جلال رفیع – ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات|  دل به امید روی او همدم جان نمی‌شودجان به هوای کوی او خدمت تن نمی‌کند «بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم»…. یعنی باسلام و احترام و ادب عرض می‌کنم که اگر حضرت حافظ توانسته است غزل‌های ناب و نورافشانی را بسراید که یک بیتش همین دو […]

جلال رفیع – ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات| 

دل به امید روی او همدم جان نمی‌شود
جان به هوای کوی او خدمت تن نمی‌کند

«بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم»…. یعنی باسلام و احترام و ادب عرض می‌کنم که اگر حضرت حافظ توانسته است غزل‌های ناب و نورافشانی را بسراید که یک بیتش همین دو مصرع صدرنشین باشد؛ صرف‌نظر از خیلی مزایا و امتیارات معنوی و مادی و علمی و عملی، حداقل از نعمت هوای پاک و پاکیزه ی باغ و راغ و دشت و دمن هم برخوردار بوده است. وقتی می‌فرماید:

بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین
کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس

انصافاً آیا او تجربۀ نشستن بر لب همین جوی و جدول خیابان و لذت تماشا کردن همین موشخانه‌ها (بلکه فراتر از آن، یعنی فراموشخانه‌ها!)یی را که میراث جمعیت و مهاجرت و چیزهای دیگر است، مورد توجه و تأکید قرار می‌دهد؟

صرف نظر از حال و هوای معنوی و عاشقانه کوی یار، در آن روزگار واقعاً آب و هوای مادی و دنیاگرایانۀ کوی یار هم عالی بوده است. حافظ وقتی می‌گوید:«جان به هوای کوی او خدمت تن نمی‌کند»؛هرچند به هوای عشق نظر داشته و هنوز هم یکی از معانی واژۀ هوی در زبان عربی امروز همین است، اما عملاً بهره‌مند از هوای پراکسیژن نیز بوده است.

شعر حافظانه‌ای که در هوای سمّی تهران قرن بیست و یکم سروده می‌شود، باید نمره‌اش به مراتب بیشتر از شعری باشد که در هوای عهد حضرت حافظ سروده شده است. امروز به شهادت تمام پزشکان و کارشناسان، هوای آلودۀ دنیای شبه صنعتی و صنعتی، مُخ شاعر و مغز ادیب را از کار می‌اندازد. آنگاه اگر در چنین فضایی، کسی هنرمندی نشان داد و توانست از تخیّل خلاق خویش بهره برگیرد و غزلی ناب و نیرومند بسراید، به مراتب بیش از روزگار رودکی و نظامی و سعدی و حافظ، شقّ‌القمر کرده است!

فراموش نمی‌کنم صدای خطیب نماز جمعه تهران سال ۶۱ شمسی را که با حفظ سمت ریاست مجلس، دارای مسئولیت منصب امامت هم بود و می‌گفت:

ـ باید متروی تهران راه‌اندازی شود، مردم ما دارند سم تنفس می‌کنند.

 امروز باید دید درجه غلظت و غنای این هوای سمی به کجا باید رسیده باشد. در چنین فضایی، اگر کسی (شاعر مرد یا زن) قوّۀ تخیّل خلاق سمّی‌اش(!) هنوز آن قدر نیرو داشته باشد که بتواند حافظ عصر خودش باشد، باید بر دست و دهانش (البته در چارچوب موازین شرعی!) صدها بوسه زد و گفت:

 از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت
 عجب که بوی گلی ماند و رنگ نسترنی

جالب است که در حوالی دی و بهمن، از روز هوای پاک و اخیراً از هفته هوای پاک (البته در تقویم) بسیار سخن می‌گوییم و حرف‌های هوایی بسیار بر زبان می‌رانیم. اما دریغ که نه از روز هوای پاک خبری است، نه از هفته هوای پاک، نه از دهه مبارکۀ هوای پاک.

پاک، خفه شده‌ایم! و آنهایی از ما هم که به چنین مصیبت مولمه‌ای گرفتار نیستیم، می‌توانیم بگوییم که پاک خسته شده‌ایم. قضیه، خیلی پیچیده نیست. «دو دوتا چهار تا»است. مغز و دل و جسم و جان و درک و فهم و شعور و احساس و عواطف و صبوری و بردباری، همگی بدون اکسیژن به خواب و خیال می‌پیوندند.

مغزت مغر انیشتن باشد، مُخت مخ بوعلی باشد، وقتی اکسیژن نبود، از جسد و جنازه چه کاری ساخته است؟ بله، چون هنوز کار به پایان و کارد به استخوان نرسیده، جسد در حال تحرّک و جنازه ی در حال تردّد را بسیار می‌توان دید. 

