. چهل روز گذشته، اما مسئولیت ما تازه شروع شده است. صابر کاظمی رفت، اما اگر والیبال ایران بخواهد بزرگتر شود، باید یاد بگیرد چگونه از کسانی که آن را میسازند، بهتر محافظت کند. یاد او، نه در اشک، که در اصلاح راهها زنده میماند.
این خبر از سایت منبع نقل شده و پایگاه خبری زیرنویس در قبال محتوای آن مسئولیتی ندارد. در صورت نیاز، در نظرات همین خبر گزارش دهید تا بررسی گردد.
تحلیل جامعهشناختی کاهش ازدواج و فرزندآوری در ایرانازدواج؛ از اجبار اجتماعی تا انتخاب فردی: چرا برخوردارها کمتر ازدواج میکنند؟
لزوم تمرکز بر خدمت به جای زندگی خصوصیچهرههای مشهور و القای مصرف گرایی و مصرف زدگی
به بهانه روز جهانی عصای سفیددیده نشدن رنج نابینایی/وقتی «عصای سفید» هم قربانی گزارشدهی میشود







