علت این است که فعلاً اندک اکسیژنی باقی است، اگرچه درهم شکسته و تغییر یافته و اسکیژن شده(!)، بالاخره به قول قدیم خودمان: نفسی هست! و به قول خراسانی‌ها: نفستک.
کاش کسی از ما به حافظ لسان‌الغیب که این همه از آینه پاک و دیدۀ پاک یاد کرده است، سلام می‌رساند و می‌گفت: البته دقیق و درست فرموده‌اید که…

چشم آلوده نظر، از رخ جانان دور است
                               بر رخ او نظر از آینه پاک انداز
غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند
                   پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز

لیکن این کلام مزخرف را هم از ما که لسان‌العیبِ(عین فاقد النقطه ی‌) این روزگاریم بپذیر که امروز همین هوای ناپاک آلوده به سرب صنعت و شبه صنعت، بر سر آن است که فضا و فرصت لازم برای آینۀ پاک دیدن و دیدۀ پاک داشتن را نیز از ما سلب کند.

سرمنشاء بسیاری از بیمار شدن‌ها، عصبی شدن‌ها، نامتعادل شدن‌ها، یقه دریدن‌ها، نزاع کردن‌ها، آرامش و اعتدال از کف دادن‌ها، همین غیبت تدریجی اکسیژن است و به جایش حضور تدریجی اکسیدکربن.

مگر نگفته‌اند شکم‌ گرسنه ایمان ندارد(یا در معرض ضعف ایمان است)؟… رگ‌های گرسنۀ اکسیژن نیز به مرور می‌تواند آدمی را پرخاشگر، بی‌حوصله، کم‌ظرفیت، ناپایدار، فرسوده، خسته، خاک‌آلوده، خشمگین، مبتلا به سوءظن و اسیر انواع ناملایمات و توهمّات کند.

ناپاکی‌های جسمی و خونی و مغزی و عصبی، کم‌کم زمان و زمینه را برای بارور شدن باکتری‌های روحی و اخلاقی و رفتاری هم مهیا می‌سازد. یعنی برعکس سرودۀ مولانا حافظ، این بار، تن است که در هوای کوی او، خدمت جان نمی‌کند!

متأسفانه بسیاری چنین می‌پندارند که هوای سالم، فقط نیاز جسم است. درحالی که نیاز روح نیز هست. «عقل سالم در بدن سالم است» اگرچه مطلق نیست و اگرچه نفی‌کنندۀ این واقعیت نیست که ممکن است جسم بیمار هم از عقل عالی برخوردار باشد، ولی به هرحال بهره‌ای از حقیقت را پیام می‌دهد.

 اگر تحدید سلامت جسم، به تهدید بدل شود و از خط قرمز عبور کند، یا از آغاز زندگی با چنین روال و روندی مواجه گردد؛ کم‌کم بستر لازم و مهیّا برای سلامت  عقل و روح را نیز تنگ و تنگ‌تر و آلوده و آلوده‌تر می‌کند. تا آنجا که جسم فقط «آرامگاه» عقل خواهد شد. آرامگاه مرحوم مغفور عقل!

منبع خبر: اطلاعات انلاین

این خبر از سایت منبع نقل شده و پایگاه خبری زیرنویس در قبال محتوای آن مسئولیتی ندارد. در صورت نیاز، در نظرات همین خبر گزارش دهید تا بررسی گردد.

«از کودکان در مراسمی دیگر پذیرایی می‌شود»؛ جمله ای شیک، اما ویرانگر ۲۹ آذر ۱۴۰۴

واکاوی پیامدهای فرهنگی و اجتماعی حذف کودکان از مراسم‌ها«از کودکان در مراسمی دیگر پذیرایی می‌شود»؛ جمله ای شیک، اما ویرانگر

ازدواج؛ از اجبار اجتماعی تا انتخاب فردی: چرا برخوردارها کمتر ازدواج می‌کنند؟ ۲۲ آذر ۱۴۰۴

تحلیل جامعه‌شناختی کاهش ازدواج و فرزندآوری در ایرانازدواج؛ از اجبار اجتماعی تا انتخاب فردی: چرا برخوردارها کمتر ازدواج می‌کنند؟

چهره‌های مشهور و القای مصرف گرایی و مصرف زدگی ۱۷ آبان ۱۴۰۴

لزوم تمرکز بر خدمت به جای زندگی خصوصیچهره‌های مشهور و القای مصرف گرایی و مصرف زدگی

زیرنویس را در شبکه‌های اجتماعی همراهتان داشته باشید